گلچین غزلیات زیبای شاه نعمت الله ولی

گلچین غزلیات زیبای شاه نعمت الله ولی

غزلیات شاه نعمت الله ولی
رفتم به در خانه میخانه نشستم


رفتم به در خانه میخانه نشستم
آن توبهٔ سنگین به یکی جرعه شکستم
گر عاقل مخمور مرا خواند به مجنون
منعش مکن ای عاشق سرمست که هستم
در هر دو جهان غیر یکی را چو ندیدم
شک نیست که هم غیر یکی را نپرستم
سرمست شرابم نه که امروز چنینم
از روز ازل تا به ابد عاشق و مستم
در خواب گرفتم سر دستی که چه گویم
خوش نقش خیالیست که افتاد به دستم
گفتند که در کوی خرابات حضوریست
برخاستم و رفتم و آنجا بنشستم
سید کرمی کرد و مرا خواند به بنده
من هم کمر خدمت او چست ببستم

،گلچین اشعار شاعران ایران و جهان،اشعار زیبا، اشعار عاشقانه،اشعار عرفانی،اشعار کوتاه،گنجینه ی بهترین شعرها،شعر،شعر کوتاه،، گلچین بهترین شعرها،شعرهای زیبا،غزل های عاشقانه،غزلیات شاعران
غزلیات شاه نعمت الله ولی
دُرد درد دل بود درمان ما


دُرد درد دل بود درمان ما
خوش بود دردی چنین با جان ما
عشق او بحریست ما غرقه در او
گو درآ در بحر بی پایان ما
ای که گوئی جان به جانان می دهم
جان چه باشد پیش آن جانان ما
مجلس عشقست و ما مست و خراب
سر خوشند از ذوق ما رندان ما
عشق او گنجی و دل ویرانه ای
گنج او جو در دل ویران ما
دل ببر از جان شیرین می برد
صد هزاران منتش بر جان ما
دوستدار نعمت الله خودیم
نعمت الله باشد از یاران ما

،گلچین اشعار شاعران ایران و جهان،اشعار زیبا، اشعار عاشقانه،اشعار عرفانی،اشعار کوتاه،گنجینه ی بهترین شعرها،شعر،شعر کوتاه،، گلچین بهترین شعرها،شعرهای زیبا،غزل های عاشقانه،غزلیات شاعران
غزلیات شاه نعمت الله ولی
در خرابات فنا ملک بقا داریم ما


در خرابات فنا ملک بقا داریم ما
خوش بقای جاودانی زین فنا داریم ما
کشته عشقیم و جان در کار جانان کرده ایم
این حیات لایزالی خونبها داریم ما
خم می درجوش و ما سرمست و ساقی در نظر
غم ز مخموران این دوران کجا داریم ما
جام دُرد درد او شادی رندان می خوریم
درد می دانیم و دایم این دوا داریم ما
دیگران گر ملک و مال و تخت شاهی یافتند
سهل باشد نزد ما زیرا خدا داریم ما
نقد گنج عشق او در کنج دل ما دیده ایم
این چنین گنجی طلب میکن ز ما داریم ما
در طریق عاشقی عمریست تا ره می رویم
رهبری چون نعمت الله رهنما داریم ما

،گلچین اشعار شاعران ایران و جهان،اشعار زیبا، اشعار عاشقانه،اشعار عرفانی،اشعار کوتاه،گنجینه ی بهترین شعرها،شعر،شعر کوتاه،، گلچین بهترین شعرها،شعرهای زیبا،غزل های عاشقانه،غزلیات شاعران
غزلیات شاه نعمت الله ولی
هر ذره که می بینی خورشید در او پیداست


هر ذره که می بینی خورشید در او پیداست
در دیدهٔ ما بیند چشمی که به حق بیناست
گر شخص نمی بینی در سایه نگر باری
همسایهٔ او مائیم این سایه ازو پیداست
تا صورت خود بیند در آینهٔ معنی
معنی همه عالم در صورت او پیداست
ما در طلبش هر سو چون دیده همی گردیم
ما طالب و او مطلوب وین طرفه که او با ماست
موجیم در این دریا مائیم حجاب ما
چون موج نشست از پا مائی ز میان برخواست
هر بنده که می بینی دریاب که سلطانیست
هر قطره ز جود او چون درنگری دریاست
گفتار خوشم بشنو کز ذوق همی گویم
گر بنده ز خود گوید سید به خدا گویاست

،گلچین اشعار شاعران ایران و جهان،اشعار زیبا، اشعار عاشقانه،اشعار عرفانی،اشعار کوتاه،گنجینه ی بهترین شعرها،شعر،شعر کوتاه،، گلچین بهترین شعرها،شعرهای زیبا،غزل های عاشقانه،غزلیات شاعران
غزلیات شاه نعمت الله ولی
درد با همدرد اگر گوئی رواست


درد با همدرد اگر گوئی رواست
درد با بی درد خود گفتن خطاست
دردمندانیم و دُردی می خوریم
دردمندی همچو ما دیگر کجاست
دُرد دردش نوش کن گر عاشقی
زانکه دُرد درد او ما را دواست
در نظر داریم بحر بیکران
آبروی ما همه از عین ماست
عشق در دور است و ما همراه او
سیر ما بی ابتدا و انتهاست
جمله موجودیم از جود وجود
هرچه بود و هست نور کبریاست
هیچ شیئی بی نعمت الله هست نیست
هرچه هست و بود و باشد از خداست

،گلچین اشعار شاعران ایران و جهان،اشعار زیبا، اشعار عاشقانه،اشعار عرفانی،اشعار کوتاه،گنجینه ی بهترین شعرها،شعر،شعر کوتاه،، گلچین بهترین شعرها،شعرهای زیبا،غزل های عاشقانه،غزلیات شاعران
غزلیات شاه نعمت الله ولی
عاشقی و باده نوشی کار ماست


عاشقی و باده نوشی کار ماست
نقل بزم عاشقان گفتار ماست
همدم جامیم و با ساقی حریف
هر کجا رندی بیابی یار ماست
بلبل مستیم در گلزار عشق
جنت اهل دلان گلزار ماست
نسیه و نقد دکان کاینات
مایهٔ یک دکهٔ بازار ماست
چشمهٔ آب حیات جان فزا
تشنهٔ جام می خمّار ماست
شعر ما رمزی ز راز ما بود
محرم ما واقف اسرار ماست
نعمت الله مست و جام می به دست
ساقی خوش وقت برخوردار ماست

،گلچین اشعار شاعران ایران و جهان،اشعار زیبا، اشعار عاشقانه،اشعار عرفانی،اشعار کوتاه،گنجینه ی بهترین شعرها،شعر،شعر کوتاه،، گلچین بهترین شعرها،شعرهای زیبا،غزل های عاشقانه،غزلیات شاعران
غزلیات شاه نعمت الله ولی
دل به دنیا مده که آن هیچست


دل به دنیا مده که آن هیچست
آن جهان جو که این جهان هیچست
هر کرا علم هست و مالش نیست
قدر او نزد جاهلان هیچست
چه کنی مفردات ای مولا
غیر مفرد در این میان هیچست
ای که گوئی نشان او جویم
بی نشانست و آن نشان هیچست
لطف معنی طلب تو از صورت
بی معانی همه بیان هیچست
در پی زن مرو که چون دنیا
شیوهٔ شکل این و آن هیچست
ذوق نقش خیال چندان نیست
لذت و وهم عاقلان هیچست
منصب زهد نزد ما سهلست
عشرت و عشق فاسقان هیچست
به جز از زندگی حضرت ما
نزد رندان عاشقان هیچست

،گلچین اشعار شاعران ایران و جهان،اشعار زیبا، اشعار عاشقانه،اشعار عرفانی،اشعار کوتاه،گنجینه ی بهترین شعرها،شعر،شعر کوتاه،، گلچین بهترین شعرها،شعرهای زیبا،غزل های عاشقانه،غزلیات شاعران
غزلیات شاه نعمت الله ولی
عشق او در جان هوائی دیگر است


عشق او در جان هوائی دیگر است
درد دل ما را دوائی دیگر است
کشتهٔ عشقیم و زنده جاودان
جان ما را خونبهائی دیگر است
خلوت ما گوشهٔ میخانه است
جای ما خلوتسرائی دیگر است
ما ز ما فانی شده باقی به او
این فنائی و بقائی دیگر است
بینوایان را نوا دادیم از او
بینوایان را نوائی دیگر است
جام پاکی پر ز می بستان بنوش
جام ما گیتی نمائی دیگر است
نعمت الله تا گدای کوی او است
نزد شاهان پادشاهی دیگر است

،گلچین اشعار شاعران ایران و جهان،اشعار زیبا، اشعار عاشقانه،اشعار عرفانی،اشعار کوتاه،گنجینه ی بهترین شعرها،شعر،شعر کوتاه،، گلچین بهترین شعرها،شعرهای زیبا،غزل های عاشقانه،غزلیات شاعران
غزلیات شاه نعمت الله ولی
عشق را با کفر و ایمان کار نیست


عشق را با کفر و ایمان کار نیست
عشق را با جسم و با جان کار نیست
عشق دُرد درد می جوید مدام
عشق را با صاف درمان کار نیست
عشقبازی کار بیکاران بود
همچو کار عشقبازان کار نیست
عشق را با می پرستان کارهاست
عشق را با غیر ایشان کار نیست
عشق می بندد خیال این و آن
عشق را با این و با آن کار نیست
عقل مخمور است و هم مست وخراب
زاهدش در بزم رندان کار نیست
نعمت الله باده می نوشد مدام
با کس او را ای عزیزان کار نیست

،گلچین اشعار شاعران ایران و جهان،اشعار زیبا، اشعار عاشقانه،اشعار عرفانی،اشعار کوتاه،گنجینه ی بهترین شعرها،شعر،شعر کوتاه،، گلچین بهترین شعرها،شعرهای زیبا،غزل های عاشقانه،غزلیات شاعران
غزلیات شاه نعمت الله ولی
کار دل در عشقبازی بندگی است


کار دل در عشقبازی بندگی است
بندگی در عاشقی پایندگی است
بندهٔ فرمان و فرمان می دهیم
وین شهنشاهی ما زان بندگی است
همچو زلفش سر به پا افکنده ایم
این سرافرازی از آن افکندگی است
جان فدا کردم سر افکندم به پیش
ز انفعال و جای آن شرمندگی است
گر مرا بینی به غم دل شاد دار
کان غم عشق است و از فرخندگی است
مردهٔ دردیم و درمان در دل است
کشتهٔ عشقیم و عین زندگی است
سید ار جان بخشد از عشقش رواست
عاشقان را کار جان بخشندگی است

،گلچین اشعار شاعران ایران و جهان،اشعار زیبا، اشعار عاشقانه،اشعار عرفانی،اشعار کوتاه،گنجینه ی بهترین شعرها،شعر،شعر کوتاه،، گلچین بهترین شعرها،شعرهای زیبا،غزل های عاشقانه،غزلیات شاعران

غزلیات شاه نعمت الله ولی
درد دل دارم و دوا این است


درد دل دارم و دوا این است
عشق می بازم و هوا این است
در خرابات باده می نوشم
عمل خوب بی ریا این است
خوش بلائیست عشق بالایش
راحت جان مبتلا این است
از غم دی و غصهٔ فردا
بگذر امروز و حالیا این است
جام دردی درد دل می نوش
که تو را بهترین دوا این است
رند مستیم و جام می بر دست
قصهٔ ما و حال ما این است
مجلس ذوق نعمت الله است
جنت ار بایدت بیا این است

،گلچین اشعار شاعران ایران و جهان،اشعار زیبا، اشعار عاشقانه،اشعار عرفانی،اشعار کوتاه،گنجینه ی بهترین شعرها،شعر،شعر کوتاه،، گلچین بهترین شعرها،شعرهای زیبا،غزل های عاشقانه،غزلیات شاعران

غزلیات شاه نعمت الله ولی
شادمانم زانکه غمخوارم وی است


شادمانم زانکه غمخوارم وی است
دلخوشم زیرا که دلدارم وی است
عالمی اغیار اگر باشد چه غم
دوست دارم چون وی و یارم وی است
در خرابات مغان مستم مدام
می خورم می چون که خمّارم وی است
گلشن عشقست جانم جاودان
بلبل سرمست گلزارم وی است
نقش می بیندم خیالش در نظر
نور چشم و عین دیدارم وی است
جان فروشم بر سر بازار عشق
می کنم سودا خریدارم وی است
سیدم بر سروران روزگار
نعمت الله شاه و سردارم وی است

،گلچین اشعار شاعران ایران و جهان،اشعار زیبا، اشعار عاشقانه،اشعار عرفانی،اشعار کوتاه،گنجینه ی بهترین شعرها،شعر،شعر کوتاه،، گلچین بهترین شعرها،شعرهای زیبا،غزل های عاشقانه،غزلیات شاعران

غزلیات شاه نعمت الله ولی
هر که رخسار تو بیند به گلستان نرود


هر که رخسار تو بیند به گلستان نرود
هر که درد تو کشد از پی درمان نرود
آنکه در خانه دمی با تو به خلوت بنشست
به تماشای گل و لاله و ریحان نرود
خضر اگر لعل روان بخش تو را دریابد
بار دیگر به لب چشمهٔ حیوان نرود
گر نه امید لقای تو بود در جنّت
هیچ عاشق به سوی روضهٔ رضوان نرود
مرد باید که ز شمشیر نگرداند روی
گر نه از خانه همان به که به میدان نرود
هوسم بود که در کیش غمت کشته شوم
لیکن این لاشه ضعیف است و به قربان نرود
در ازل بر دل ما عشق تو داغی بنهاد
که غمش تا به ابد از دل بریان نرود
چند گفتی به هوس از پی دل چند روی
عاشق دلشده چون از پی جانان نرود
نعمت‌الله ز الطاف تو گوید سخنی
عاشق آن است که جز در پی جانان نرود

،گلچین اشعار شاعران ایران و جهان،اشعار زیبا، اشعار عاشقانه،اشعار عرفانی،اشعار کوتاه،گنجینه ی بهترین شعرها،شعر،شعر کوتاه،، گلچین بهترین شعرها،شعرهای زیبا،غزل های عاشقانه،غزلیات شاعران
غزلیات شاه نعمت الله ولی
هر زمان عشقی ز نو پیدا شود


هر زمان عشقی ز نو پیدا شود
هر نفس جانی دگر شیدا شود
چون درآید در شمار عارفان
در سواد ملک دل غوغا شود
چون برآید آفتاب مهر او
جان و دل چون ذره ناپیدا شود
گر ز پیش دیده بردارد نقاب
چشم نابینای ما بینا شود
غرقه شو در بحر عشقش کز یقین
قطره با دریا شود دریا شود
دست با او در کمر بازی کند
کو به عشقش می برد بی پا شود
سید ما چون سخن گوید ز حق
نعمت الله این چنین گویا شود

،گلچین اشعار شاعران ایران و جهان،اشعار زیبا، اشعار عاشقانه،اشعار عرفانی،اشعار کوتاه،گنجینه ی بهترین شعرها،شعر،شعر کوتاه،، گلچین بهترین شعرها،شعرهای زیبا،غزل های عاشقانه،غزلیات شاعران
غزلیات شاه نعمت الله ولی
عاشقان درش از درد دوا یافته اند


عاشقان درش از درد دوا یافته اند
خستگان غمش از رنج شفا یافته اند
باده نوشان سراپردهٔ میخانهٔ دل
جرعهٔ دُردی دردش چو دوا یافته اند
مبتلایان بلایش ز بلا نگریزند
گرچه از قامت و بالاش بلا یافته اند
نم چشم و غم دل قوت روان ساز ای جان
که کسان قوت از این آب و هوا یافته اند
عارفان بی سر و پا بر سر دارش رفتند
لاجرم اجر فنا دار بقا یافته اند
آن کسانی که چو ما غرقهٔ دریا شده اند
گوهر حاصل ما در دل ما یافته اند
همچو سید ز خود آثار خدا یافته اند
خود شناسان که مقیم حرم مقصودند

،گلچین اشعار شاعران ایران و جهان،اشعار زیبا، اشعار عاشقانه،اشعار عرفانی،اشعار کوتاه،گنجینه ی بهترین شعرها،شعر،شعر کوتاه،، گلچین بهترین شعرها،شعرهای زیبا،غزل های عاشقانه،غزلیات شاعران
غزلیات شاه نعمت الله ولی
بر در میخانه بنشستیم باز


بر در میخانه بنشستیم باز
توبهٔ صد ساله بشکستیم باز
آب چشم ما به هر سو رو نهاد
شد روان با بحر پیوستیم باز
لطف ساقی بین که از انعام او
در خرابات مغان مستیم باز
دل به دست زلف او دادیم و برد
بی سر و سامان و پابستیم باز
نیست گشتم از وجود و از عدم
از وجود و جود او هستیم باز
با وصالش شکر می گوئیم ما
کز بلای هجر وارستیم باز
رند و ساقی سید و بنده به هم
بر در میخانه بنشستیم باز

مطلب مرتبط:

گلچین اشعار شاه نعمت الله ولی