شعر عارفانه،شعر کوتاه عاشقانه،شعر نو کوتاه احساسی،شعر نو کوتاه فلسفی،شعر کوتاه عاشقانه جدید،شعر کوتاه دلتنگی،شعرهای عاشقانه زیبا،شعر کوتاه زیبا

۳۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشعار عاشقانه» ثبت شده است

اشعار رضا کاظمی - شعرهای رضا کاظمی - شعر کوتاه

اشعار رضا کاظمی

ماهی کوچک

کاش می‌توانست
به رود بیندازد خودش را
ماهی کوچکی که
د‌لش دریا بود و
خانه‌اش برکه !

"رضا کاظمی"

اشعار رضا کاظمی شعر های رضا کاظمی

غزل!

کسی که دوستش دارم،

غزل است...!
اسمش که نه
چشم هاش...!

"رضا کاظمی"

اشعار رضا کاظمی شعر های رضا کاظمی

رفتنت ...

پروانه نیستم اما
سال‌هاست دور خودم می‌چرخم وُ
می‌سوزم.
رفتن‌َت در من
شمعی روشن کرده است انگار!

"رضا کاظمی"

اشعار رضا کاظمی شعر های رضا کاظمی

قایقت می‌شوم...

قایقت می‌شوم

بادبانم باش.

بگذار هرچه حرف

پشت سرمان می‌زنند مردم،

باد هوا شود

دورترمان کند...

"رضا کاظمی"

اشعار رضا کاظمی شعر های رضا کاظمی

مرا ببوس!

مرا ببوس!

روزهای سختی در پیش است

بگذار تو را

کمی پس‌انداز کنم.

"رضا کاظمی"

اشعار رضا کاظمی شعر های رضا کاظمی

رسیده‌ام به تو ...

رسیده‌ام به تو

اما هنوز دلتنگ‌اَم!

انگار به اشتباه،

جای طلوع

در غروبِ چشم‌هایت

فرود آمده باشم!

"رضا کاظمی"

اشعار رضا کاظمی شعر های رضا کاظمی

اتفاق...

اتفاقِ تازه ی منی
خدا هم اگر خواست نیفتی
بیفت!

"رضا کاظمی"

اشعار رضا کاظمی شعر های رضا کاظمی

بیا به هم اعتماد کنیم...

بیا به هم اعتماد کنیم

بیا به هم اعتماد کنیم


من به چشم‌های تو

تو به پا‌های من

و قول بدهیم هم‌دیگر را به جاهای خوبی ببریم...

"رضا کاظمی"

اشعار رضا کاظمی شعر های رضا کاظمی

شب چشم هات ...

شب چشم هات

هرچه قدم هایم را می شمارم
به آخر نمی رسم
چه بی انتهاست
شب چشم هات!

"رضا کاظمی"

اشعار رضا کاظمی شعر های رضا کاظمی

تنهایی تو را می‌شکند ...

تنهایی تو را می‌شکند

تنهایی تو را می‌شکند،

در شاخه‌های من بپیچ

باد را

غافل‌گیر ‌کنیم!

از: رضا کاظمی

اشعار رضا کاظمی شعر های رضا کاظمی

تنهایی ...

تنهایی،
شاخه‌ی درختی‌ست پشتِ پنجره‌اَم
گاهی لباسِ برگ می‌پوشد
گاهی لباسِ برف
اما، همیشه هست!

از: رضا کاظمی

اشعار رضا کاظمی شعر های رضا کاظمی

بیا برویم کمی قدم بزنیم ...

بیا برویم کمی قدم بزنیم

بیا برویم کمی قدم بزنیم ...
نگران نباش !
دوباره باز می گردانمت به قاب عکس !!

از: رضا کاظمی

اشعار رضا کاظمی شعر های رضا کاظمی

چون سیب رسیده ای ...

چون سیب رسیده ای

چون سیب رسیده ای
رها شده در رؤیا
با رود می روم
کاش
شاخه ای که از آب می گیردَم
دست تو باشد.

"رضا کاظمی"

اشعار رضا کاظمی شعر های رضا کاظمی

دلم باران می خواهد ...

دلم باران می خواهد

دلم باران می خواهد
و چتری خراب
و خیابانی که
هیچ گاه به خانه ی تو نرسد!

از: رضا کاظمی

اشعار رضا کاظمی شعر های رضا کاظمی

بوسه هایت ...

بوسه‌هایت
مرگ را به تأخیر می‌اندازند.
مرا ببوس!

"رضا کاظمی"

اشعار رضا کاظمی شعر های رضا کاظمی

سال‌هاست رفته‌ای...

سال‌هاست رفته‌ای و من

هنوز به خودم می‌لرزم

درست مثلِ شاخه‌ای که چند لحظه قبل

پرنده‌اش پریده باشد!

"رضا کاظمی"

اشعار رضا کاظمی شعر های رضا کاظمی

مرا با بوسه ای تقدیس کن...

مرا با بوسه ای تقدیس کن

نان و شراب،


در لب های تو است.
مرا
با بوسه ای تقدیس کن!

"رضا کاظمی"

اشعار رضا کاظمی شعر های رضا کاظمی

مرا ببوس ...

مرا ببوس!

بگذار جهان
شعر تازه‌ای بخواند...

"رضا کاظمی"

اشعار رضا کاظمی شعر های رضا کاظمی

 

من می روم ...

من می روم
تو بمان با عروسک هایت
و تمام عمر
لباس های مرا به قدّشان اندازه کن!

"رضا کاظمی"

اشعار رضا کاظمی شعر های رضا کاظمی

دفتر عشق

دفتر عشق:

دلم نمی خواهد،

چیزی از دستت بقاپم.

تو مرا می شناسی،

اهل این بازی نیستم.

یادت باشد ،

سیب مرا هم موقع آمدن در سبد بگذاری.

امشب منتظر یک اتفاق عجیبم.

جهانی را به تسلیم وا داشته ای

جهانی را

به تسلیم وا داشته ای

با پیراهنی سفید
بی تابِ گریختن


از دستِ بندِ رخت!

"رضا کاظمی"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گلچین اشعار یدالله رویایی

گلچین اشعار یدالله رویایی

آنچه زبان می‌خورد
همیشه همان چیزی‌ست
که زبان را می‌خورد :
امیدِ آمدن ِلغتی
لغتی که نمی آید
تو آنسوتر آنجا تر
برابر من ایستاده ای
برابر بامن
و چهره ام
چیزی به آینه از من نمی‌دهد
چیزی از آینه درمن می‌کاهد
و انتظار صخرۀ سرخ
- نوکِ زبانِ تو -
امیدِ آمدن ِلغتی ست
لغتی که نمی آید یدالله رویایی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

بگذرد بر بستر ِ شن های داغ
گندم از شوراب روید٬ گل ز سنگ
خو بگیرد باغم ِ پاییز باغ
آن زمان دلخسته بنشینیم لنگ
در خم ِ ره بی که فریادی کنیم 
خیمه برگیریم و زان پس زندگی 
خالی از سودای آزادی کنیم یدالله رویایی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

از تو سخن از به آرامی
از تو سخن از به تو گفتن 
از تو سخن از به آزادی
وقتی سخن از تو می گویم 
از عاشق از عارفانه می گویم 
از دوستت دارم 
از خواهم داشت 
از فکر عبور در به تنهایی
من با گذر از دل تو می کردم 
من با سفر سیاه چشم تو زیباست 
خواهم زیست 
من با به تمنای تو خواهم ماند 
من با سخن از تو 
خواهم خواند یدالله رویایی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

درخت تنهایی را می داند 
و صداها را به نام می خواند 
جنگل جامعه ای اسیر است 
و درخت حافظه ای مغشوش
حافظه ای اسیر 
در جامعه ای مغشوش
چه کند گر زنجیرش را نستاید 
گر خاک را نشناسد ؟ یدالله رویایی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

برگرد! 
ای کاروان خسته، برگرد !
ذهن ِنمک عقیم و نازا ست
زیبائی ِ ذغال را آتش
طی کرده است 
و ماهیان قرمز ِ شب را
ستاره ها ترسانده اند
ای ذهن، 
ای زخم ِمنتشر !
صبر ِمیان تهی را
از مزرعۀ نمک بردار
زیرا که اب‌های قدیمی همواره درکتاب‌ تو جاری ست
بر گرد !
اینجا طبیعت
- آنسان که می نماید- یدالله رویایی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

اینجا هنوز هم
حرف هایی بین من و دنیا هست
که بینِ من و دنیا می مانَد. یدالله رویایی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

پیش از آن که بمیرم
آمد
دانستم
که هیچ وقت مرگ منتظرِ مرگ نیست یدالله رویایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گلچین اشعار هوشنگ ابتهاج (سایه)

گلچین اشعار هوشنگ ابتهاج (سایه)

درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پُر ملالِ ما پرنده پَر نمی زند 
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کُند
کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمی زند
نشسته ام در انتظارِ این غبارِ بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
گذرگهی ست پُر ستم که اندر او به غیرِ غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
دلِ خرابِ من دگر خراب تر نمی شود
که خنجرِ غمت ازین خراب تر نمی زند
چه چشمِ پاسخ است ازین دریچه های بسته ات؟
برو که هیچ کس ندا به گوشِ کر نمی زند
نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درختِ تر کسی تبر نمی زند هوشنگ ابتهاج

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

امروز 
نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی، که پس پرده نهان است
گر مرد رهی ؛ غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینه سرمنزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که بر آسود ، زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از ان روست که خونابه فشان است
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ایام دل آدمیان است... هوشنگ ابتهاج

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت
دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت
شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ
زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت  هوشنگ ابتهاج

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

 

وه، چه شیرین است.
رنج بردن با فشردن؛
در ره یک آرزو مردانه مردن!
و اندر امید بزرگ خویش
با سرو زندگی‌ بر لب
جان سپردن!
آه؛ اگر باید
زندگانی را بخون خویش رنگ آرزو بخشید
و بخون خویش نقش صورت دلخواه زد بر پرده امید؟ هوشنگ ابتهاج

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

...چون کوه نشستم من با تاب و تب پنهان
صد زلزله برخیزد آنگاه که برخیزم
برخیزم و بگشایم بند از دل پر آتش
وین سیل گدازان را از سینه فروریزم
چون گریه گلو گیرد از ابر فرو بارم
چون خشم رخ افروزد در صاعقه آویزم
ای سایه ! سحرخیزان دلواپس خورشیدند
زندان شب یلدا بگشایم و بگریزم هوشنگ ابتهاج

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

چرا پنهان کنم ؟ عشق است و پیداست 
درین آشفته اندوه نگاهم 
تو را می خواهم ای چشم فسون بار 
که می سوزی نهان از دیرگاهم 
چه می خواهی ازین خاموشی سرد ؟
زبان بگشا که می لرزد امیدم 
نگاه بی قرارم بر لب توست 
 که می بخشی به شادی های نویدم 
دلم تنگ است و چشم حسرتم باز
چراغی در شب تارم برافروز
به جان آمد دل از ناز نگاهت
فرو ریز این سکوت آشناسوز هوشنگ ابتهاج

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

شب فرو می افتاد 
به درون آمدم و پنجره ها رابستم 
باد با شاخه در آویخته بود 
من در این خانه تنها تنها 
غم عالم به دلم ریخته بود 
ناگهان حس کردم
که کسی 
آنجا بیرون در باغ 
در پس پنجره ام می گرید 
صبحگاهان شبنم 
می چکید از گل سیب هوشنگ ابتهاج

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

سایه ها،زیر درختان، در غروب سبز می‌گریند.
شاخه ها چشم انتظار ِ سرگذشت ابر،
و آسمان، چون من، غبار آلود دلگیری.
باد، بوی خاک ِ باران خورده می‌آرد.
سبزه ها در راهگذار ِ شب پریشانند.
آه، اکنون بر کدامین دشت می‌بارد؟
باغ، حسرتناک ِ بارانی ست،
چون دل من در هوای گریه‌ی سیری... هوشنگ ابتهاج

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

عزیزم‌
پاک‌ کن‌ از چهره‌ اشکت‌ را، ز جا برخیز
تو در من‌ زنده‌ای‌، من‌ در تو
ما هرگز نمی‌میریم‌
من‌ و تو با هزارانِ دگر
این‌ راه‌ را دنبال‌ می‌گیریم‌
از آن‌ ماست‌ پیروزی‌
از آن‌ ماست‌ فردا
با همه‌ شادی‌ و بهروزی‌
عزیزم‌
کار دنیا رو به‌ آبادی‌ست‌
و هر لاله‌ که‌ از خون‌ شهیدان‌ می‌دمد امروز
نوید روز آزادی‌ست‌. هوشنگ ابتهاج

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

 هوای روی تو دارم نمی گذارندم
مگر به کوی تو این ابرها ببارندم
مرا که مست توام این خمار خواهد کشت
نگاه کن که به دست که می سپارندم
مگر در این شب دیر انتظار ِعاشق کش
به وعده های وصال تو زنده دارندم
غمی نمی خورد ایام و جای رنجش نیست
هزار شکر که بی غم نمی گذارندم هوشنگ ابتهاج

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

بسترم صدف خالی یک تنهاییست
و تو
چون مروارید
گردن آویز کسان دگری!... هوشنگ ابتهاج

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

چه غریب ماندی ای دل ! 
نه غمی ، نه غمگساری
نه به انتظار یاری ،
نه ز یار انتظاری
غم اگر به کوه گویم
بگریزد و بریزد
که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری... هوشنگ ابتهاج

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

گفتمش شیرین ترین آواز چیست؟
چشم غمگینش به رویم خیره ماند
قطره قطره اشکش از مژگان چکید
لرزه افتادش به گیسوی بلند
زیر لب غمناک خواند
ناله‌ی زنجیرها بر دست من!... هوشنگ ابتهاج

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

زمان بی کرانه را 
تو با شمار عمر ما مسنج 
به پای او دمی ست این درنگ درد و رنج 
به سان رود 
که در نشیب دره سر به سنگ می زند رونده باش 
امید هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش هوشنگ ابتهاج

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گلچین اشعار ویلیام شکسپیر

گلچین اشعار ویلیام شکسپیر

وقتی چهل زمستان پیشانی تو را از همه طرف احاطه و محاصره کرد
و در کشتزار جمال تو چین و شیارهای عمیق حفر نمود
زمانی که این پوشش جوانی غرور آمیز را
به صورت لباس ژنده و کم ارزش درآورد
اگر از تو پرسیدند
آن همه زیبایی تو کجا شدند
آن همه خزانه با ارزش روزهای نشاط و جوانی کجا رفتند
اگر بگویی در گودی چشمان فرو رفته ام
گم شده اند
شرمساری بی فایده است
چقدر سرمایه گذاری زیبایی
اگر میتوانستی جواب دهی
"این طفل زیبای من حساب مرا صاف
و جوابگو عذرخواه پیری من است"
زیباییش ثابت کننده زیبایی توست
که آنرا به ارث برده است ویلیام شکسپیر

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

شکوه ِ دنیا همچون دایره ای بر روی آب است
که هر زمان بر پهنای خود می افزاید
و در منتهای بزرگی هیچ می شود. ویلیام شکسپیر

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

هر زمان که از جور ِ روزگار
و رسوایی ِ میان ِ مردمان
در گوشه ی تنهایی بر بینوایی ِ خود اشک می ریزم،
و گوش ِ ناشنوای آسمان را با فریادهای بی حاصل ِ خویش می آزارم،
و بر خود می نگرم و بر بخت ِ بد ِ خویش نفرین می فرستم،
و آرزو می کنم که ای کاش چون آن دیگری بودم،
که دلش از من امیدوارتر
و قامتش موزون تر
و دوستانش بیشتر است.
و ای کاش هنر ِ این یک
و شکوه و شوکت ِ آن دیگری از آن ِ من بود،
و در این اوصاف چنان خود را محروم می بینم
که حتی از آنچه بیشترین نصیب را برده ام
کمترین خرسندی احساس نمی کنم.
اما در همین حال که خود را چنین خوار و حقیر می بینم
از بخت ِ نیک، حالی به یاد ِ تو می افتم،
و آنگاه روح ِ من
همچون چکاوک ِ سحر خیز
بامدادان از خاک ِ تیره اوج گرفته
و بر دروازه ی بهشت سرود می خواند
و با یاد ِ عشق ِ تو
چنان دولتی به من دست می دهد
که شأن ِ سلطانی به چشمم خوار می آید
و از سودای مقام ِ خود با پادشاهان، عار دارم. ویلیام شکسپیر

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

من گل رز دیده ام، نقاب که از چهره بردارد سفید و قرمز است 
اما چنین گلی بر گونه های معشوقم ندیده ام. 
عطر هایی هستند با رایحه ی دلپذیر 
بیشتر از رایحه ای که معشوق من با خود دارد. 
چشمان معشوقه ام بی شباهت به خورشید است 
مرجان بسیار قرمز تر از لبان اوست. 
من دوست دارم معشوقم حرف بزند ،هر چند می دانم 
صدای موسیقی بسیار دلنواز تر از صدای اوست. 
مطمئنم ندیده ام الهه ای را هنگام راه رفتن 
معشوق من اما وقتی راه می رود ، زمین می خراشد. 
من اما سوگند می خورم معشوقه ام نایاب است 
من نیز مثل هر کس دیگر با قیاسی اشتباه سنجیده ام او را.  ویلیام شکسپیر

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

پس از مرگم در سوگ من منشین
آن هنگام که بانگ ناخوشایند ناقوس مرگ را می شنوی
که به دنیا اعلام می کند: من رها گشته ام ؛ 
ازاین دنیای پست , از این مأمن پست ترین کرم ها
وحتی وقتی این شعر را نیز می خوانی, به خاطر نیاور
دستی که آنرا نوشت, چرا که آنقدر تو را دوست دارم 
که می خواهم در افکار زیبایت فراموش شوم 
مبادا که فکر کردن به من تو را اندوهگین سازد
حتی اسم من مسکین را هم به خاطر نیاور
آن هنگام که با خاک گور یکی شده ام
هر چند از تو بخواهم این شعر را نگاه کنی
بلکه بگذار عشق تو به من , با زندگی من به زوال بنشیند 
مبادا که روزگار کج اندیش متوجه عزاداری تو شود
و از اینکه من رفته ام (از جدایی دو عاشق) خوشحال شود. ویلیام شکسپیر

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

وقتی قندیل های یخ از دیوار می آویزد ، 
و " دیک " شبان با های دهانش سر انگشت هایش را گرم می کند 
و "تام " کنده های هیزم را به تالار می کشد 
وقتی سطل شیر ، یخ زده به خانه می رسد ، 
وقتی خون در رگ ها منجمد می شود و جاده ها را گل می پوشاند ، 
جغد با چشمان خیره ،آواز شبا نه اش را می خواند 
" هو ،هو ! 
آوای خوشی است 
وقتی " جو آن " چرب و چیلی کفکیر را در دیگ می چرخاند 
وقتی باد با تمام توان می وزد و می غرد 
و سرفه ها کشیش را از سخن گفتن باز می دارد 
وقتی پرندگان در برف روی تخم هایشان می خوابند ، 
و نوک بینی " مریان " سرخ و ملتهب به نظر می آید 
وقتی سیب های کباب شده در کاسه صدا می کنند 
جغد با چشمان خیره ، آواز شبانه اش را می خواند 
هو ، هو !" 
آوای خوشی است 
وقتی جو آن چرب و چیلی کفکیر را در دیگ می چرخاند ویلیام شکسپیر

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گلچین اشعار کمال الدین وحشی بافقی (2)

گلچین اشعار کمال الدین وحشی بافقی

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید  
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید... وحشی بافقی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

 

دیری ست که ما معتکف دیر مغانیم
رندیم و خراباتی و فارغ ز جهانیم...
چون کاسه شکستیم نه پر ماند و نه خالی
بی‌کیسه‌ی بازار چه سود و چه زیانیم... 
شیریم سر از منت ساطور کشیده
قصاب غرض را نه سگ پای دکانیم  
پروانه‌ای از شعله ما داغ ندارد
هر چند که چون شمع سراپای زبانیم  
هشیار شود هر که در این میکده مست است
اما دگرانند چنین ، ما نه چنانیم  
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی میی هست در این میکده مستیم  وحشی بافقی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

 شد دل‌آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت
با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت  
حاش لله که وفای تو فراموش کند
سخن مصلحت‌آمیز کسان گوش کند  وحشی بافقی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت
سنبل پرشکنش هیچ گرفتار نداشت  
اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت  
اول آن کس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم  وحشی بافقی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

در ره پر خطر عشق بتان بیم سر است
بر حذر باش در این راه که سر در خطر است  
پیش از آنروز که میرم جگرم را بشکاف
تا ببینی که چه خونها ز توام در جگر است... وحشی بافقی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

سوز تب فراق تو درمان پذیر نیست
تا زنده‌ام چو شمع ازینم گزیر نیست  
هر درد را که می‌نگری هست چاره‌ای
درد محبت است که درمان پذیر نیست... وحشی بافقی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست... وحشی بافقی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است
یک منزل از آن بادیه‌ی عشق مجاز است  
در عشق اگر بادیه‌ای چند کنی طی
بینی که در این ره چه نشیب و چه فراز است... وحشی بافقی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او
داد رسوایی من شهرت زیبایی او  
بسکه دادم همه جا شرح دلارایی او
شهر پرگشت ز غوغای تماشایی او  
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
کی سر برگ من بی سر و سامان دارد وحشی بافقی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

چون چنین است پی کار دگر باشم به
چند روزی پی دلدار دگر باشم به  
عندلیب گل رخسار دگر باشم به
مرغ خوش نغمه‌ی گلزار دگر باشم به وحشی بافقی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

تو مپندار که مهر از دل محزون نرود
آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود  
وین محبت به سد افسانه و افسون نرود
چه گمان غلط است این ، برود چون نرود  
چند کس از تو و یاران تو آزرده شود
دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود وحشی بافقی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

یار این طایفه خانه برانداز مباش
از تو حیف است به این طایفه دمساز مباش  
می‌شوی شهره به این فرقه هم‌آواز مباش
غافل از لعب حریفان دغا باز مباش  
به که مشغول به این شغل نسازی خود را
این نه کاری‌ست مبادا که ببازی خود را  وحشی بافقی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

گر کسب کمال می‌کنی می‌گذرد
ور فکر مجال می‌کنی می‌گذرد  
دنیا همه سر به سر خیال است ، خیال
هر نوع خیال می‌کنی می‌گذرد وحشی بافقی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد
لطفی که از این پیش به ما داشت ندارد  
رحمی که به این غمزده‌اش بود نماندست
لطفی که به این بی سرو پا داشت ندارد  
آن پادشه حسن ندانم چه خطا دید
کان لطف که نسبت به گدا داشت ندارد  
گر یار خبردار شود از غم عاشق
جوری که به این قوم روا داشت ندارد  
وحشی اگر از دیده رود خون عجبی نیست
کان گوشه‌ی چشمی که به ما داشت ندارد وحشی بافقی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

فریاد که سوز دل عیان نتوان کرد
با کس سخن از داغ نهان نتوان کرد  
اینها که من از جفای هجران دیدم
یک شمه به سد سال بیان نتوان کرد وحشی بافقی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

پیوستن دوستان به هم آسان است  
دشوار بریدن است و آخر آن است  
شیرینی وصل را نمی‌دارم دوست
از غایت تلخیی که در هجران است وحشی بافقی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

المنة لله که ندارم زر و سیمی
کز بخل خسیسی شوم ، از حرص لیمی  
شغلی نه که تا غیر برد مایده خلد
باید ز پی جان خود افروخت جحیمی  
نه عامل دیوان و نه پا در گل زندان
نی بسته‌ی امیدی و نی خسته‌ی بیمی  
ماییم و همین حلقی و پوشیدن دلقی
یک گوشه‌ی نان بس بود و پاره گلیمی... وحشی بافقی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عضویت