دسته کلید گم شده در خیابان
مال هرکسی می تواند باشد
به جز زندانبانان
آنها کلیدهایشان را گم نمی کنند
به یکدیگر می سپارند. حسن آذری

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

حرف زیاد داریم اما
ما همه کارگریم
از کوره اگر در برویم
آجر می شود نانمان حسن آذری

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

باید می رفتم از تو
از ارتفاعات چشمگیرت
هیچکس
در قله ای که فتح می کند
ساکن نمی شود حسن آذری

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

قاضی به خانه برگشت
در جیب کتش
خودکاری می گریست حسن آذری

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

چشم گذاشتم
و سالهاست که دیگرپیدایت نمی کنم
نفرین بر هر که شمردن را
درست شمردن را یاد داد
بشمار!
چهل...پنچاه....شصت
لعنت برهرکه چشمانمان را بست
 که چشم گذاشتن را
چشم بستن را یادمان داد 
هر چه که می گذرد زمان
نمی گذرم از هر کسی که مارا برد
زیر درخت آلبالو  ؤ
افسوس یادمان نداد
با این همه احتمال جراحت
با این همه قطعیت گریه
دستمالمان را جا نگذاریم... حسن آذری

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

آب ،درآب غرق نمی شود
باد،باد را ویران نمی سازد
خاک،خاک را دفن نمی کند
آتش ،آتش را نمی سوزاند
تنها انسان،انسان را... حسن آذری

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

آدمها
روبروی دکه های روزنامه فروشی
تعظیم می کنند
بگو کدام حادثه، کدام خبر
ارزش خم شدنمان را داشت؟ حسن آذری

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

من زیاد حرف می زنم
وقتی  که صحبت از وطن باشد
اما اهل این حرفها نیستم
حرفهای من باد هواست
از پنجره اتاق وارد می شود
نقشه را می کند از روی دیوار وُ
می اندازد توی جوب کوچه
آب از سر وطنم می گذرد حسن آذری