ز میان تمامِ این گلها
آه! تنها یکی شکفته نشد:
دوستت دارمی که گفته نشد. علیرضا فولادی
آرام آرامم،
مانند سنگی در دل کوهی،
ای کاش اندوهی...! علیرضا فولادی
آنچنان عاشقم که همواره،
روی او را در آب می بینم،
من نخوابیده خواب می بینم علیرضا فولادی
جای دل، این واژهی خونین،
میگذارم نقطهچین باشد؛
«زندگی شاید همین باشد». علیرضا فولادی
تلخ یا شیرین،
هرچه هست، این است؛
زندگی لیموی شیرین است. علیرضا فولادی
بین جبر و اختیار،
یک طرف طنابدار...،
یک طرف طناب ِ دار.... علیرضا فولادی
ای کاش باغبانان
دیگر گلی نکارند!
گلها وفا ندارند. علیرضا فولادی
سالهای عمر ما تمام،
انتظار و انتظار...؛
در کدام سال میرسد بهار؟ علیرضا فولادی
برق هر طلا تو را هنوز
دزد میکند بهناگزیر؛
واقعا که! ای کلاغ پیر! علیرضا فولادی
باران که میبارد،
حس میکنم
سقفِ زندانم تَرَک دارد. علیرضا فولادی