از طریق فرم زیر می توانید شعر و متن هایی که از خواندن آنها لذت میبرید را برای ما و بازدیدکنندگان ارسال کنید .
از طریق فرم زیر می توانید شعر و متن هایی که از خواندن آنها لذت میبرید را برای ما و بازدیدکنندگان ارسال کنید .
ریحانه یاسینی
ای تمام شعرهایت مثل دریا خواندنی
خاطراتت در دلم مانند رؤیا ماندنی!
چهره ات در پرتو آیینه ها بس دیدنی
گیسوانت در مسیرِ بادها رقصاندنی
از کمانِ ابروانت هر زمان تیری رها
آهوانِ چشم هایت ناگهان ترساندنی!
چشمه ها در جست وجو از کوه ها جاری شدند
سنگ هم در دوری از دیدارِ تو گریاندنی
هست از آیینه، ذاتِ صاف تو شفّافتر
از خیالِ آه حتّی قلب تو رنجاندنی!
ماندنی تر از همه در قلب من تنها تویی
در میان این همه تصویرهای ماندنی!
(دکتریدالله گودرزی)
رویا ر
آن کیست…
آن کیست که چشمانِ تری داشته باشد؟
تا بر سرِخاکم گذری داشته باشد؟!
بر گور ِمن ای دوست به دنبال چه هستی؟!
هیهات! که این خانه دری داشته باشد
هنگامِ دریدن شد وشمشیر مهیاست
کوآن که دراینجا جگری داشته باشد؟
بی هیچ گمان منتظر بو سه ی تیغ است
هر کس که دراین راه، سری داشته باشد!
سر می زند از آن سوی این قافله خورشید
آری! اگر این شب سحری داشته باشد
ما گمشده در گمشده در گمشده هستیم
“شاید کسی از ما خبری داشته باشد!”
دکتر یدالله گودرزی/۱۳۷۰
درود بر شما این هدیه ناچیز را به پاس قدردانی از ادیبانه صفحه شما تقدیم می نمایم ... بدرود بابک حادثه
مُهر صدارت
گر بگویند که عشق تو شرارت باش
بوسه چیدن ز لَبَت عین رذالت باشد
خیره گشتن به دو چشمان پُر از آتش تو
به زمین و به زمان همچو اِهانت باشد
وضع گردد چو دگر بار ، هوای تو کنم
حاصلش ،رنج وغم و درد ومرارت باشد
هر زمانی و مکانی ز تو گویم سخنی
این زبان قطع، به تاوان جسارت باشد
یا بگویند پرستیدن چشمت کفر است
اینچنین عشق ،نشانی ز حقارت باشد
بر در خانه اگر نقش رُخَت آویزم
بُت پرستی بُوَد ، از بیخ وقاحت باشد
حکم یک بار دگر با توهم آغوش شدن
چوبه دار بُوَد، چون که جنایت باشد
به خداوند قسم باک نباشد هیچم
مرگ در راه وصال تو عبادت باشد
کیفر و رنج و غم و درد و همی چوبه دار
بی اثر گردد اگر با تو رفاقت باشد
شود آیا به سَرِ کوی تو چاکر باشم؟
سِمَتِ نوکریت مُهر صدارت باشد
آن هوایی که در آن عطر نفس های تو نیست
چون شِرَنگی ست که عاری ز سلامت باشد
ای خوش آن بوسه که بی اِذن تو،من بستانم
و تو با خنده بگویی که حرامت باشد
نزد عاشق سخن از عاقبت کار خطاست
عشق دردی ست که درمان جراحت باشد
خوش بُوَد (حادثه) را سوختن از درد فراغ
چو وصالِ پس از آن مرغ سعادت باشد
سروده : علی احمدی (بابک حادثه)
می بوسمت
می بوسمت به گونه ای که زمین جابجا شود
جوری که حقِّ شرابِ لبانت اَدا شود
فریادِ خُفته در سکوتِ جهان، صدا شود
تا عاقبت عشق به خودش مُبتلا شود
به قصاصِ قتلِ هزاران حسِّ عاشقی
عقلِ جفا پیشه به پایِ عشق ، فنا شود
می بوسمت که لاله بِروید به گونه ات
بر دوریِ عاشقان، وصال، مُقتَدا شود
ریزش کُنَد کوهِ نبایدهای پوچِ عقل
دردِ جهان به اِعجازِعشق ، دوا شود
درعوضِ تمام فدایت شوم های تو خالی
جانم به لب آید و به شوقِ لبانت فدا شود
می بوسمت که بِبارد از آسمان ، صفا
تا این زمین مُرده خوارهم، با صفا شود
با عقل و دانش بشر که تباه شد
شاید به عشقِ آسمان لایقِ شفا شود
شاید بفهمد علّتِ سَر سبز بودنَش
اشک غریبی ست که هدیه از سَما شود
می بوسمت که با کیمیای لبان تو
خاکسترِ اندیشه در نظر ، طلا شود
تا خاکِ پایِ عاشقانِ در حسرت
بر دیده عاقلانِ جهان ، توتیا شود
این خونِ لَختِه بجوشد تا که دل
علیهِ اندیشه واردِ کودتا شود
می بوسمت :
می بوسمت با افتخار و در میانِ جمع
کفر است این تصویرِ زیبا اِختِفا شود
لب بر لَبَت جوری بدوزم که بعد از این
در دِهخدا،عیان جایگزینِ خفا شود
در هر کجای نقشه جغرافی جهان
تندیسِ بوسهٔ گره گشا به پا شود
می بوسمت جوری که مجنون دو تا شود
شیطان به سجده درآید و ذکرش خدا شود
سروده :
علی احمدی (بابک حادثه)
صندلی ها
مبل ها
نیمکت ها
رقیبان منند.
چرا برای نشستن
زانوی مرا
انتخاب نمی کنی؟!
از کتاب ملودی سرخ-رسول رضایوف-انتشارات هزاره ققنوس