شعر عارفانه،شعر کوتاه عاشقانه،شعر نو کوتاه احساسی،شعر نو کوتاه فلسفی،شعر کوتاه عاشقانه جدید،شعر کوتاه دلتنگی،شعرهای عاشقانه زیبا،شعر کوتاه زیبا

۳۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشعار عاشقانه» ثبت شده است

گلچین اشعار سیمین بهبهانی

گلچین اشعار سیمین بهبهانی

چه رفت بر زبان مرا؟   
که شرم باد از آن مرا!
به یک دل و به یک زبان،   
دوگانگی چرا کنم؟
ز عمر، سهم بیشتر   
ریا نکرده شد به سر
بدین که مانده مختصر،    
دگر چرا ریا کنم؟... سیمین بهبهانی

 

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

یا رب مرا یاری بده ، تا سخت آزارش کنم
هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم
از بوسه های آتشین ، وز خنده های دلنشین
صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم
در پیش چشمش ساغری ، گیرم ز دست دلبری
از رشک آزارش دهم ، وز غصه بیمارش کنم
بندی به پایش افکنم ، گویم خداوندش منم
چون بنده در سودای زر ، کالای بازارش کنم
گوید میفزا قهر خود ، گویم بخواهم مهر خود
گوید که کمتر کن جفا ، گویم که بسیارش کنم
هر شامگه در خانه ای ، چابکتر از پروانه ای
رقصم بر بیگانه ای ، وز خویش بیزارش کنم
چون بینم آن شیدای من ، فارغ شد از احوال من
منزل کنم در کوی او ، باشد که دیدارش کنم سیمین بهبهانی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

ننوازی به سرانگشت مرا ساز خموشم
زخمه بر تار دلم زن که در آری به خروشم...
من زمین گیر گیاهم، تو سبک سیر نسیمی
که به زنجیر وفایت نکشم هرچه بکوشم...
تو و آن الفت دیرین ،من و این بوسه شیرین
به خدا باده پرستی ، به خدا باده فروشم... سیمین بهبهانی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

دارا جهان ندارد،                   سارا زبان ندارد
بابا ستاره ای در                   هفت آسمان ندارد
کارون ز چشمه خشکید          البرز لب فرو بست
حتا دل دماوند،                     آتش فشان ندارد 
دیو سیاه دربند                     آسان رهید و بگریخت
رستم در این هیاهو               گرز گران ندارد
روز وداع خورشید،                  زاینده رود خشکید 
زیرا دل سپاهان،                   نقش جهان ندارد
بر نام پارس دریا                    نامی دگر نهادند
گویی که آرش ما                   تیر و کمان ندارد
دریای مازنی ها                    بر کام دیگران شد 
نادر ز خاک برخیز                   میهن جوان ندارد
دارا ! کجای کاری                  دزدان سرزمینت 
بر بیستون نویسند                 دارا جهان ندارد
آییم به دادخواهی                 فریادمان بلند است
اما چه سود،                       اینجا نوشیروان ندارد 
سرخ و سپید و سبز است       این بیرق کیانی 
اما صد آه و افسوس              شیر ژیان ندارد
کو آن حکیم توسی                شهنامه ای سراید 
شاید که شاعر ما                 دیگر بیان ندارد
هرگز نخواب کوروش               ای مهرآریایی 
بی نام تو ، وطن نیز               نام و نشان ندارد سیمین بهبهانی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

باور نداشتـم که چنین واگذاریم
در موج خیز حادثه تنهـا گذاریم
آمد بهار و عید گذشت و نخواستی
یک دم قدم به چشم گـهر زا گذاریم
چون سبزه دمیده به صحرای دور دست
بختم نداد ره که به سر پا گذاریم
خونم خورند با همه گردنکشی کسان
گر در بساط غیر، چو مینــا گذاریم... سیمین بهبهانی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

گفتا که می بوسم تو را ، گفتم تمنا می کنم
گفتا اگر بیند کسی ، گفتم که حاشا می کنم
گفتا ز بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز در
گفتم که با افسونگری ، او را ز سر وا می کنم
گفتا که تلخی های می گر نا گوار افتد مرا
گفتم که با نوش لبم ، آنرا گوارا می کنم
گفتا چه می بینی بگو ، در چشم چون آیینه ام
گفتم که من خود را در آن عریان تماشا می کنم
گفتا که از بی طاقتی دل قصد یغما می کند
گفتم که با یغما گران باری مدارا می کنم
گفتا که پیوند تو را با نقد هستی می خرم
گفتم که ارزانتر از این من با تو سودا می کنم
گفتا اگر از کوی خود روزی تو را گفتم برو
گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم سیمین بهبهانی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

گر سرو را بلند به گلشن کشیده اند 
کوتاه پیش قد بت من کشیده اند  
زین پاره دل چه ماند که مژگان بلند ها 
چندین پی رفوش ، به سوزن کشیده اند 
امروز سر به دامن دیگر نهاده اند 
آنان که از کفم دل و دامن کشیده اند 
آتش فکنده اند به خرمن مرا و ، خویش
منزل به خرمن گل و سوسن کشیده اند 
با ساقه ی بلند خود این لاله های سرخ 
بهر ملامتم همه گردم کشیده اند 
کز عاشقی چه سود ؟ که ما را به جرم عشق 
با داغ و خون به دشت و به دامن کشیده اند... سیمین بهبهانی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

خواهم چو راز پنهان، از من اثر نباشد
تا از نبود و بودم، کس را خبر نباشد
خواهم که آتش افتد، در شهر آشنایی
وز ننگ ِ آشنایان، بر جا اثر نباشد
گوری بده، خدایا! زندان پیکر من
تا از بهانه جویی، دل دربدر نباشد... سیمین بهبهانی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

چه گویمت؟ که تو خود با خبر ز حال منی
چو جان، ‌نهان شده در جسم پر ملال منی
چنین که می‌گذری تلخ بر من، از سر قهر
گمان برم که غم‌انگیز ماه و سال منی
خموش و گوشه نشینم، مگر نگاه توام
لطیف و دور گریزی، مگر خیال منی ... سیمین بهبهانی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گلچین اشعار سیف فرغانی

رفتی و دل ربودی یک شهر مبتلا را
تا کی کنیم بی تو صبری که نیست ما را
بازآ که عاشقانت جامه سیاه کردند
چون ناخن عروسان از هجر تو نگارا!
ای اهل شهر ازین پس من ترک خانه گفتم
کز ناله‌های زارم زحمت بود شما را
از عشق خوب رویان من دست شسته بودم
پایم به گل فرو شد در کوی تو قضا را...
ای مدعی که کردی فرهاد را ملامت
باری ببین و تن زن شیرین خوش لقا را
تا مبتلا نگردی گر عاقلی مدد کن
در کار عشق لیلی مجنون مبتلا را
ای عشق بس که کردی با عقل تنگ خویی
مسکین برفت و اینک بر تو گذاشت جا را
مجروح هجرت ای جان مرهم ز وصل خواهد
این است وجه درمان آن درد بی‌دوا را
من بنده‌ام تو شاهی با من هر آنچه خواهی
می‌کن، که بر رعیت حکم است پادشا را
گر کرده‌ام گناهی در ملک چون تو شاهی
حدم بزن ولیکن از حد مبر جفا را
از دهشت رقیبت دور است سیف از تو
در کویت ای توانگر سگ می‌گزد گدا را
سعدی مگر چو من بود آنگه که این غزل گفت
«مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا» سیف فرغانی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

 

هر که در عشق نمیرد به بقایی نرسد
مرد باقی نشود تا به فنایی نرسد
تو به خود رفتی، از آن کار به جایی نرسید
هر که از خود نرود هیچ به جایی نرسد
در ره او نبود سنگ و اگر باشد نیز
جز گهر از سر هر سنگ به پایی نرسد
عاشق از دلبر بی‌لطف نیابد کامی
بلبل از گلشن بی گل به نوایی نرسد
سعی کردی و جزا جستی و گفتی هرگز
بی عمل مرد به مزدی و جزایی نرسد
سعی بی عشق تو را فایده ندهد که کسی
به مقامات عنایت به عنایی نرسد
هر که را هست مقام از حرم عشق برون
گر چه در کعبه نشیند به صفایی نرسد
تندرستی که ندانست نجات اندر عشق
اینت بیمار که هرگز به شفایی نرسد
دلبرا چند خوهم دولت وصلت به دعا
خود مرا دست طلب جز به دعایی نرسد
خوان نهاده‌ست و گشاده در و بی خون جگر
لقمه‌ای از تو توانگر به گدایی نرسد
ابر بارنده و تشنه نشود زو سیراب
شاه بخشنده و مسکین به عطایی نرسد
سیف فرغانی دردی ز تو دارد در دل
می‌پسندی که بمیرد به دوایی نرسد؟! سیف فرغانی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

همچو من وصل تو را هیچ سزاواری هست؟
یا چو من هجر تو را هیچ گرفتاری هست؟
دیدهٔ دهر به دور تو ندیده است به خواب
که چو چشمت به جهان فتنهٔ بیداری هست
ای تماشای رخت داروی بیماری عشق
خبرت نیست که در کوی تو بیماری هست
هر کجا دل شده‌ای بر سر کویت بینم
گویم المنةلله که مرا یاری هست
گر من از عشق تو دیوانه شوم باکی نیست
که چو من شیفته در کوی تو بسیاری هست... سیف فرغانی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

از عشق دل افروزم، چون شمع همی سوزم
چون شمع همی سوزم، از عشق دل افروزم
از گریه و سوز من او فارغ و من هر شب
چون شمع ز هجر او می‌گریم و می‌سوزم
در خانه گرم هر شب از ماه بود شمعی
بی‌روی چو خورشیدت چون شب گذرد روزم
در عشق که مردم را از پوست برون آرد
از شوق شود پاره هر جامه که بردوزم
هر چند فقیرم من گر دوست مرا باشد
چون گنج غنی باشم گر مال بیندوزم سیف فرغانی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد
وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نیز بگذرد
باد خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد
آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزی سنان شما نیز بگذرد
چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نیز بگذرد
ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن
تأثیر اختران شما نیز بگذرد
این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد
بیش از دو روز بود از آن دگر کسان
بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد
بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم
تا سختی کمان شما نیز بگذرد
در باغ دولت دگران بود مدتی
این گل، ز گلستان شما نیز بگذرد
آبی‌ست ایستاده درین خانه مال و جاه
این آب ناروان شما نیز بگذرد
ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع
این گرگی شبان شما نیز بگذرد
پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست
هم بر پیادگان شما نیز بگذرد
ای دوستان! به نیکی خواهم دعای سیف
یک روز بر زبان شما نیز بگذرد سیف فرغانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گلچین اشعار سید علی صالحی

گلچین اشعار سید علی صالحی

سلام! 
حال همه‌ی ما خوب است 
ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور، 
که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویند 
با این همه عمری اگر باقی بود 
طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم 
که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و 
نه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمان! علی صالحی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

اشتباه می‌کنند بعضی‌ها 
که اشتباه نمی‌کنند! 
باید راه افتاد، 
مثل رودها که بعضی به دریا می‌رسند 
بعضی هم به دریا نمی‌رسند. 
رفتن، هیچ ربطی به رسیدن ندارد! علی صالحی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

چقدر این دوست داشتن های بی دلیل
خوب است 
مثل همین باران بی سوال
که هی می بارد ... علی صالحی

 

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

بیا بی خبر به خواب هفت سالگی بر گردیم
غصه هامان گوشه گنجه بی کلید 
مشقهامان نوشته 
تقویم تمام مدارس در باد 
و عید یعنی همیشه همین فردا 
نه دوش و نه امروز ... 
علی صالحی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

نامه‌ام باید کوتاه باشد 
ساده باشد 
بی حرفی از ابهام و آینه، 
از نو برایت می‌نویسم 
حال همه‌ی ما خوب است 
اما تو باور نکن! علی صالحی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

وقتی دستمان به آسمان برسد 
وقتی که بر آن بلندیِ بنفش بنشینیم 
دیگر دست کسی هم به ما نخواهد رسید 
می‌نشینیم برای خودمان قصه می‌گوئیم 
تا کبوترانِ کوهی از دامنه‌ی رویاها به لانه برگردند علی صالحی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

گوش کن دوستِ من! 
او که شمشیرش به اَبر می‌رسد، 
در زندگی هرگز هیچ گُل سرخی نبوییده است... علی صالحی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

در این دنیای دَرَندَشت 
هر چیزی به نحوی بالاخره زندگی می‌کند. 
باران که بیاید 
بید هم دشمنی‌های خود را با اَرّه 
فراموش خواهد کرد. علی صالحی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

سادگی را 
من از خوابِ یک پرنده 
در سایه‌ی پرنده‌یی دیگر آموختم... علی صالحی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

دیروز را دانسته آمدیم 
امروز ندانسته عاشقیم 
و فردا روز را ... ای رِندِ مانده بر دوراهیِ دریا و دایره 
خدا را چه دیده‌ای! علی صالحی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

به هر که گفت 
تعبیر زندگی شکل صبور همین شقایق است 
شک خواهم کرد 

از هر که گفت بیا برای بیداریِ دریا دعا کنیم 
پرهیز خواهم کرد، 
یا پا به پای زائری که بگوید بلای ستاره دور، 
شب از خواب این زاویه به روز خواهد رسید، 
همسفر نخواهم شد. 

پناه بر تو ای فهم فراموشی! 
حالا بیا برای رسیدن به آرامش 
نزدیکترین نامهای کسان خویش را بیاد آوریم! علی صالحی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

سفره‌ی دلِ مرا در باد، کسی گشوده نخواهد یافت. 
من خوابِ یک ستاره‌ی صبور 
زیر بالش ابرهای راحله دیده‌ام، 
یا باد می‌آید و آسمان را خواهد رُفت، 
یا شاید کرامتی شد و باران آمد... علی صالحی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

تنها محض خاطر تو، به تو می‌گویم 
خواهانِ خاکستر این سمندری اگر 
در بادهای رو به شمال و بر بام گریه تماشایم کن! 
من با هزار چشم تشنه از بی‌تابیِ تماشا، 
بدهکارِ شبِ آسمانی پر ستاره‌ام... علی صالحی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

برای من 
دوست داشتن 
آخرین دلیل دانایی است
اما هوا همیشه آفتابی نیست
عشق همیشه علامت رستگاری نیست
و من گاهی اوقات مجبورم
به آرامش عمیق سنگ حسادت کنم
چقدر خیالش آسوده است 
چقدر تحمل سکوتش طولانی ست
چقدر ... علی صالحی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گلچین اشعار سلمان هراتی

گلچین اشعار سلمان هراتی

زندگی ساعت تفریحی نیست
که فقط با بازی
یا با خوردن آجیل و خوراک
بگذرانیم آن را
هیچ می دانی آیا
ساعت بعد چه درسی داریم؟
زنگ اول دینی
آخرین زنگ حساب! سلمان هراتی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

سجاده ام کجاست؟ 
می خواهم از همیشه ی این اضطراب برخیزم 
این دل گرفتگی مداوم شاید، 
تأثیر سایه ی من است، 
که این سان گستاخ و سنگوار 
بین خدا و دلم ایستاده ام
سجاده ام کجاست؟ سلمان هراتی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

جهان، قرآن مصور است 
و آیه ها در آن 
به جای آن که بنشینند، ایستاده اند 
درخت یک مفهوم است 
دریا یک مفهوم است 
جنگل و خاک و ابر 
خورشید و ماه و گیاه 
با چشم های عاشق بیا 
تا جهان را تلاوت کنیم سلمان هراتی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

مثل ستاره 
پر از تازگی بودی و نور 
و در دستت انگشتری بود از عشق 
و پاکیزه مثل درختی 
که از جنگل ابر برگشته باشد

سرآغاز تو 
مثل یک غنچه سرشار پاکی 
زمین روشنی تو را حدس می زد 
تو بودی ،هوا روشنی پخش می کرد

و من 
هر گلی را که می دیدم از 
دستهای تو آغاز می شد 
و آبی که از بیشه ای دور می آمد آرام 
بوی تو را داشت

من از ابتدای تو فهمیده بودم 
که یک روز خورشید را خواهی آورد 
دریغا تو رفتی! 
هراسی ندارم 
مهم نیست ای دوست 
خدا دستهای تو را 
منتشر کرد... سلمان هراتی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

پیش ازتو آب معنی دریا شدن نداشت  
شب مانده بود و جرئت فردا شدن نداشت 
بسیار بود رود در آن برزخ کبود  
اما دریغ زهرهٔ دریا شدن نداشت 
در آن کویر سوخته، آن خاک بی بهار  
حتی علف اجازهٔ زیبا شدن نداشت 
گم بود درعمیق زمین شانهٔ بهار  
بی تو ولی زمینهٔ پیدا شدن نداشت 
دلها اگر چه صاف ولی از هراس سنگ  
آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت 
چون عقده‌ای به بغض فرو بود حرف عشق  
این عقده تا همیشه سر وا شدن نداشت سلمان هراتی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

آدم را میل جاودانه شدن
از پله های عصیان بالا برد
و در سراشیبی دلهره ها
توقف داد
از پس آدم،آدمها
تمام خاک را
دنبال آب حیات دویدند
سرانجام
انسان به بیشه های نگرانی کوچید
و در پی آن میل
جوالهای زر را 
با خود به گور برد تا امروز
و ما امروز
چه روزهای خوشی داریم
و میل مبتذلی که مدام ما را
به جانب بی خودی و فراموشی می برد  سلمان هراتی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

هوا کبود شد، این ابتدای باران است
دلا دوباره شب دلگشای باران است
نگاه تا خلاء وهم می‌کشاندمان
مرا به کوچه ببر، این صدای باران است
اگرچه سینه من شوره زار تنهایی است
ولی نگاه ترم آشنای باران است
دلم گرفته از این سقفهای بی روزن
که عشق رهگذر کوچه‌های باران است
بیا دوباره نگیریم چتر فاصله را
که روی شانه‌ی گل، جای پای باران است
نزول آب حضور دوباره برگ است
دوام باغچه در های‌های باران است سلمان هراتی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

سلام بر آنان‌
که در پنهان خویش
‌بهاری برای شکفتن دارند
و می‌دانند هیاهوی گنجشکهای حقیر
ربطی با بهار ندارد
حتی کنایه‌وار
بهار غنچه‌ی سبزی است‌
که مثل لبخند باید
بر لب انسان بشکفد
بشقاب‌های کوچک سبزه
‌تنها یک «سین‌»
به «سین‌»های ناقص سفره می‌افزاید
بهار کی می‌تواند این همه بی‌معنی باشد؟
بهار آن است که خود ببوید
نه آن‌که تقویم بگوید سلمان هراتی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

بهار فلسفه ساده ای است
برای آنکه بدانیم 
زمین عرصه کوچ است 
و غفلت 
آه غفلت 
چه دریغ مطولئ دارد سلمان هراتی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

من هم می‌میرم
اما در خیابانی شلوغ
دربرابر بی‌تفاوتی چشم‌های تماشا
زیر چرخ‌های بی رحم ماشین
ماشین یک پزشک عصبانی
وقتی که از بیمارستان بر می‌گردد
پس دو روز بعد
در ستون تسلیت روزنامه
زیر یک عکس ۶ در ۴ خواهند نوشت
ای آنکه رفته‌ای...
چه کسی سطل‌های زباله را پر می‌کند؟ سلمان هراتی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گلچین اشعار سهراب سپهری (2)

گلچین اشعار سهراب سپهری،شعر های نو سهراب سپهری،شعرهای نو سهراب سپهری

زندگی خالی نیست
مهربانی هست،سیب هست،ایمان هست 
آری تا شقایق هست زندگی باید کرد  
سهراب سپهری

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد...
خواهم آمد گل یاسی به گدا خواهم داد 
زن زیبای جذامی را گوشواری دیگر خواهم بخشید 
کور را خواهم گفتم : چه تماشا دارد باغ ...
هر چه دشنام از لب خواهم برچید 
هر چه دیوار از جا خواهم برکند 
رهزنان را خواهم گفت : کاروانی آمد بارش لبخند 
ابر را پاره خواهم کرد 
من گره خواهم زد چشمان را با خورشید ، دل ها را با عشق ،سایه ها را با آب ،شاخه ها را با باد 
و به هم خواهم پیوست،خواب کودک را با زمزمه زنجره ها 
بادبادک ها به هوا خواهم برد 
گلدان ها آب خواهم داد ...
خواهم آمد ،سر هر دیواری میخکی خواهم کاشت 
پای هر پنجره ای شعری خواهم خواند 
هر کلاغی را کاجی خواهم داد 
مار را خواهم گفت : چه شکوهی دارد غوک 
آشتی خواهم داد 
آشنا خواهم کرد 
راه خواهم رفت 
نور خواهم خورد 
دوست خواهم داشت سهراب سپهری

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

دنگ..،دنگ..
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ.
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من...
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت ، نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز... سهراب سپهری

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

هر که با مرغ هوا دوست شود
خوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود سهراب سپهری

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

باید امشب بروم 
من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم 
حرفی از جنس زمان نشنیدم 
هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود 
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد 
هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت ... سهراب سپهری

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

چرا مردم نمی دانند 
که لادن اتفاقی نیست 
نمی دانند در چشمان دم جنبانک امروز برق آبهای شط دیروز است ؟
چرا مردم نمی دانند 
که در گلهای ناممکن هوا سرد است؟ سهراب سپهری

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

هر کجا هستم باشم 
آسمان مال من است 
پنجره ، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است 
چه اهمیت دارد 
گاه اگر می رویند 
قارچ های غربت ؟ سهراب سپهری

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

من نمی دانم که چرا می گویند : اسب حیوان نجیبی است کبوتر زیباست 
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست 
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد 
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید 
واژه ها را باید شست ... سهراب سپهری

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

چترها را باید بست 
زیر باران باید رفت 
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت 
دوست را زیر باران باید برد 
عشق را زیر باران باید جست 
 زیر باران باید با زن خوابید 
زیر باران باید بازی کرد 
زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت
 زندگی تر شدن پی در پی 
زندگی آب تنی کردن در حوضچه "اکنون" است 
رخت ها را بکنیم 
آب در یک قدمی است ... سهراب سپهری

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

من از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم!
هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود.
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد.
هیچکس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت .
من به اندازه ی یک ابر دلم میگیرد
.....
و شبی از شبها
مردی از من پرسید
تا طلوع انگور چند ساعت راه است؟

باید امشب بروم
باید امشب چمدانی را
که به اندازه ی پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم
و به سمتی بروم
که درختان حماسی پیداست
رو به ان وسعت بی واژه که همواره مرا می خواند
یه نفر باز صدا زد سهراب!
کفش هایم کو؟ سهراب سپهری

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

بهترین چیز رسیدن به نگاهی است
که از حادثه عشق تر است سهراب سپهری

مطلب مرتبط:

شعر های نو سهراب سپهری

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عضویت