گلچین غزلیات زیبای رضی‌الدین آرتیمانی

گلچین غزلیات زیبای رضی‌الدین آرتیمانی

غزلیات رضی‌الدین آرتیمانی
غم عشق تو ای حور پریزاد


غم عشق تو ای حور پریزاد
ز غم‌های جهانم کرد آزاد
چه غم از خاطرت رفتم و لیکن
غمت ما را نخواهد رفت از یاد
به اهل درد، خوبان را سری نیست
به هرزه عمر ضایع کرد فرهاد
شکیبم رفت و دین و دانشم شد
ز دست این دل دیوانه فریاد
رضی گویا ز هجران مرده باشد
که نامش از زبان خلق افتاد

،گلچین اشعار شاعران ایران و جهان،اشعار زیبا، اشعار عاشقانه،اشعار عرفانی،اشعار کوتاه،گنجینه ی بهترین شعرها،شعر،شعر کوتاه،، گلچین بهترین شعرها،شعرهای زیبا،غزل های عاشقانه،غزلیات شاعران

غزلیات رضی‌الدین آرتیمانی
کنم از شام تا سحر فریاد


کنم از شام تا سحر فریاد
کس بدادم نمیرسد صد داد
گه ز نازم کشد گه از غمزه
هر زمان شیوه‌ای کند بنیاد
میکشد لطفش، آه ازین جادو
میبرد دستش، آه ازین جلاد
همه دیوانه پیش او عاقل
همه شاگرد پیش او استاد
سرّ عشق ار چه گفتنی نبود
گفتم این رمز هر چه بادا باد
اینت از عادت مُسلمانی
روزی هیچ کافری مکناد
هجر بس نیست وصل غیرم کشت
رضیا مرگ تو مبارک باد

،گلچین اشعار شاعران ایران و جهان،اشعار زیبا، اشعار عاشقانه،اشعار عرفانی،اشعار کوتاه،گنجینه ی بهترین شعرها،شعر،شعر کوتاه،، گلچین بهترین شعرها،شعرهای زیبا،غزل های عاشقانه،غزلیات شاعران
غزلیات رضی‌الدین آرتیمانی
مرا در دل غم جانانه‌ای هست


مرا در دل غم جانانه‌ای هست
درون کعبه‌ام بتخانه‌ای هست
ز لب مهر خموشی بر ندارم
که در زنجیر من دیوانه‌ای هست
خراباتم ز مسجد خوشتر آید
که آنجا نالهٔ مستانه‌ای هست
نمیدانم اگر نار است اگر نور
همی دانم که آتش خانه‌ای هست
درخشان اختری شو گیتی افروز
و گر نه شمع در هر خانه‌ای هست
رضی گویی کجٰا آرام داری
کهن ویرانه، ماتم خانه‌ای هست

،گلچین اشعار شاعران ایران و جهان،اشعار زیبا، اشعار عاشقانه،اشعار عرفانی،اشعار کوتاه،گنجینه ی بهترین شعرها،شعر،شعر کوتاه،، گلچین بهترین شعرها،شعرهای زیبا،غزل های عاشقانه،غزلیات شاعران

غزلیات رضی‌الدین آرتیمانی
داند آنکس که ز دیدار تو برخوردار است


داند آنکس که ز دیدار تو برخوردار است
که خرابات و حرم غیر در و دیوار است
ای که در طور ز بیحوصلگی مدهوشی
دیده بگشای که عالم همه‌گی دیدار است
همه پامال تو شد خواه سرو خواهی جان
و آنچه در دست من از توست همین پندار است
از تو ناقوس بدست من مست است که هست
و ز تو طرفی که ببستیم همین زنار است
برخور از باغچهٔ حسن که نشکفته، هنوز
گل رسوائی ما از چمن دیدار است
باور از مات نیاید به لب بام در آی
تا ببینی که چه شور از تو درین بازار است
دو جهان بر سر دل باخت رضی منفعل است
که فزایند بر آن بار گر این بازار است

،گلچین اشعار شاعران ایران و جهان،اشعار زیبا، اشعار عاشقانه،اشعار عرفانی،اشعار کوتاه،گنجینه ی بهترین شعرها،شعر،شعر کوتاه،، گلچین بهترین شعرها،شعرهای زیبا،غزل های عاشقانه،غزلیات شاعران
غزلیات رضی‌الدین آرتیمانی
چه شور افتاده در دلها ز شیرین لعل خندانش


چه شور افتاده در دلها ز شیرین لعل خندانش
دریغا خضر ما شرمنده گردد ز آب حیوانش
نه از رنگ تو رنگی داشت نه از بوی تو بوئی
ز غیرت چاک زد هر سو ز صد جا، گل گریبانش
چو آن بلبل که در بستان ز سنبل آشیان دارد
دل آشفته‌ام جمعی است در زلف پریشانش
چو موسی گر زدود شعله‌ای در پیچ و تاب افتد
همیشه داردم در پیچ و تاب آن زلف پیچانش
مشو چندین بلند از خاک قصر خود تماشا کن
که قیصر رفت بر باد فنا بر قصر و ایوانش
رضی‌سان سرخ دارم از طپانچه روی خود ترسم
که رنگ لاغری از کشتنم سازد پشیمانش

،گلچین اشعار شاعران ایران و جهان،اشعار زیبا، اشعار عاشقانه،اشعار عرفانی،اشعار کوتاه،گنجینه ی بهترین شعرها،شعر،شعر کوتاه،، گلچین بهترین شعرها،شعرهای زیبا،غزل های عاشقانه،غزلیات شاعران
غزلیات رضی‌الدین آرتیمانی
ای عشق نگویم که به جای خوشم انداز


ای عشق نگویم که به جای خوشم انداز
یکبار دگر در تف آن آتشم انداز
آتش چه زنی بر دلم از نام جدائی
این حرف مگو با من و در آتشم انداز
بیماری خود داده به ما نرگس مستش
ای دیده ز پر کالهٔ دل مفرشم انداز
یا رب نپسندی که بخواهم ز تو چیزی
یا رب به کریمی خود از خواهشم انداز
از مغز سر خویش رضی شعله بر افروز
و اندر دل بی عزت خواری کشم انداز

،گلچین اشعار شاعران ایران و جهان،اشعار زیبا، اشعار عاشقانه،اشعار عرفانی،اشعار کوتاه،گنجینه ی بهترین شعرها،شعر،شعر کوتاه،، گلچین بهترین شعرها،شعرهای زیبا،غزل های عاشقانه،غزلیات شاعران
غزلیات رضی‌الدین آرتیمانی
ز خواب ناز خیز و فتنه سرکن


ز خواب ناز خیز و فتنه سرکن
جهان یکبارگی زیر و زبر کن
حذر از کوری خفاش طبعان
سری از منظر خورشید در کن
نگویم صورتم را بخش معنی
مرا از صورت و معنی بدر کن
ز پیش این پردهٔ پندار بردار
زمین و آسمان زیر و زبر کن
خبر گوئی از آن عیٰار دارم
برو ای بیخبر فکر دگر کن
جگر می پرور از خونابهٔ دل
غذای دل هم از خون جگر کن
رضی تا چند ازین بسیار گفتن
سخن اینجا رساندی، مختصر کن

مطلب مرتبط:

 گلچین اشعار رضی‌الدین آرتیمانی