شعر عارفانه،شعر کوتاه عاشقانه،شعر نو کوتاه احساسی،شعر نو کوتاه فلسفی،شعر کوتاه عاشقانه جدید،شعر کوتاه دلتنگی،شعرهای عاشقانه زیبا،شعر کوتاه زیبا

۲۷۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشعار زیبا» ثبت شده است

گلچین اشعار شیخ بهایی

گلچین اشعار شیخ بهایی

دنیا که از او دل اسیران ریش است

پامال غمش، توانگر و درویش است

نیشش، همه جانگزاتر از شربت مرگ

نوشش، چو نکو نگه کنی، هم نیش است شیخ بهایی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

تا منزل آدمی سرای دنیاست

کارش همه جرم و کار حق، لطف و عطاست

خوش باش که آن سرا چنین خواهد بود

سالی که نکوست، از بهارش پیداست شیخ بهایی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

آن حرف که از دلت غمی بگشاید

در صحبت دل شکستگان می‌باید

هر شیشه که بشکند، ندارد قیمت

جز شیشهٔ دل که قیمتش افزاید شیخ بهایی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

او را که دل از عشق مشوش باشد

هر قصه که گوید همه دلکش باشد

تو قصهٔ عاشقان، همی کم شنوی

بشنو، بشنو که قصه‌شان خوش باشد شیخ بهایی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

تا نیست نگردی، ره هستت ندهند

این مرتبه با همت پستت ندهند

چون شمع قرار سوختن گر ندهی

سر رشتهٔ روشنی به دستت ندهند شیخ بهایی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

بر درگه دوست، هر که صادق برود

تا حشر ز خاطرش علائق برود

صد ساله نماز عابد صومعه‌دار

قربان سر نیاز عاشق برود شیخ بهایی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

از بس که زدم به شیشهٔ تقوی سنگ

وز بس که به معصیت فرو بردم چنگ

اهل اسلام از مسلمانی من

صد ننگ کشیدند ز کفار فرنگ شیخ بهایی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

افسوس که عمر خود تباهی کردیم

صد قافلهٔ گناه، راهی کردیم

در دفتر ما نماند یک نکته سفید

از بس به شب و روز سیاهی کردیم شیخ بهایی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

هر چند که رند کوچه و بازاریم

ای خواجه مپندار که بی‌مقداریم

سری که به آصف سلیمان دادند

داریم، ولی به هرکسی نسپاریم شیخ بهایی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

ای عاشق خام، از خدا دوری تو

ما با تو چه کوشیم؟ که معذوری تو

تو طاعت حق کنی به امید بهشت

رو رو! تو نه عاشقی، که مزدوری تو شیخ بهایی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

ای دل، قدمی به راه حق ننهادی

شرمت بادا که سخت دور افتادی

صد بار عروس توبه را بستی عقد

نایافته کام از او، طلاقش دادی شیخ بهایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گلچین اشعار رضا بروسان

گلچین اشعار رضا بروسان

حرف که می زنی انگار
سوسنی در صدایت راه می رود
حرف بزن
می خواهم صدایت را بشنوم
تو باغبان صدایت بودی
و خنده ات دسته کبوتران سفیدی
که به یکباره پرواز می کنند .
تورا دوست دارم
چون صدای اذان در سپیده دم
چون راهی که به خواب منتهی می شود
ترا دوست دارم
چون آخرین بسته سیگاری در تبعید .
تو نیستی
و هنوز مورچه ها
شیار گندم را دوست دارند
و چراغ هواپیما
در شب دیده می شود
عزیزم
هیچ قطاری وقتی گنجشکی را زیر می گیرد
از ریل خارج نمی شود .
و من
گوزنی که می خواست
با شاخ هایش قطاری را نگه دارد . رضا بروسان

 

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

تا دست به دامان ریا افتادند
بی وقفه به یاد شهدا افتادند
شوخی ، شوخی به شاخه ها سنگ زدند
جدی جدی پرنده ها افتادند !... رضا بروسان

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

خوب است که مرثیه سرایی نکنید
با گریه ی ما گره گشایی نکنید
دست از سر این طایفه بردارید ، آه ...
با دست اباالفضل (ع) گدایی نکنید ! رضا بروسان

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

ماه بی حوصله دشت ، بیابان را کشت
سیب سرخی شد و چرخی زد و ایمان را کشت
سبد خالی امسال به سیبی ننشست
خاک بی برکت این مزرعه باران را کشت
حجرالاسود ما روشنی باغچه بود
قبله آنقدر عوض شد که مسلمان را کشت
کوچه در کوچه زمین خورد و به راهی نرسید
داغ این کوچه بن بست ، خیابان را کشت
دشنه ای داشت پدر تشنه تر از اسبم بود
درد آنقدر فرو رفت که درمان را کشت
شعله دست تو روشن که در این شهر هنوز
می شود با دف تو نصف خراسان را کشت ... رضا بروسان

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

آیا
چیزی غمگین تر از توقف قطاری در باران هست؟
آیا
کسی شکوه های یک ماشین به سرقت رفته را شنیده است؟
آیا
هیچ رئیس جمهوری در زلزله مرده است؟
از جنگ دلم می گیرد
و از قطاری که مهمُات حمل می کند
می خواهم دنیا را به آتش کشم
با این کارخانه ی چوب بری . رضا بروسان

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

انگشت های مرثیه ام را عزا کم است
باید تفنگ دست بگیرم ، دعا کم است
دست از دولول کهنه ی دیروز برندار
از غیرتی که سخت در این روستا کم است
گردوبنان دره ی تاریک را بگو
چشمه برای تشنگی ببرها کم است
این آینه به قدر کفایت وسیع نیست
این برکه در کشیدن تصویر ما کم است رضا بروسان

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان  

یک پلک سرمه ریخت که بی دل کند مرا
گیسو قصیده کرد که خاقانی ام کند
دستم چقدر مانده به گلهای دامنت ؟
دستم چقدر مانده خراسانی ام کند ؟
می ترسم آنکه خانه به دوش همیشگی !
گلشهر گونه های تو افغانی ام کند
در چترهای بسته هوا آفتابی است
بگذار چتر باز تو بارانی ام کند
چون بادهای آخر پاییز خسته ام
ای کاش دکمه های تو زندانی ام کند       
این اشک ها به کشف نمک ختم می شوند
این گریه می رود که چراغانی ام کند رضا بروسان

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

پشت دلواپسی صخره پلنگی در برف
ماه پرتاب پریشان قشنگی در برف
نخل فواره‌ی کوتاه طبیعت خشک است
تا کلاغی بتکاند دل تنگی در برف
آسمان، تلخ؛ زمین تا به گریبان تاریک
مستطیلی ست به تنهایی سنگی در برف
دشنه‌ای داشت پدر تشنه‌تر از اسبم بود
یادگار از پدرم کهنه تفنگی در برف ... رضا بروسان

 

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

انگار نمی آید و هم می آید
این دور و بر انگار که کم می آید
او عابر و من پیاده رو ، آه چقدر
از حاشیه رفتنش خوشم می آید !رضا بروسان

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

یقه ات را بالا نده
و گناه باران را به گردن بگیر ! رضا بروسان

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

اشک های تو
شانه ام را خیس می کند
و زخم سال های پیش را می سوزاند
در تو کدام رودخانه می گرید
و ماهی در آستین کدام رود
در تو
روشنایی عجیبی
که درختان سیب را بارور می کند
و دریایی که هنوز
در گوش دکمه های تو می خواند

زیبایی تو
همیشه چیزی را از قلم می اندازد رضا بروسان

  گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

با من حرف بزن 
مثل یک پیراهن نارنجی با روز 
مثل وقتی که ابر 
صرف شستن یک سنگ می کند .
مثل وقتی که صرف ِ همین شعر می شود 
با من حرف بزن 
مثل یک بازی در وسط تابستان  
و به چیزی فکر نکن 
می دانم 
زمین گرد است 
و جاذبه 
در پای درختان سیب بیش تر است
 رضا بروسان

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گلچین اشعار رحیم معینی کرمانشاهی

گلچین اشعار رحیم معینی کرمانشاهی

من نگویم ، که بدرد دل من گوش کنید
بهتـــر آنست کــــه این قصه فراموش کنید
عـــاشــقان را بگــــذاریــــــد بنالنـــد هـمـــــه
مصلحت نیســــت ، که این زمزمه خاموش کنید
بعــــد مـــن ســـوگ مگـــیرید ، نیــــــرزد به خدا
بهر هر زرد رخی ، خویش سیه پوش کنید...
سـخن ســــوختگـان طرح جنون می ریزد
عاقلان ، گـــفته عشاق فراموش کنید
رحیم معینی کرمانشاهی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

مدار چرخ،به کجداریش نمی ارزد
دو روز عمر،به این خواریش نمی ارزد
سیـــاحت چمـــن عشــق،بهر طایر دل
بـــه خستگــــی و گرفتاریش نمی ارزد...
نـــوازش دل رنجیـــده ام مکــــن ای عشق
کـــه خشـــم یار به دلـــداریش نمــــــی ارزد
بـــه نقش ظاهـــر این زندگی،چه می کوشید
بنـــا شکــسته،بــــه گــــلکـــــاریش نمــــی ارزد
بگـــــو به یوســـف کــــنعان،عـــزیز مصــــر شــــدن
بـــــه کـــــــوری پـــــــدر و زاریــــــش نـــمـــــــی ارزد
در ایـــن زمــــانــه مــــــجـــوییــــد از کــــســـی یــاری
کـــــه خــــود بــــه مــــنت آن یاریــــــش نـــمـــــــی ارزد
رحیم معینی کرمانشاهی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

مـــا وقار کـــوه را گاهی بکاهی دیده ایم
مــــا ورا آنچـــه می بینید ، گـــــاهی دیده ایم
سالک روشن دلیم ، از گم شدن تشویش نیست
جـــــای پای دوست را ، در کـــــــــوره راهی دیده ایم
عــــاشق بـــــی پـا و ســـر شو ، چونکـــه بسیار از فلک
کـــــجرویها در بســـاط کــــج کـــــلاهی دیـــده ایـــــــم...
ای بدســـــت آورده قـــدرت ، کار خلق اسان مگــــیر
عالمی در خون کشیدن ، ز اشتباهی دیده ایم
از نــوای بینوایان ، اینقـــــدر غافل مبـــــاش
بارهـــا تاثیر صد آتش ، به آهی دیده ایم 
رحیم معینی کرمانشاهی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

نــــــدارم چشــــــم من، تاب نگــــاه صحـــنه سازیهــــا
من یکـرنگ بیزارم، از این نیـــرنگ بازیها
زرنگـــی، نارفیقــــــا! نیست این، چون باز شد دستت
رفیقــان را زپا افکـــندن و گـــردن فرازیها
تو چون کرکس، به مشتی استخوان دلبستگی داری
بنــــازم هــــمت والای بـاز و بی نیازیها
به میـــــدانی کـــــه مـی بنـــدد پای شهســـــواران را
تو طفل هرزه پو، باید کنی این ترکتازیها
تو ظاهــــرساز و من حقگـــو، ندارد غیــر از این حاصل
من و از کس بریدنها، تو و ناکس نوازیها
رحیم معینی کرمانشاهی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

مـن کـه مشغولم بکاردل ، چه تدبیری مرا
منکــــه بیــــزارم ز کــــارگــل ، چه تزویری مرا
منکه سیرابم چنین از چشمه ی جوشان عشق
خلق اگــــر با مــن نمی جوشد ، چـه تاثیری مرا
منکـــه با چشــــم حقارت عالمی را بنگــــــرم
سنگ اگر بر سر بکوبندم ، چه تاثیری مرا...
رحیم معینی کرمانشاهی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

ســــایـــه بی ادبـــــی خیمـــــــــه چو زد بر سـر مـــــا
خــارهــــا رســـت ز گــــلـــــزار ادب پـــــــــرور مــــــا
دلــــقکان تکـــــیه چــــــو بر مسند ساقی بزدند
پــــر شـــــد از بـاده آلـوده به سم ساغر مــا
بسکه با صورت حق سیرت باطل دیدیم
جلوه نور خدا هم نشود باور مـا...
رحیم معینی کرمانشاهی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

بحث ایمان دگر و جوهر ایمان دگر است
جامــــه پاکـــی دگــر وپاکی دامان دگر است
کــــس ندیدیم کـــــه انکــــار کــــــــند وجدان را
حــــرف وجــــــدان دگـــر و گوهر وجدان دگـر است
کــــس دهـــان را به ثناگـــــویی شیــــطان نگــشود
نفــــی شیطان دگــــر و طاعت شیـــــطان دگــــر است
کـــس نگــــفته است ونگـــــوید کــــــه دد ودیــــو شویــــد
نقــــش انســـــان دگــــــر ومعنــــــی انســــان دگـر است
کــــس نیامـــــد کــــــه ستایــــد ستــــم وتفرقــــــــه را
سخـــن از عـــدل دگـــــــر ، قصه احسان دگــر است
هــــــرکـــــــه دیدم بخدمت کــــمری بست بعهــــد
مــــرد پیمان دگــــــر وبستـــــن پیمان دگر است
هــــرکــــه دیدیــــم بحفظ گـــــله از گرگان بود
قصد قصاب دگر ، مقصد چوپان دگر است...
رحیم معینی کرمانشاهی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

از نـــدامــــت ســــوختــــم ، یا رب گــــناهـــــم را ببخــــش
مـــو سپیـــد از غـــــم شـــدم،روی سیاهــــم را ببخــش
ظلـــم را نشناختــــم ، ظالــــم ندانستم کـــه کــیست
گـــوشه چشــــمی باز کـــردم ،اشتباهـــم را ببخش
ابر رحــــمت را بفـــرما ، سایــــه ای آرد بــــه پیش
ایـــن ســـر بی ســـایبــــان بـی پناهم راببخش
از گـــــلویم گــــر صدایــــی نابجــــا آمـــد برون
توبه کـــردم، سینه پر اشـک وآهم را ببخش
خــــورشید دگـــــر نـــور دلاویـــــز نـــــدارد
مــه پرتو مـــات هـــوس انگــــیز نــــدارد
در باد بهاری زبس آشوب خزان است
گـــل وحشتی از غـــارت پاییز ندارد
رحیم معینی کرمانشاهی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

بـه پنـدار تــــو:
جهانم زیباست!
جامه ام دیباست!
دیــــــده ام بیناست!
زیـانـــم گـــــــــویاست!
قفســــم طلاســـــــــــت!
به این ارزد که دلم تنهاست؟
رحیم معینی کرمانشاهی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

آنکــــس کـــــه نــدارد هنـــر عشـــق و محبت
زو رحـــــــم مجویید که این نیز ندارد
آلــــوده ام امــــا همــــه شب غـــرق مناجات
با دوست سخن اینهمه پرهیز ندارد
گــــیتی همه اویست و هم او هیچ بجز لطف
از وســـع نظـــر با مــــن ناچیز ندارد
عــاشـــق ز ســـر مستی اگـــر کــرد خطایی
معشــــــوق که بحث گله آمیز ندارد
ســر گـــــرمی بازار جهان داد و ستد هاست
آن وام خداییست کـــــــه واریز ندارد
رحیم معینی کرمانشاهی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

میگریم و مـی خندم ، دیوانه چنین باید
میــوزم ومیسازم ، پـــــروانـــــه چنین باید
می کوبم ومــــی رقصم ، مـی نالم ومیخوانم
در بـــزم جهــــان شـــــور، مســـتانه چنیآن باید
مــــن این همـــــــه شیدایــی ، دارم ز لـــب جامی
در دســـت تــــــو ای ســــاقی ، پیمانــه چنیـــــن باید
خلــقــــم زپـــــی افـتـادنــــــد ، تا مســــت بگـــــــــیرندم
در صحــــبت بــــی عقـــــلان ، فرزانــــه چنین بــــایــــــــد
یکــــسو بـــــــردم عــــارف ، یکــــــسو کشــــدم عامی
بازیچــــــه ی هــــر دستــــــــی ، طفلانه چنین باید
مــــوی تــــو و تســـــــــبیح شیخم ، بدر از ره برد
یا دام چــنان بایـــد ، یــا دانــــه چنیـــــــن بایـــد
بر تربت من جانا ، مستی کن ودست افشان
خنـدیــدن بر دنیــــا ، رندانـــــه چنیــن باید
رحیم معینی کرمانشاهی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

مــــن چـه گـــــویم ، کـــــه راز دل مــــن پــــــــــی ببرید
ره بســـــر منــــزل شــــوریده دلان ، کــــــــــی ببرید
ســـــــاز آن ســــــوز نــــــدارد بنـــــالد بــــا مـــــــا
بهــــر تسکــــین دل ســـوختگـــــان ، نی ببرید
هر کجا محفل گرمی است که رنگی خواهد
قدحی خون دل ما ، عوض می ببرید...
رحیم معینی کرمانشاهی

 

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

ســــر درون ســـــینه بـــــردم تــــــــا بـبینـــــم خویــــــش را
طـعــــــــمه دنـــدان گـــــــرگ آز دیـــــــدم میـــــــــــــش را
هرکـــه از این خوان هستی جرعه نوش غفلت است
آخـــرش چـــون مــــن بجـــــان باید خریدن نیش را
پــــرتـــــوی در راهـــــم افکــــن، ای چراغ عافیت
تـــــا بجویــــــــم مقصـــــد افتـاده اندر پیش را
عمر سودا نیست، ای سوداگران خود پرست
بیشـتر جــــــو، بیشتــــر دارد زیـــان بیـــــش را
جــــان بـــــدر بـــرد آنکه سودای جهانداری نداشت
ای جـــــوان کـــــن گــــوش پنــــــد پیر خیر اندیش را
گـــــر ســــری آزاده میــــخواهـــی رهــــا کــــن زور و زر
ایــن تعلقهـــاست کــــافزون مــــی کــــند تشــــویش را...
رحیم معینی کرمانشاهی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

حاجـــی تو حجـــازی شو ، من کـــــــــعبه در آغوشم
آن نـــــور کــــه مــــن بینم هــــــر کـــــور نمی بیند
این نامه که من دارم ، باز است و بسی خوانا
محروم نمی خواند ، مغرور نمی بیند...
رحیم معینی کرمانشاهی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گلچین اشعار خیام نیشابوری

گلچین اشعار خیام نیشابوری

یک قطره آب بود و با دریا شد
یک ذره خاک و با زمین یکتا شد
آمد شدن تو اندرین عالم چیست؟
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد خیام

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

از جمله رفتگان این راه دراز
باز آمده ای کو که به ما گوید باز
هان بر سر این دو راهه از سوی نیاز
چیزی نگذاری که نمی آیی باز خیام

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

ای صاحب فتوا ز تو پرکارتریم
با این همه مستی زتو هُشیار تریم
تو خون کسان خوری و ما خون رزان
انصاف بده کدام خونخوار تریم؟ خیام

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

بر خیر و مخور غم جهان گذران
خوش باشو دمی به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت به تو خود نیامدی از دگران خیام

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

در کارگه کوزه گری کردم رای
بر پله چرخ دیدم استاد بپای
می کرد دلیر کوزه را دسته و سر
از کله پادشاه و از دست گدای خیام

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

افسوس که نامه جوانی طی شد 
و آن تازه بهار زندگانی دی شد
وآن مرغطرب که نام او بود شباب 
فریاد ندانم کی آمدوکی شد خیام

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

یک عمر به کودکی به استاد شدیم
یک عمر زاستادی خود شاد شدیم
افسوس ندانیم که ما را چه رسید
از خاک بر آمدیم و بر باد شدیم خیام

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

در کارگه کوزه گری بودم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
هر یک به زبان حال با من گفتند
کو کوزه گر و کوزه خرو کوزه فروش خیام

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف معما نه تو دانی و نه من
هست از پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من خیام

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی
هر لحظه به دام دگری پا بستی
گفتا شیخا هر آن چه گویی هستم
آیا تو چنان که می نمایی هستی خیام

 

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

آن به که در این زمانه کم گیری دوست 
با اهل زمانه صحبت از دور نکوست 
آنکس که به جمگی ترا تکیه بر اوست 
چون چشم خرد باز کنی دشمنت اوست خیام

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

در هر دشتی که لاله زاری بوده است
آن لاله ز خون شهریاری بوده است
چو برگ بنفشه کز زمین می روید 
خالیست که بر رخ نگاری بوده است خیام

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

چون آب به جویباروچون باد به دشت 
روزی دگر از نوبت عمرم بگذشت 
هرگز غم دوروز مرا یاد نگشت 
روزی که نیامدست و روزی که گذشت خیام

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

ای دل ز زمانه رسم احسان مطلب 
وز گردش دوران سرو سامان مطلب
درمان طلبی درد تو افزون گردد
با درد بسازو هیچ درمان مطلب خیام

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پرکن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه خیام

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

از منزل کفر تا به دین یک قدم است
وز عالم شک تا یقین یک نفس است
این یک نفس عزیز را خوش میدار
کز حاصل عمر ما همین یک نفس است خیام

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است خیام 

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

ساقی ، گل و سبزه بس طربناک شده است
دریاب که هفته دگر خاک شده است
می نوش و گلی بچین که تا درنگری
گل خاک شده است سبزه خاشاک شده است خیام

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

افسوس که سرمایه زکف بیرون شد 
در پای اجل بسی جگرها خون شد
کس نامد از آن جهان که پرسم از وی
کاحوال مسافران  دنیا چون شد خیام

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

عمرت تا کی به خودپرستی گذرد
یا در پی نیستی و هستی گذرد
می خور که چنین عمر که غم در پی اوست
آن به که بخواب یا به مستی گذرد خیام

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام زما و نه نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
زین پس چو نباشیم همان خواهد بود خیام

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

دیدم به سر عمارتی مردی فرد
کو گِل بلگد می زد و خوارش می کرد
وان گِل با زبان حال با او می گفت
ساکن ، که چو من بسی لگد خواهی کرد خیام

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

این قافله عمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب می گذرد خیام

 

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در آیینه صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری خیام

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گلچین اشعار خلیل جوادی

گلچین اشعار خلیل جوادی

یک ثـانیه گرم و چند ساعت سردی 
هی می روی و دوباره بر می گردی
بــــا آمـدن تــــو اشک هـم می آید
با این اوصـــاف ، عین دنـدان دردی
خلیل جوادی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

ماهی تو، که بربام شکوه آمده است
آیینه  ز دستت  به ستوه  آمده است
خورشید اگر  گرم تماشای تو نیست
دلگیر نشو  ز پشت کـوه  آمده است
خلیل جوادی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

این روزها که این همه کم فکر می کنیم
آیا به عشق و عاطفه هم فکر می کنیم؟
احســــاس را  معامله کـــردیم بـــــا غذا
دیگـر فقط ، فقط به شکم فکر می کنیم
مـارا مجال درک قلم نیست ، بی گمـان
بسیارمان  به ترک قلم  فکـر  می کنیم
وقتی همه  برای پس از مرگ  زنده ایم
هستی گذاشته،به عدم فکر می کنیم
شادی کنیم ،  هیــزم خشک جهنمیم
از ترسمان به گریه و غم فکر می کنیم
افکار ما،به زعم شما،کفر مطلق است
گاهی اگر به لحظه و دم فکر می کنیم
خلیل جوادی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

معنی  حمـــــد را  نمــی دانیـــــــم
و نمــــــــاز غفیـله می خـــــوانیـــم
بسکه در گـــــوشه ای دعـا خواندیم
کاروان پیش راند و مــــا  مـــانــدیــم... 
خلیل جوادی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

رفیق قـــــافـله پنهــــان نمـــوده خنجر تزویر
که روی گـرده ی من چشم عبرتی بگشاید
زبـــــــان شکوه که آبستن است داغ دلم را
چگـــونه می شود از ســوز درد شعله نزاید
چه شد صلابت طوفان ،خدای نوح کجا رفت
کـه گــــرد فاجعه از روزگــــــار مــــــا بزداید 
خلیل جوادی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

خواستم چیزی بگویم دیــــر شد
واژه هایم طعــمه ی تکفیــر شـد
قصه ی نـــا گفته بسیار است باز
دردهـــا خـروار خــروار است بـــاز
دستها را باز در شبـــهای ســـرد
هــــــا کنید ای کودکان دوره گـرد
مژدگــانی ای خیابان خوابــــــــها 
می رسد ته مانده ی بشقابــــها
سر به لاک خویش بردیم ای دریغ
نان به نرخ روز خوردیم ای دریــــغ
قصّـه هــای خوب رفت از یادهـــا
بی خبر مـــاند یم از بـــنیادهــــا
صحبت از عدل و عدالت نابجاست
ســــود در بازار ابن الو قــتهاست

گفته ام من دردهـــا را بارهـــــــا
خسته ام خسته از این تکرارهـــا 
ای کــــه می آیدصدای گــریه ات
نیمه شـــبها از پس د یوار هـــــا
گــــیر خواهد کــــرد روزی روزیت 
در گلـــوی مــال مـردم خوارهـــا
من بــه در گفتم ولیکن بشنو ند 
نکته هـــا را مـو به مو دیوارهــــا 
خلیل جوادی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

چه کسی طعنه زد سیاوش را ؟
چـــه کسی بر فروخت آتش را؟
ما که سهراب را کفن کــــردیم
خود خیانت به خویشتن کردیم
چــه سر انجام نـاخـوشی دارد 
آنکـــه رسم پســر کُشی دارد
مــــا همه در میـــان مـردابیم
فاجعه سر رسید و در خوابیم
مرد میدان این کشاکش کـو ؟
غیــــرت بازوان آرش کــــــو؟ 
خلیل جوادی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

ای آب ندیـده هــا و آبی شده هــا
بی جبهه و جنگ انقلابی شده ها
مدیون شب حمله ی جــانبـــازانید
ای بر سر سفره آفتابی شده هـا 
خلیل جوادی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

من غیــــرت بازوان آرش بــــودم
باپنجه ی مرگ در کشاکش بودم
ای مدعیان گرم چه کاری بودیــد
آن روز کــه من مـیان آتش بـودم 
خلیل جوادی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

در  ره  عشق  مـــرام  دگـــــری  می بـــــــاید 
سر  پــر شـــور  و  دل  شعله وری  می بـــاید
عیب  پروانـــه  نگـــــویید  کـــه  در  آتش  رفت
شرط عشق است که بر جـان شرری می باید
عافیت  آفت  جـــان  است ، جنونـــــــا  مددی
رهـــــرو  دشت  بلارا  خطـــری  می بـــــــــاید
خانه ی دوست به قاف است، بلند است، بلند
بهر  پرواز  چــو عنقـای  پری  می بـــــــــــــاید
عـــاشقان هستی خـــود پیشکش او کـــردند
دست خـــــالی نتـــوان رفت سری می بـــاید
وهم خـــامیست امـــــان نـــــامه بگیرد سقا
شمس را در همه دوران قمـــــری می بـــاید
آسمان ، از چـه نشستی به تمـاشا  آن روز
تــــا ابـد  چشم  تــورا  پلک تری می بـــــاید 
خلیل جوادی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

از موج خیز حـــادثه مـــارا گـــزیــر نیست
اینجــا کسی به فکـر صغیر و کبیر نیست
از بیم آن که بـــــــــاد ، مبـــــادا تبر شود
بید کنـــار بــاغچه هم سر به زیـر نیست
خود خواهی و ریا به که خیرات می کنند؟
از این جهات هیچ کس اینجـا فقیر نیست
چــــاقـــو کشـان شهر بـریدند بــــارهـــا 
گوش کـــر مرا کـــه نصیحت پذیـر نیست
باید شبی به بیشه ی شیران سفـر کنم
مداحی شغـال که در شـان شیـر نیست  
خلیل جوادی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

چنـان حکایت نـــــان طـــاق کرد طاقت مارا
که بی جدال شکستند استقــــامت مــــارا
و دستمان که تهی بــــود مــاند بر سر زانو
کـــه روز گــــــــار پذیرا نشد صداقت مــارا
غرور زخمی من بی قرار می شود امشب
به گوش بـــــــاد بخوانند اگــر حکایت مـــارا
به چند ریشه ی زائد شدیم زاهد و مویی
به بــــاد داد ز بی ریشگی اصـالت مــــارا
ز قطره ای که به بامی چکیده بود شنیدم
که آسمان خدا می کشد خجـــالت مــــارا
به گـــــرد بـــــاد بگویید بی امـــان بشتابد
به خـــود بپیچد و بالا بَــرَد شکایت مــــارا
هراسناکم از آن لحظه ای که روز قیامت 
به خشم دور بریزند بــــــار طــــاعت مارا
و مطربان جهنم به زخمه هــای مکافات
به شعله ای بنوازند ساز قـــــامت مـارا 
خلیل جوادی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

جهنم خُلق تنگ و خــوی زشت است 
بخند ای غنچــه تـــا اردیبهشت است
شراب و شــعر و عشق و ســاز و آواز
به هر جا جمع شد آنجا بهشت است
خلیل جوادی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

لبخندت از بلـــــور باید بــــــــاشد
چشمت دریــــــای نور باید بـاشد
اصلا  می دانی  این همه زیبـایی
از نـــا محرم به دور بـــاید باشد ؟
خلیل جوادی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عضویت