گلچین اشعار مجتبی کاشانی (سالک)

ذهن ما باغچه است
گل در آن باید کاشت
و نکاری ،گل من
علف هرز در آن می روید
زحمت کاشتن یک گل سرخ
کمتر از  زحمت برداشتن
هرزگی آن علف است مجتبی کاشانی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

عشق آمد خویش را گم کن عزیز
قوتت را قوت مردم کن عزیز
عشق یعنی خویشتن را گم کنی
عشق یعنی خویش را گندم کنی
عشق یعنی خویشتن را نان کنی
مهربانی را چنین ارزان کنی
عشق یعنی نان ده و از دین مپرس
در مقام بخشش از آئین مپرس
هرکسی او را خدایش جان دهد
آدمی باید که او را نان دهد مجتبی کاشانی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

عشق را وارد کلام کنیم
تا به هر عابری سلام کنیم
و به هر چهره ای تبسم داشت
ما به آن چهره احترام کنیم
هرکجا اهل مهر پیدا شد
ما در اطرافش ازدحام کنیم...
«سالکا» این مجال اندک را
نکند صرف انتقام کنیم
در عمل باید عشق ورزیدن
گفتگو را بیا تمام کنیم
عابری شاید عاشقی باشد
پس به هر عابری سلام کنیم. مجتبی کاشانی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

از میان کبود آهن و دود
می فرستم به اهل عشق درود
و به هر کس که اهل آزادی است
اهل شور آفرینی و شادی است
و به هر کس که شعر میخواند
شعر را شهر عشق می داند
حیف شد عاشقی ولی گم شد
خشکسالی نصیب مردم شد... مجتبی کاشانی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

گوشها منتظر بانگ جرس ها من اند
کوچه ها منتظر بانگ قدم های تواند
تو از این برف فرو آمده دلگیر مشو
تو از این وادی سرما زده نومید مباش
«دی» زمانی دارد
و زمستان اجلش نزدیک است
من صدای نفس باغچه را میشنوم ... مجتبی کاشانی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

زیر باران بیا قدم بزنیم
حرف نشنیده ای به هم بزنیم
نو بگوییم و نو بیندیشیم
عادت کهنه را به هم بزنیم
و زباران کمی بیاموزیم
که بباریم و حرف کم بزنیم
کم بباریم اگر، ولی همه جا
عالمی را به چهره نم بزنیم
چتر را تا کنیم و خیس شویم
لحظه ای پشت پا به غم بزنیم
سخن از عشق خود بخود زیباست
سخن عاشقانه ای به هم بزنیم
قلم زندگی به دست دل است
زندگی را بیا رقم بزنیم
«سالکم» قطره ها در انتظار تواند
زیر باران بیا قدم بزنیم مجتبی کاشانی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

گاه می اندیشم 
که چه دنیای بزرگی داریم 
و چه تصویر به هم ریخته ای ساخته ایم از دنیا
در چه زندان عبوسی محبوس شدیم 
چه غریبیم در آبادی خویش
و چه سرگردان در شادی و ناشادی خویش
آدمیزاده درختی ست که باید خود را بالا بکشد
ببرد ریشه خود را تا آب
بی امان سبز شود ، سایه دهد... مجتبی کاشانی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

خانه ام هرجا بود
کاش در فاصله ای دورتر از بانگ سیاستها بود
کاش معنای سیاست این بود
که قفس ها را در آن حبس کنیم
تا نفس ها آزاد شوند
کسی از راه قفس نان نخورد
و کبوتر نفروشد به کسی ...  مجتبی کاشانی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

نازنین 
داس بی دسته ما
سالها خوشه نارسته بذری را برمی‌چیند
که به دست پدران ما بر خاک نریخت
کودکان فردا
خرمن کشته امروز تو را می‌جویند
خواب و خاموشی امروز تو را
در حضور تاریخ
در نگاه فردا
هیچکس بر تو نخواهد بخشید
باز هم منتظری؟
هیچکس بر در این خانه نخواهد کوبید
و نمی‌گوید برخیز
که صبح است،
بهار آمده است 
تو بهاری
آری
خویش را باور کن مجتبی کاشانی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

هیچ کس جز تو نخواهد آمد
هیچ کس در این خانه نخواهد کوبید 
شعله روشنی این خانه تو باید باشی
هیچ کس جز تو نخواهد تابید
چشمه جاری این دشت تو باید باشی
هیچکس جز تو نخواهد جوشید
سرو آزاده این باغ تو باید باشی
هیچکس جز تو نخواهد رویید
باز کن پنجره صبح آمده است
در این خانه رخوت بگشای
باز هم منتظری؟
هیچکس بر در این خانه نخواهد کوبید... مجتبی کاشانی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

این جهان آئینه کردار ماست
خوب یا بد هرچه هست آثار ماست

اهل عشق ، اهل علم ، اهل تخت
کار ما کردند هم آسان و سخت...
اهل علم آمد به دانائی فزود 
اهل عشق آئین زیبائی گشود...
اهل تخت آمد حکومت دار شد
خلق از کردار او بیمار شد
با زبان صدها اسیر آزاد کرد
در نهان با مردمان بیداد کرد
اهل تخت آمد که نادانی کند 
هرچه آبادیست ویرانی کند
حاکمان اندیشه در غل کرده اند
عاشقان دنیا پر از گل کرده اند
حاکمان خود عاقبت گم کرده اند
عاشقان خود وقف مردم کرده اند ... مجتبی کاشانی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

در مجالی که برایم باقیست
باز همراه شما مدرسه ای می سازیم
که در آن همواره اول صبح
به زبانی ساده
مهر تدریس کنند
و بگویند خدا
خالق زیبایی
و سراینده عشق
آفریننده ماست
مهربانیست که ما را به نکویی
دانایی ،زیبایی و به خرد می خواند... مجتبی کاشانی