شعرهای کوتاه سینا به منش - اشعار سینا به منش

جایت خالی
می خواستیم بخندیم

جای لبخند
بر لب خالی بود .
 سینا به منش

شعر کوتاه عاشقانه،مینی شعر،شعر کوتاه زیبا،عاشقانه های کوتاه،شعر کوتاه دلتنگی،شعر کوتاه غمگین،شعر پر معنا و کوتاه،شعر پر محتوا

همه ی پروانه هایم
درگذر از حلقه ی آتش
سوختند

می روم
این بار پلنگی را رام کنم.
 سینا به منش

شعر کوتاه عاشقانه،مینی شعر،شعر کوتاه زیبا،عاشقانه های کوتاه،شعر کوتاه دلتنگی،شعر کوتاه غمگین،شعر پر معنا و کوتاه،شعر پر محتوا

کاوشگران
تمام شهر راگشتند
نه اثری از تمدن یافتند
نه گنجشک
نه گل .
 سینا به منش

شعر کوتاه عاشقانه،مینی شعر،شعر کوتاه زیبا،عاشقانه های کوتاه،شعر کوتاه دلتنگی،شعر کوتاه غمگین،شعر پر معنا و کوتاه،شعر پر محتوا

آخر قصه هایم
به خانه ی کلاغی رسیدم
که
به خانه اش رسیده بود.
 سینا به منش

شعر کوتاه عاشقانه،مینی شعر،شعر کوتاه زیبا،عاشقانه های کوتاه،شعر کوتاه دلتنگی،شعر کوتاه غمگین،شعر پر معنا و کوتاه،شعر پر محتوا

بز آوردیم
نشاندیم جای شیر
سلطان جنگل باشد

ما شیر می خواستیم و
فکر می کردیم
بز شیر می دهد

سالهاست
این بز نر
وعده ی شیر می دهد

ما
بز آوردیم .
 سینا به منش

شعر کوتاه عاشقانه،مینی شعر،شعر کوتاه زیبا،عاشقانه های کوتاه،شعر کوتاه دلتنگی،شعر کوتاه غمگین،شعر پر معنا و کوتاه،شعر پر محتوا


دستانم بوی گل میداد

به جرم چیدن گل
به کویر تبعیدم کردند

و یک نفر نگفت
شاید
گلی کاشته باشد
 سینا به منش