شعر عارفانه،شعر کوتاه عاشقانه،شعر نو کوتاه احساسی،شعر نو کوتاه فلسفی،شعر کوتاه عاشقانه جدید،شعر کوتاه دلتنگی،شعرهای عاشقانه زیبا،شعر کوتاه زیبا

۹۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بهترین هایی که خوندم» ثبت شده است

گلچین اشعار سیدحسن حسینی

گلچین اشعار سیدحسن حسینی

نسیم را
با خط کش می سنجند
و غنچه ها را
در کفه های ترازو
می ریزند
سلامشان
بوی عدد می دهد
و بدرودشان
شمارش معکوس است
لبخندها را در دل
به طلا تبدیل می کنند
و عرض تبسم را
به عمد
طول می دهند
صرفجویانه
سرمی زنند
و حال ترا از حسابهای جاری می پرسندصرافان بی مغازه همه جا میگردند
و مدام
تو را در احتمال طلایی
ضرب می کنند... سیدحسن حسینی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

عاشقی در هوس نمی گنجد
آسمان در قفس نمی گنجد
عشق یعنی عقاب خاطر ما
زیر بال مگس نمی گنجد
باده خواریم و رند و شیوه ما
در خیال عسس نمی گنجد
دلم انگشتری ست خون آلود
که به انگشت کس نمی گنجد
عطر این غنچه معمایی
در سر خار و خس نمی گنجد
بر نگینی که عین دلتنگی ست
نام فریادرس نمی گنجد
بی نفس می کنیم یاد لبش
گرچه اینجا نفس نمی گنجد
منم و عشق و خلوتی که در آن
هیچکس، هیچکس نمی گنجد سیدحسن حسینی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

شاهد مرگ غم انگیز بهارم چه کنم؟
ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم؟
نیست از هیچ طرف راه برون شد ز شبم
زلف افشان تو گردیده حصارم چه کنم؟
از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند
سخت دلبسته‎ی این ایل و تبارم چه کنم؟
من کزین فاصله غارت شده‎ی چشم تو ام
چون به دیدار تو افتد سر و کارم چه کنم؟
یک به یک با مژه‎هایت دل من مشغول است
میله‎های قفسم را نشمارم چه کنم؟ سیدحسن حسینی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

چون چشم ندارند هماره ببینند
همواره بر آنند که نامرد ببینند
در کوچه یلدایی تاریخ، دلت را
چون شب پره خواهند که ولگرد ببینند
از درد و رگ درد مزن دم که حریفان
خواهند ترا بی رگ بی درد ببینند....
تا خاطر گلدان لب طاغچه سبز است
غم نیست اگر باغچه را زرد ببینند
امید من آن است که در آینه یک روز
چون دیده گشودند کمی مرد ببینند! سیدحسن حسینی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان
کاغذ ابر و باد را بردار
و رو به قبله من
در همین حوالی
قلمت را بی بهانه بتراش...
اگر خواستی مرا بنویسی- یک خواهش صمیمی و کوچک
تنهایی مرا بکش
تا بامداد قیامت! سیدحسن حسینی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان


شاعری وارد دانشکده شد
دم در 
ذوق خود را به «نگهبانی»داد!

شاعری
وام گرفت
شعرش آرام گرفت!

شاعر تشنه
ز دریا می گفت
اهل بیت سخنش را
به اسارت بردند!

شاعری روی زمین
سیب سرخی را دید
زیر لب فاتحه ای خواند و گذشت!... سیدحسن حسینی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گلچین اشعار حزین لاهیجی

به باغ راهِ خزان و بهار نتوان بست
به رویِ بخت درِ روزگار نتوان بست
کنارِ کِشت چه خوش می سرود دهقانی
که: سیل حادثه را رهگذار نتوان بست
مگر کسی دهنِ شیشه وا کند، ورنه
دهانِ شکوۀ ما در خمار نتوان بست
شکوفه رفت و قلندروَش این حکایت گفت
که:برگ تا نفشانند،بار نتوان بست
دی است نوبت ما بی بضاعتان،ساقی!
که عقدِ دخترِ رز در بهار نتوان بست حزین لاهیجی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

خوش آن عاشق که شیدای تو باشد
بیابانگردِ سودای تو باشد...
گریبانگیرِ زهدِ پارسایان
نگاهِ باده پیمای تو باشد
شود دوزخ گلستانِ خلیلم
اگر در دل تمنّای تو باشد... حزین لاهیجی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد، صیّاد رفته باشد
آه از دمی که تنها با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد
خونش به تیغ حسرت یارب حلال بادا
صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد
از آه دردناکی سازم خبر دلت را
روزی که کوه صبرم بر باد رفته باشد
پر شور از حزین است امروز کوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد حزین لاهیجی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

 

گاهی به نگاهی دلِ ما شاد نکردی 
حیف از تو که ویرانه‌ آباد نکردی 
صد بار ز گل‌زار خزان آمد و گل رفت 
وین مرغ اسیر از قفس آزاد نکردی 
ای خسروِ شیرین‌دهنان این نه وفا بود 
یک ره‌گذری جانب فرهاد نکردی 
بسیار مبال ای شجر وادیِ ایمن! 
یک جلوه چو آن حسنِ خداداد نکردی 
باید ز تو آموخت حزین رشک محبّت 
لبریزِ فغان بودی و فریاد نکردی حزین لاهیجی

 

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

گل بی تو مرا به دیده خار است
هر سبزه چو تیغِ آبدار است
از نقشِ قدم بسی فزونتر
در راه تو چشمِ انتظاز است
چون لاله زداغِ دوریِ تو
خونِ دل و دیده در کنار ست
دریاب به پرسشی حزین را
کز لعلِ لبِ تو در خمار است حزین لاهیجی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

کوته نظران زلفٍ سیهکار ندانند
این مرده دلان فیضٍ شب تار ندانند
جانسوز دیاری است محبّت، که طبیبان
رسم است که حالِ دلِ بیمار ندانند...
دارند حریفان هوسِ خاطر شادی
دلباختگان غیرِ غمِ یار ندانند حزین لاهیجی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

فسانه شبِ غم را چراغ می فهند
زبانِ آهِ مرا گوشِ داغ می فهمد
به وصل در غمِ هجران نشسته بلبل ما
فریبِ عشوه فروشانِ باغ می فهمد... حزین لاهیجی

 

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

فروزان کن ز رخ کاشانه ای چند
بسوزان-شمعِ من!-پروانه ای چند
فغانم گوش کن امشب،که فردا
زمن خواهی شنید افسانه ای چند
خماری نیست خونِ عاشقان را
سرت گَردم،بکَش پیمانه ای چند
به هر دفتر زکِلکِ آتش آلود
زما ماندست آتشخانه ای چند
حزین!از فوت فرصت با صد افسوس
کشیدم آه بی تابانه ای چند حزین لاهیجی

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گلچین اشعار حسین پناهی

گلچین اشعار حسین پناهی

انسانم !
ساکت ، چون درخت سیب !
گسترده ، چون مزرعه ی یونجه !
و بارور ، چون خوشه ی بلوط !
به جز خداوند ،
چه کسی شایسته ی پرستش من خواهد بود ؟! حسین پناهی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

میزی برای کار ،
کاری برای تخت ،
تختی برای خواب ،
خوابی برای جان ،
جانی برای مرگ ،
مرگی برای یاد ،
یادی برای سنگ ،
این بود زندگی ... حسین پناهی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

نیستیم !
به دنیا می آییم 
عکس ِ یک نفره می گیریم !
بزرگ می شویم ،
عکس ِ دو نفره می گیریم !
پیر می شویم ،
عکس ِ یک نفره می گیریم ...
و بعد
دوباره باز
نیستیم  حسین پناهی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

بی شک جهان را به عشق کسی آفریده اند ، 
چون من که آفریده ام از عشق
جهانی برای تو ! حسین پناهی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره می ترسم!
دین را دوست دارم
ولی از کشیش ها می ترسم!
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان ها می ترسم!
عشق را دوست دارم
ولی از زن ها می ترسم!
کودکان را دوست دارم
ولی از آینه می ترسم! 
سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم!
من می ترسم ، پس هستم
این چنین می گذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم  حسین پناهی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان
نه به دستی ظرفی را چرک می کنند
نه به حرفی دلی را آلوده
تنها به شمعی قانعند
و اندکی سکوت...  حسین پناهی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

درختان می گویند بهار
پرندگان می گویند ، لانه
سنگ ها می گویند صبر
و خاک ها می گویند مصاحب
و انسان ها می گویند «خوشبختی»
امّا همه ی ما در یک چیز شبیهیم ،
در طلب نور !
ما نه درختیم 
و نه خاک .
پس خوشبختی را با علم به همه ی ضعف هامان در تشخیص ،
باید در حریم خودمان جستجو کنیم ... حسین پناهی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

کهکشانها کو زمینم؟
زمین کو وطنم؟
وطن کو خانه ام؟
خانه کو مادرم؟
مادر کو کبوترانم؟
من گم شدم در تو یا تو گم شدی در من ، ای زمان؟... حسین پناهی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

در انتهای هر سفر
در آیینه
دار و ندار خویش را مرور می کنم
این خاک تیره این زمین
پاپوش پای خسته ام
این سقف کوتاه آسمان
سرپوش چشم بسته ام
اما خدای دل
در آخرین سفر
در آیینه به جز دو بیکرانه کران
به جز زمین و آسمان
چیزی نمانده است
گم گشته ام ‚ کجا
ندیده ای مرا ؟ حسین پناهی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

نیم ساعت پیش ،
خدا را دیدم قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش
سرفه کنان در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت 
و رو به ایوانی که من ایستاده بودم آمد ،
آواز که خواند تازه فهمیدم ،
پدرم را با او اشتباهی گرفته ام ! حسین پناهی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

ما چیستیم ؟!
جز ملکلولهای فعال ذهن زمین ،
که خاطرات کهکشان هارا
مغشوش میکند! حسین پناهی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

بی تو
نه بوی خاک نجاتم داد
نه شمارش ستاره ها تسکینم
چرا صدایم کردی
چرا ؟
سراسیمه و مشتاق
سی سال بیهوده در انتظار تو ماندم و نیامدی
نشان به آن نشان
که دو هزار سال از میلاد مسیح می گذشت
و عصر
عصر والیوم بود
و فلسفه  حسین پناهی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

و رسالت من این خواهد بود
تا دو استکان چای داغ را
از میان دویست جنگ خونین
به سلامت بگذرانم
تا در شبی بارانی
آن ها را
با خدای خویش
چشم در چشم هم نوش کنیم حسین پناهی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

شب در چشمان من است
به سیاهی چشمهایم نگاه کن
روز در چشمان من است
به سفیدی چشمهایم نگاه کن
شب و روز در چشم های من است
به چشمهایم نگاه کن
پلک اگر فرو بندم
جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت حسین پناهی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

به من بگویید 
فرزانه گانِ رنگ بوم و قلم
چگونه 
خورشیدی را تصویر می کنید 
که ترسیمش 
سراسر خاک را خاکستر نمی کند ؟ حسین پناهی

 

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

ما
در هیأت پروانه ی هستی
با همه توانایی ها و تمدن هامان شاخکی بیش نیستیم !
برای زمین ، هفتاد کیلو گوشت با هفتاد کیلو سنگ تفاوتی ندارد
یادمان باشد کسی مسئول دلتنگی ها و مشکلات ما نیست
اگر ردپای دزدِ آرامش و سعادت را دنبال کنیم
سرانجام به خودمان خواهیم رسید. حسین پناهی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

خورشید جاودانه می درخشد در مدار خویش
ماییم که پا جای پای خود می نهیم و غروب می کنیم 
هر پسین 
این روشنای خاطر آشوب در افق های تاریک دوردست 
نگاه ساده فریب کیست که همراه با زمین 
مرا به طلوعی دوباره می کشاند ؟ حسین پناهی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گچین اشعار حسن آذری

دسته کلید گم شده در خیابان
مال هرکسی می تواند باشد
به جز زندانبانان
آنها کلیدهایشان را گم نمی کنند
به یکدیگر می سپارند. حسن آذری

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

حرف زیاد داریم اما
ما همه کارگریم
از کوره اگر در برویم
آجر می شود نانمان حسن آذری

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

باید می رفتم از تو
از ارتفاعات چشمگیرت
هیچکس
در قله ای که فتح می کند
ساکن نمی شود حسن آذری

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

قاضی به خانه برگشت
در جیب کتش
خودکاری می گریست حسن آذری

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

چشم گذاشتم
و سالهاست که دیگرپیدایت نمی کنم
نفرین بر هر که شمردن را
درست شمردن را یاد داد
بشمار!
چهل...پنچاه....شصت
لعنت برهرکه چشمانمان را بست
 که چشم گذاشتن را
چشم بستن را یادمان داد 
هر چه که می گذرد زمان
نمی گذرم از هر کسی که مارا برد
زیر درخت آلبالو  ؤ
افسوس یادمان نداد
با این همه احتمال جراحت
با این همه قطعیت گریه
دستمالمان را جا نگذاریم... حسن آذری

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

آب ،درآب غرق نمی شود
باد،باد را ویران نمی سازد
خاک،خاک را دفن نمی کند
آتش ،آتش را نمی سوزاند
تنها انسان،انسان را... حسن آذری

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

آدمها
روبروی دکه های روزنامه فروشی
تعظیم می کنند
بگو کدام حادثه، کدام خبر
ارزش خم شدنمان را داشت؟ حسن آذری

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

من زیاد حرف می زنم
وقتی  که صحبت از وطن باشد
اما اهل این حرفها نیستم
حرفهای من باد هواست
از پنجره اتاق وارد می شود
نقشه را می کند از روی دیوار وُ
می اندازد توی جوب کوچه
آب از سر وطنم می گذرد حسن آذری

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گلچین اشعار حبیب یغمایی

گلچین اشعار حبیب یغمایی

تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را 
چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانـی را
به قطع رشته جان عهد بستم بارها با خود
به من آموخت گیتی، سست عهدی،سخت جانی را
بجوید عمر جاویدان هر آنکو همچو من بیند
به یک شام فـراق،اندوه عمـر جاودانی را
کی آگه می شود از روزگار تلخ ناکامـان
کسی کو گسترد هر شب،بساط کامرانی را
به دامان خون دل از دیده افشاندن کجا داند
به ساغر آنکه می ریزد شراب ارغوانـی را
وفا و مهــر کی دارد حبیبا آنکه می خواند
به اسم ابلهـی رسم وفـا و مهـربانی را  حبیب یغمایی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

خواجه در بند نقش ایوان است
خانه از پای بست ویران است
در بحور عدم عروض افتاد
بحث ما ابلهان در اوزان است
فاعلاتن مفاعلن چه کنی؟
شعر را طبع و ذوق میزان است حبیب یغمایی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

کس در این خانه جاودان نزید
دیو بیرون شود سلیمان هم
بشکافد،پراکند، ریزد
بام ها، سقف ها و ایوان هم
نه همین خانه فقیر فرو
اوفتد، بلکه قصر سلطان هم
بنماند زمین و آنچه در اوست
آسمان و آفتاب تابان هم 
بشکافند و منفجر گردند
زهره و ماه و مهر و کیوان هم
می شود در نوشته چون طومار
کوه ها، بحرها، بیابان  هم
روزی این دهر گشته است آغاز
روزی آخر رسد به پایان هم
این خبرها همین، نه من گویم
در حدیث آمده است و قرآن هم حبیب یغمایی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

من نمی خواهم که بعد از مرگ من افغان کنند
دوستان گریان شوند و دیگران نالان کنند
من نمی خواهم که فرزندان و نزدیکان من
ای پدر جان ! ای عمو جان! ای برادر جان کنند
من نمی خواهم پی تشییع من خویشان من
خویش رااز کار وا دارند و سرگردان کنند
من نمی خواهم پی آمرزش من قاریان
با صدای زیر و بم ترتیل الرحمن کنند
من نمی خواهم خدا را گوسفندی بیگناه
بهر اطعام عزادارن من قربان کنند
من نمی خواهم که از اعمال نا هنجار من
ز ایزد منان در این ره بخشش و غفران کنند
آنچه در تحسین من گویند بهتان است و بس
من نمی خواهم مرا آلودۀبهتان کنند
جان من پاک است و چون جان پاک باشد باک نیست
خود اگر ناپاک تن را طعمۀ نیران کنند
در بیابانی کجا از هر طرف فرسنگهاست
پیکرم را بی کفن بی شستشو پنهان کنند حبیب یغمایی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

ایران عزیز خانه ماست
میهن، وطن، آشیانه ماست
این خانه شش هزار ساله 
از ماست به موجب قباله
از کورش و اردشیر و دارا
این ملک رسیده است ما را... حبیب یغمایی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

در میان آفتاب گرم سوزان پای لخت
ره سپردن تشنه لب، بی آب، تنها در کویر
گوشه ویرانه ای بی توشه افتادن مریض
ساختن بالین زخشت، از خاک گستردن سریر
سوختن از هجر یاری نوجوان یکدور عمر
ساختن با وصل زالی پیرتر از چرخ پیر
با تشبهای گوناگون شدن با دست غیر
گاه ملت را وکیل و گاه دولت را وزیر
هست آسانتر بعالی همتی کز بهر شغل
گردد از دون فطرت بالانشین منت پذیر
جان سپارم برهت بینمت ارباردگر
تارخ و قامت زیبای توام در نظر است
درخم زلف تو آنگونه گرفتار شدم 
من ترا از همه خوبان جهان خواهم و بس 
هیچکس نیست خریدار تو چندان که منم
ای بسا دیده و دل کزپی تست اما نیست
باد آنروز که بادیده نمناک تو دل
مهربانست و دلارام و وفادار حبیب حبیب یغمایی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

عهد کردم که جز از این نکنم کاردگر
نتوانم نگرم قامت و رخسار دگر
که نیفتاده در این دام گرفتاردگر
گرچه باشند بخوبی چه تو بسیاردگر
من بهای تو شناسم نه خریدار دگر
دل بیدار دگر دیدة بیدار دگر
راز میگفت و نبدحاجت گفتاردگر
نتواند بگزیند به از این بار دگر حبیب یغمایی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

امروز که ای ستوده فرزند
هستی تو بر این سرا خداوند
«غافل منشین نه وقت بازی است
وقت هنر است و سرفرازی است»
از پا منشین و جا نگه دار
گر سربدهی سرا نگهدار
این پند شنو زخانه بر دوش 
ورخانه بودخرابه مفروش حبیب یغمایی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

دلم خواهد بدانسو پر بگیرم
نگار خویش را در بر بگیرم
بیندازم ز سر چادر نمازش
در آویزم به گیسوی درازش
بدوزم چشم بر جشم سیاهش
بخوانم راز عشق از هر نگاهش
در آویزم به بالای بلندش
فرو گیرم ز تن نیلی پرندش
نهم لب بر لب عنابی او
ببوسم گونه مهتابی او
سر او را نهم بر سینه خویش
بگویم غصه دیرینه خویش... حبیب یغمایی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عضویت