شعر عارفانه،شعر کوتاه عاشقانه،شعر نو کوتاه احساسی،شعر نو کوتاه فلسفی،شعر کوتاه عاشقانه جدید،شعر کوتاه دلتنگی،شعرهای عاشقانه زیبا،شعر کوتاه زیبا

۱۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

گلچین اشعار گروس عبدالملکیان

گلچین اشعار گروس عبدالملکیان

دریای بزرگ دور 
یا گودال کوچک آب 
فرقی نمی کند 
زلال که باشی 
آسمان در توست گروس عبدالملکیان

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

دختران شهر 
به روستا فکر می کنند 
دختران روستا 
در آرزوی شهر می میرند 
مردان کوچک 
به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند 
مردان بزرگ 
در آرزوی آرامش مردان کوچک 
می میرند 
کدام پل 
در کجای جهان 
شکسته است 
که هیچکس به خانه اش نمی رسد  گروس عبدالملکیان

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

ما 
کاشفان کوچه‌ی بن‌بستیم
حرف‌های خسته‌ام داریم
این بار
پیامبری بفرست
که تنها گوش کند گروس عبدالملکیان

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

پرواز هم دیگر رویای این پرنده نبود
دانه دانه پرهایش را چید
تا بر این بالش خواب دیگری ببیند! گروس عبدالملکیان

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

گرگ، شنگول را خورده است
گرگ
منگول را تکه تکه می کند
بلند شو پسرم!
این قصه برای نخوابیدن است گروس عبدالملکیان

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

به شانه‏ام زدی
که تنهایی‏ام را تکانده باشی 
به چه دل خوش کرده‏ای؟!
تکاندن برف
از شانه‏های آدم‏برفی؟ گروس عبدالملکیان

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان  

می خواستم بمانم
رفتم
می خواستم بروم
ماندم
نه رفتن مهم بود و نه ماندن
مهم
من بودم
که نبودم... گروس عبدالملکیان

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

درخت که می شوم
تو پائیزی !
کشتی که می شوم
تو بی نهایت طوفانها !
تفنگت را بردار 
و راحت حرفت را بزن! گروس عبدالملکیان

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

ندیده ای؟!
همان انگشت که ماه را نشان می داد
ماشه را کشید... گروس عبدالملکیان

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

گفتی دوستت دارم 
و من به خیابان رفتم !
فضای اتاق برای پرواز کافی نبود.... گروس عبدالملکیان

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

چه فرقی می کند 
من عاشق تو باشم 
یا تو عاشق من 
چه فرقی می کند 
رنگین کمان 
از کدام سمت آسمان 
آغاز می شود گروس عبدالملکیان

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

هر نتی که از عشق بگوید
زیباست
حالا
سمفونی پنجم بتهوون باشد
یا زنگ تلفنی که در انتظار صدای توست گروس عبدالملکیان

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

دروغ دیواری است
که هر روز صبح آجرهایش را می چینی
بنای بی حواس من!
در را فراموش کرده ای گروس عبدالملکیان

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

زنبورها را مجبور کرده ایم
از گل های سمی عسل بیاورند
و گنجشکی که سال ها
بر سیم برق نشسته
از شاخه درخت می ترسد... گروس عبدالملکیان

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

فراموش کن 
مسلسل را 
مرگ را 
و به ماجرای زنبوری بیاندیش 
که در میانه ی میدان مین
به جستجوی شاخه گلی ست گروس عبدالملکیان

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

موسیقی عجیبی ست مرگ. 
بلند می شوی
و چنان آرام و نرم می رقصی 
که دیگر هیچکس تو را نمی بیند گروس عبدالملکیان

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گلچین اشعار کبیر ، عارف هندی

خدا را جست وجو کردم، 
در کنایس یهود، 
و در جانب دیوار غربی. 
در کلیساهای نصرانی، 
بر روی صلیب، 
در پی او می گشتم. 
به پرستشگاه‌های هندیان سرکشیدم. 
به مسجد رفتم، 
به کعبه در معبد او را جست وجو کردم. 
و در مراسم و قربانی ها. 
در نماز و یوگا، خدا را طلبیدم. 
تا این که ندای خدا را شنیدم که به من می‌گفت: 
ای بنده من! کجا را جست وجو می کنی؟ 
من کنار تو هستم. 
اگر تو جوینده حقیقی باشی، 
مرا می بینی مرا در لحظه‌ای از زمان دیدار خواهی کرد... کبیر

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

آیا ذهن بزرگتر است از
آنجه ذهن را ذهنیت بخشیده؟
آیا براهما بزرگتر است
آنچه او از او برخاسته؟...
من پاک گیج شده ام
آیا معبد بزرگتر است از
آنکه او به خداوند خدمت می کند؟ کبیر

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

به باغ گل نرو، از آنجا که باغی از گل در درون داری
بر هزار گلبرگ نیلوفر آبی بنشین
و نگه کن زیبایی را که اندرون داری کبیر

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

کجا در جستجوی من هستید ؟ من همراه شمایم
نه در زیارت، نه در تمثال ها و نه حتی در چله نشینی،
نه در معبد، نه در مسجد، نه در کعبه و نه در کایلاش،
من با شمایم ای انسان ها، من با شمایم.
نه در نیایش و نه در مراقبه و نه حتی در روزه و ریاضت،
نه در گوشه نشینی ، نه در نیروی حیات و نه در جسم،
و نه حتی در فضای لایتناهی،
نه در رحم مادر طبیعت و نه در نَفَس حیاتی،
از سر صدق بجویید و در لحظه ای بیابید
کبیر می گوید، با دقت گوش فرا ده؛
آنجا که ایمان شماست، من همانجایم. کبیر

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

من نوای فلوتش را می‌شنوم
خود را سرکوب کردن نمی‌دانم.
گرچه بهار نیست  گل می‌شکفد
و زنبور دعوتش را می‌پذیرد.
آسمان می‌غرد و برق می‌زند
و امواج در قلبم غلیان می‌کنند.
باران می‌زند
و قلبم آفریدگار را می‌طلبد.
قلب من به مرزی رسیده است که از آن
ترنم جهان بر می‌خیزدو فرو می‌نشیتد:
آنجا که بیرق‌هایی پنهان در آسمان به اهتزاز آمده اند
کبیر می‌گوید:
“قلب من می‌میرد
اگرچه همیشه زنده است” کبیر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گلچین اشعار کارو دردریان

گلچین اشعار کارو دردریان

شبی در حال مستی تکیه بر جای خدا کردم

در آن یک شب خدایی من عجایب کارها کردم

جهان را روی هم کوبیدم از نو ساختم گیتی

ز خاک عالم کهنه جهانی نو بنا کردم

کشیدم بر زمین از عرش، دنیادار سابق را

سخن واضح تر و بهتر بگویم کودتا کردم

خدا را بنده خود کرده خود گشتم خدای او

خدایی با تسلط هم به ارض و هم سما کردم

میان آب شستم سهر به سهر برنامه پیشین

هر آن چیزی که از اول بود نابود و فنا کردم

نمودم هم بهشت و هم جهنم هردو را معدوم

کشیدم پیش نقد و نسیه، بازی را رها کردم

نمازو روزه را تعطیل کردم، کعبه را بستم

وثاق بندگی را از ریاکاری جدا کردم

امام و قطب و پیغمبر نکردم در جهان منصوب

خدایی بر زمین و بر زمان بی کدخدا کردم

نکردم خلق ، ملا و فقید و زاهد و صوفی

نه تعیین بهر مردم مقتدا و پیشوا کردم

شدم خود عهده دار پیشوایی در هم عالم

به تیپا پیشوایان را به دور از پیش پا کردم

بدون اسقف و پاپ و کشیش و مفتی اعظم

خلایق را به امر حق شناسی آشنا کردم

نه آوردم به دنیا روضه خوان و مرشد و رمال

نه کس را مفتخواه و هرزه و لات و گدا کردم

نمودم خلق را آسوده از شر ریاکاران

به قدرت در جهان خلع ید از اهل ریا کردم

ندادم فرصت مردم فریبی بر عباپوشان

نخواهم گفت آن کاری که با اهل ریا کردم

به جای مردم نادان نمودم خلق گاو و خر

میان خلق آنان را پی خدمت رها کردم

مقدر داشتم خالی ز منت، رزق مردم را

نه شرطی در نماز و روزه و ذکر و دعا کردم

نکردم پشت سر هم بندگان لخت و عور ایجاد

به مشتی بندگان آْبرومند اکتفا کردم

هر آنکس را که میدانستم از اول بود فاسد

نکردم خلق و عالم را بری از هر جفا کردم

به جای جنس تازی آفریدم مردم دل پاک

قلوب مردمان را مرکز مهر و  وفا کردم

سری داشت کو بر سر فکر استثمار کوبیدم

دگر قانون استثمار را زیر پا کردم

رجال خائن و مزدور را در آتش افکندم

سپس خاکستر اجسادشان را بر هوا کردم

نه جمعی را برون از حد بدادم ثروت و مکنت

نه جمعی را به درد بی نوایی مبتلا کردم

نه یک بی آبرویی را هزار گنج بخشیدم

نه بر یک آبرومندی دوصد ظلم و جفا کردم

نکردم هیچ فردی را قرین محنت و خواری

گرفتاران محنت را رها از تنگنا کردم

به جای آنکه مردم گذارم در غم و ذلت

گره از کارهای مردم غم دیده وا کردم

به جای آنکه بخشم خلق را امراض گوناگون

به الطاف خدایی درد مردم را دوا کردم

جهانی ساختم پر عدل و داد و خالی از تبعیض

تمام بندگان خویش را از خود رضا کردم

نگویندم که تاریکی به کفشت هست از اول

نکردم خلق شیطان را عجب کاری به جا کردم

چو میدانستم از اول که در آخر چه خواهد شد

نشستم فکر کار انتها را ابتدا کردم

نکردم اشتباهی چون خدای فعلی عالم

خلاصه هرچه کردم خدمت و مهر و صفا کردم

زمن سر زد هزاران کار دیگر تا سحر لیکن

چو از خود بی خود بودم ندانسته چه ها کرد

سحر چون گشت از مستی شدم هوشیار

خدایا در پناه می جسارت بر خدا کردم

شدم بار دگر یک بنده درگاه او گفتم

خداوندا نفهمیدم خطا کردم .

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

الا، ای رهگذر! منگر چنین بیگانه بر گورم
چه می‌خواهی؟ چه می‌جویی، در این کاشانهٔ عورم؟
چه سان گویم؟ چه سان گریم؟ حدیث قلب رنجورم؟
از این خوابیدن در زیر سنگ و خاک و خون خوردن
نمی‌دانی! چه می‌دانی، که آخر چیست منظورم
تن من لاشهٔ فقر است و من زندانی زورم
کجا می‌خواستم مردن!؟ حقیقت کرد مجبورم
چه شب‌ها تا سحر عریان، به سوز فقر لرزیدم
چه ساعت‌ها که سرگردان، به ساز مرگ رقصیدم
از این دوران آفت زا، چه آفت‌ها که من دیدم... کارو

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

او مظهر عشق بود و من مظهر ننگ
وقتی که فشردمش به آغوشم تنگ
لرزید دلش، شکست و نالید که: آخ...
ای شیشه چه می‌کنی تو در بستر سنگ؟ کارو

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

باز باران بی ترانه
باز باران با تمام بی کسی‌های شبانه
می‌خورد بر مرد تنها
می‌چکد بر فرش خانه
باز می‌آید صدای چک چک غم
باز ماتم
من به پشت شیشه تنهایی افتاده
نمی‌دانم، نمی‌فهمم
کجای قطره‌های بی کسی زیباست؟
نمی‌فهمم، چرا مردم نمی‌فهمند
که آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می‌لرزد
کجای ذلتش زیباست؟
نمی‌فهمم
کجای اشک یک بابا
که سقفی از گل و آهن به زور چکمه باران
به روی همسر و پروانه‌های مرده‌اش آرام باریده
کجایش بوی عشق و عاشقی دارد؟
نمی‌دانم
نمی‌دانم چرا مردم نمی‌دانند
که باران عشق تنها نیست
صدای ممتدش در امتداد رنج این دل‌هاست
کجای مرگ ما زیباست؟
نمی‌فهمم
یاد آرم روز باران را
یاد آرم مادرم در کنج باران مُرد
کودکی ده ساله بودم
می‌دویدم زیر باران، از برای نان
مادرم افتاد
مادرم در کوچه‌های پست شهر آرام جان می‌داد
فقط من بودم و باران و گل‌های خیابان بود
نمی‌دانم
کجای این لجن زیباست؟
بشنو از من، کودک من
پیش چشم مرد فردا
که باران هست زیبا، از برای مردم زیبای بالادست
و آن باران که عشق دارد، فقط جاری ست بر عاشقان مست
و باران من و تو درد و غم دارد...  کارو

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

شبی مست رفتم اندر ویرانه‌ای
ناگهان چشمم بی افتاد اندر خانه‌ای
نرم نرمک پیش رفتم در کنار پنجره
تا که دیدم صحنهٔ دیوانه‌ای
پیرمردی کور و فلج در گوشه‌ای
مادری مات و پریشان همچنان پروانه‌ای
پسرک از سوز سرما می زند دندان به هم
دختری مشغول عیش و نوش با بیگانه‌ای
پس از آن سوگند خوردم مست نروم بر در خانه‌ای
تا که بینم دختری عفت فروشد بهر نان خانه‌ای کارو

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

نابود کنید ، یاءس را در دلِ خویش
کین ظلمتِ دردگستر ِ زار پریش
محکوم به مرگ جاودانی است .. بلی
شب خاک به سر زند ، چو روز آید پیش کارو

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

تا روح بشر به چنگ زر، زندانی ست
شاگردی مرگ پیشه‌ای انسانی است
جان از ته دل،‌ طالب مرگ است... دریغ
در هیچ کجا ‌برای مردن جا نیست؟ کارو

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گلچین اشعار قیصر امین پور

گلچین اشعار قیصر امین پور

سایه سنگ بر آینه خورشید چرا؟
خودمانیم، بگو این همه تردید چرا؟
نیست چون چشم مرا تاب دمى خیره شدن
طعن و تردید به سرچشمه خورشید چرا؟
طنز تلخى است به خود تهمت هستى بستن
آن که خندید چرا، آن که نخندید چرا؟
طالع تیره ام از روز ازل روشن بود
فال کولى به کفم خط خطا دید چرا؟
من که دریا دریا غرق کف دستم بود
حالیا حسرت یک قطره که خشکید چرا؟
گفتم این عید به دیدار خودم هم بروم
دلم از دیدن این آینه ترسید چرا؟
آمدم یک دم مهمان دل خود باشم
ناگهان سوگ شد این سور شب عید چرا قیصر امین پور

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

دیروز 
ما زندگی را
به بازی گرفتیم
امروز ،او 
ما را ...
فردا؟ قیصر امین پور

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

موجیم و وصل ما ، از خود بریدن است 
ساحل بهانه ای است ، رفتن رسیدن است 
تا شعله در سریم ، پروانه اخگریم 
شمعیم و اشک ما ،در خود چکیدن است 
ما مرغ بی پریم ، از فوج دیگریم 
پرواز بال ما ، در خون تپیدن است 
پر می کشیم و بال ، بر پرده ی خیال 
اعجاز ذوق ما ، در پر کشیدن است 
ما هیچ نیستیم ، جز سایه ای ز خویش
آیین آینه ، خود را ندیدن است 
گفتی مرا بخوان ، خواندیم و خامشی
پاسخ همین تو را ، تنها شنیدن است 
بی درد و بی غم است ، چیدن رسیده را 
خامیم و درد ما ، از کال چیدن است  قیصر امین پور

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

سراپا اگر زرد پژمرده ایم 
ولی دل به پاییز نسپرده ایم 
چو گلدان خالی ، لب پنجره 
پر از خاطرات ترک خورده ایم 
اگر داغ دل بود ، ما دیده ایم 
اگر خون دل بود ، ما خورده ایم 
اگر دل دلیل است ، آورده ایم 
اگر داغ شرط است ، ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان ، گردنیم !
اگر خنجر دوستان ، گرده ایم !
گواهی بخواهید ، اینک گواه :
همین زخمهایی که نشمرده ایم !
دلی سربلند و سری سر به زیر 
از این دست عمری به سر برده ایم  قیصر امین پور

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

حرفهای ما هنوز ناتمام...
تا نگاه می کنی:
وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی !
لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود
آی...
ناگهان 
چقدر زود
دیر می شود!  قیصر امین پور

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟

پر می زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟

گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟

تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبزِِ سرآغاز سال کو؟

رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟ قیصر امین پور

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

اما 
با این همه
تقصیر من نبود
که با این همه...
با این همه امید قبولی 
در امتحان سادهْ تو رد شدم قیصر امین پور

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

چشم ها پرسش بی پاسخ حیرانی ها 
دست ها تشنه تقسیم فراوانی ها...
عمری به جز بیهوده بودن سر نکردیم
تقویم ها گفتند و ما باور نکردیم
دل در تب لبیک تاول زد ولی ما
لبیک گفتن را لبی هم تر نکردیم...
شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید...
دلم قلمرو جغرافیای ویرانی است
هوای ناحیه ما همیشه بارانی است قیصر امین پور

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری
لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی،زندگی های اداری
آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری
با نگاهی سر شکسته،چشمهایی پینه بسته
خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری
صندلی های خمیده،میزهای صف کشیده
خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری
عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی
پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری
رو نوشت روزها را،روی هم سنجاق کردم:
شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری
عاقبت پرونده ام را،با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری
روی میز خالی من، صفحه ی باز حوادث
در ستون تسلیتها ، نامی از ما یادگاری قیصر امین پور

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گلچین اشعار قاسم رسا

گلچین اشعار قاسم رسا

کن رها از بند محنت دوستان خویش را
تا نبینی در جهان روی غم و تشویش را
ما اگر نیکیم ، اگر بد ، در مثل آئینه ایم
هر که در آئینه بیند ،نقش روی خویش را
تا که سرگردان نمانی در عمل ، از کف مده
دامن تدبیر و عقل مصلحت اندیش را
دامن دولت توان در سایه ی همت گرفت
همت عالی توانگر میکند درویش را
کن حذر از یار بد طینت ، که چون هرجا رسد
میزند چون کژدم از خبث طبیعت نیش را
ای "رسا" در بزمگاه 
زدگی از کف مده
دامن یاران خوش بزم و ارادت کیش را  
قاسم رسا

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

 

با اهل زمانه مهربان باید بود
آسوده 
ز محنت جهان باید بود
هم سرِّ درون خود نهان باید داشت
هم محرم راز دگران باید بود 
قاسم رسا

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

از حادثه جهان دل افسرده مکن
گلهای امید خویش پژمرده مکن
خواهی که جهان به خرمی بگذاری
خود رنجه مدار و کس دل آزرده مکن 
قاسم رسا

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

الهى بى پناهان را پناهى 
به سوى خسته حالان کن نگاهى
مرا شرح پریشانى چه حاجت 
که بر حال پریشانم گواهى
خدایا تکیه بر لطف تو دارم
که جز لطفت ندارم تکیه گاهى
دل سرگشته ام را رهنما باش
که دل بى رهنما افتد به چاهى
نهاده سر به خاک آستانت
گدایى، دردمندى، عذرخواهى
گرفتم دامن بخشنده اى را 
که بخشد از کرم کوهى به کاهى
خوشا آن کس که بندد با تو پیوند 
خوشا آن دل که دارد با تو راهى
زنخل رحمت بى انتهایت 
بیفکن سایه بر روى گیاهى
به آب چشمه لطفت فرو شوى
اگر سر زد خطایى، اشتباهى
مران یا ربّ 
زدرگاهت "رسا" را 
پناه آورده سویت بى پناهى 
قاسم رسا

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

در جهان لطف خداوند بود یار کسی
کز ره لطف گشاید گره از کار کسی
خواهی ار پرده ی اسرار ترا کس ندرد
پرده ز نهار مکن پاره ز اسرار کسی
مدعی تا ننهد بر سر دیوار تو پای
پای ز نهار منه بر سر دیوار کسی
نکشد هیچ کسش بار غم و محنت و درد
آنکه در محنت و سختی نکشد بار کسی
طاعتی نیست پسندیده تر از خدمت خلق
دل به دست آر و مزن دست به آزار کسی... 
قاسم رسا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عضویت