شعر عارفانه،شعر کوتاه عاشقانه،شعر نو کوتاه احساسی،شعر نو کوتاه فلسفی،شعر کوتاه عاشقانه جدید،شعر کوتاه دلتنگی،شعرهای عاشقانه زیبا،شعر کوتاه زیبا

۳۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشعار عاشقانه» ثبت شده است

گلچین اشعار محمد علی بهمنی

گلچین اشعار محمد علی بهمنی

تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست 
محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست 
از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت 
که در این وصف زبان دگری گویا نیست 
بعد تو قول و غزل هاست جهان را اما 
غزل توست که در قولی از آن ما نیست 
تو چه رازی که بهر شیوه تو را می جویم 
تازه می یابم و بازت اثری پیدا نیست 
شب که آرام تر از پلک تو را می بندم 
در دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست 
این که پیوست به هر رود که دریا باشد 
از تو گر موج نگیرد به خدا دریا نیست 
من نه آنم که به توصیف خطا بنشینم 
این تو هستی که سزاوار تو باز اینها نیست محمد علی بهمنی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو 
باشد که خستگی بشود شرمسار تو 
در دفتر همیشه ی من ثبت می شود 
این لحظه ها عزیزترین یادگار تو ... محمد علی بهمنی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

من با غزلی قانعم و با غزلی شاد 
تا باد ز دنیای شما قسمتم این باد...
می خواهم از این پس همه از عشق بگویم 
یک عمر عبث داد زدم بر سر بیداد 
مگذار که دندانزده ی غم شود ای دوست 
این سیب که ناچیده به دامان تو افتاد  محمد علی بهمنی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

با همه ی بی سر و سامانی ام 
باز به دنبال پریشانی ام 
طاقت فرسودگی ام هیچ نیست 
در پی ویران شدنی آنی ام 
آمده ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه ی توفانی ام 
دلخوش گرمای کسی نیستم 
 آماده ام تا تو بسوزانی ام 
آمده ام با عطش سالها 
تا تو کمی عشق بنوشانی ام... محمد علی بهمنی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم 
کسی که حرف دلش را نگفت من بودم 
دلم برای خودم تنگ می شود آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم 
نشد جواب بگیرم سلام هایم را 
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم 
چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را ؟
اشاره ای کنم انگار کوهکن بودم محمد علی بهمنی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

من زنده بودم اما انگار مرده بودم 
از بس که روزها را با شب شمرده بودم 
یک عمر دور و تنها تنها بجرم این که 
او سرسپرده می خواست ‚ من دل سپرده بودم 
یک عمر می شد آری در ذره ای بگنجم
از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم 
در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد 
گویی بجای خورشید من زخم خورده بودم 
وقتی غروب می شد وقتی غروب می شد 
کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم  محمد علی بهمنی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

قطره قطره اگر چه آب شدیم 
ابر بودیم و آفتاب شدیم 
ساخت ما را همو که می پنداشت 
به یکی جرعه اش خراب شدیم 
هی مترسک کلاه را بردار 
ما کلاغان دگر عقاب شدیم 
ما از آن سودن و نیاسودن
سنگ زیرین آسیاب شدیم 
گوش کن ما خروش و خشم تو را 
همچنان کوه بازتاب شدیم 
اینک این تو که چهره می پوشی
اینک این ما که بی نقاب شدیم 
ما که ای زندگی به خاموشی
هر سوال تو را جواب شدیم 
دیگر از جان ما چه می خواهی ؟
ما که با مرگ بی حساب شدیم  محمد علی بهمنی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

امسال پاییز یکسره سهم شما بهار 
ما را در این زمانه چه کاریست با بهار 
از پشت شیشه های کدر مات مانده ام 
کاین باغ رنگ کار خزان است یا بهار 
حتی تراز حافظه گل گرفته اند 
ای مثل من غریب در این روزها بهارا 
دیشب هوایی تو شدم باز این غزل 
صادق ترین گواه دل تنگ ما بهار 
گلهای بی شمیم به وجدم نمی کشند 
رقصی در این میانه بماناد تابهار محمد علی بهمنی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

...چگونه می‌شود ای همزبان‌! زبان را کشت‌ 
سکوت کرد و به لب بغض بی‌امان را کشت‌ 
چگونه می‌شود آیا گلایه نیز نکرد 
که میهمان به سر سفره میزبان را کشت‌ 
میان گندم و جو فرق آنچنانی نیست‌ 
کسی به مزرع ما اعتبار نان را کشت‌ 
هر آنچه میوه در این باغ‌، رایگان شما 
ولی عزیز من‌! این فصل‌، باغبان را کشت‌ 
ببخش‌، با همة درد و داغ‌، می‌دانم‌ 
نمی‌توان به یکی ابر، آسمان را کشت‌  محمد علی بهمنی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

در این زمانه ی بی های و هوی لال پرست 
خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست 
چگونه شرح دهم لحظه لحظه خود را 
برای این همه نا باور خیال پرست 
به شب نشینی خرچنگ های مردابی 
چگونه رقص کمند ماهی زلال پرست 
رسیده ها چه غریب نچیده می افتند 
به پای هرزه علف های باغ کال پرست 
رسیده ام به کمالی که جزا نالحق نیست 
کمال دارد برای من کمال پرست 
هنوز زنده ام و زنده بودنم خاری است 
به تنگ چشمی نا مردم زوال پرست محمد علی بهمنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گلچین اشعار محمد رضا عبدالملکیان

گلچین اشعار محمد رضا عبدالملکیان

جای من خالی است 
جای من در عشق 
جای من در لحظه های بی دریغ اولین دیدار 
جای من در شوق تابستانی آن چشم 
جای من در طعم لبخندی که از دریا سخن می گفت 
جای من در گرمی دستی که با خورشید نسبت داشت 
جای من خالی است 
من کجا گم کرده ام آهنگ باران را!؟ 
من کجا از مهربانی چشم پوشیدم!؟...  محمدرضا عبدالملکیان

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

دوباره این سوال را از هم می پرسیم
مگر ما برای ماهی ها چکار کرده ایم
که این همه قلاب می اندازیم
در آب؟! محمدرضا عبدالملکیان

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

حالا که آمده ای
چترت را ببند
در ایوان این خانه
جز مهربانی نمی بارد محمدرضا عبدالملکیان

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

زیبا
زیبا تمام حرف دلم این است
من عشق را به نام تو آغاز کرده ام
در هر کجای عشق که هستی
 آغاز کن مرا محمدرضا عبدالملکیان

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

با هرچه عشق
نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود
راه تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست
که هر قفل کهنه را 
با دست های روشن تو 
می توان گشود محمدرضا عبدالملکیان

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

دل روشنی دارم ای عشق!  
صدایم کن از هرچه می توانی.... 
صدا کن مرا از صدف های باران، 
صدا کن مرا از گلوگاه سبز شکفتن، 
صدایم کن از خلوت خاطرات پرستو! 
بگو پشت پرواز مرغان عاشق چه رازی است؟ 
بگو با کدامین نفس می توان تا کبوتر سفر کرد؟ 
بگو با کدامین افق می توان تا شقایق خطر کرد؟  
مرا می شناسی تو ای عشق؟؟؟  
من از آشنایان احساس آبم! 
همسایه ام مهربانیست!  ... 
من نمی دانم تو را آن سان که باید گفت!!! 
من نمی گویم!!
از تو گفتن پای دل درگِل، بالهای شعر من در بَند!!! 
من نمی گویم!! 
خیل باران های باد آور که می بارند و می پویند و می جویند می گویند: 
تا نفس باقیست زیبا، فرصت چشمت تماشاییست!!!  محمدرضا عبدالملکیان

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

چقدر آئینه تاریک است!
چقدر گم شده بودم، 
چقدر بی حاصل! 
چقدر باور باران مرا نباریده است! 
چقدر دور شدم از اشاره ی خورشید، 
چقدر وسعت یک خانه کوچکم کرده است!! 
کجا تمام شدم از عبور نیلوفر؟؟ 
کجا شکفتن دل آخرین نفس را زد؟؟ 
چراغ در کف من بود!
چگونه سرعت ماشین مرا ز من دزدید؟؟
چگونه هیچ نگفتم؟؟ 
چگونه تن دادم؟؟؟ 
چقدر شیوه ی خواهش مچاله ام کرده است!!!!
چقدر فاصله دارم من از شکوه درخت!! 
و رد پای من از سمت باغ پیدا نیست!! 
و چشم های من از اضطراب گنجشکان چقدر فاصله دارد!! 
چقدر بیگانه است!! 
همیشه عاطفه می ترسید، 
چفدر سفره ی تزویر رنگ در رنگ است!! ... محمدرضا عبدالملکیان

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

اهل آبادی همشیه مثل درختند، 
به غیر سبز نمی گویند، 
مدام می بخشند! 
و اهل آبادی هنوز می دانند چقدر بذر کبوتر هست، چگونه باید کاشت!!... محمدرضا عبدالملکیان

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

مهربانی را بیاموزیم 
فرصت آیینه ها در پشت در مانده است 
روشنی را می شود در خانه مهمان کرد 
می شود در عصر آهن 
آشناتر شد 
سایبان از بید مجنون٬ 
روشنی از عشق 
می شود جشنی فراهم کرد 
می شود در معنی یک گل شناور شد 
مهربانی را بیاموزیم 
موسم نیلوفران در پشت در مانده است 
موسم نیلوفران٬یعنی که باران هست 
یعنی یک نفر آبی است 
موسم نیلوفران یعنی 
یک نفر می آید از آن سوی دلتنگی 
می شود برخاست در باران 
دست در دست نجیب مهربانی 
می شود در کوچه های شهر جاری شد 
می شود با فرصت آیینه ها آمیخت 
با نگاهی 
با نفس های نگاهی 
می شود سرشار از رازی بهاری شد... محمدرضا عبدالملکیان

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

ببخشای بر من اگر ارغوان را نفهمیده چیدم!! 
اگر روی لبخند یک بوته آتش کشیدم!! 
اگر سنگ را دیدم اما، 
در آئین احساس و آواز گنجشک نفس های سبزینه را حس نکردم!! 
اگرماشه را دیدم اما هراس نگاه نفسگیر آهو به چشمم نیامد!! ...چرا روشنی را ندیدم؟؟ 
چرا روشنی بود و من لال بودم؟؟ 
چرا تاول دست یک کودک روستایی دلم را نلرزاند؟؟... محمدرضا عبدالملکیان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گلچین اشعار محمد رضا آقاسی

گلچین اشعار محمد رضا آقاسی

با همه لحن خوش آوایی ام
در به در کوچه تنهایی ام
ای دو سه تا کوچه زما دورتر
نغمه تو از همه پرشورتر
کاش که این فاصله را کم کنی
محنت این قافله را کم کنی
کاش که همسایه ما می شدی
مایه آسایه ما می شدی
هر که به دیدار تو نائل شود
یک شبه حلال مسائل شود
دوش مرا حال خوشی دست داد
سینه مارا عطشی دست داد
نام تو بردم لبم آتش گرفت
شعله به دامان سیاوش گرفت
نام تو آرامه جان من است
نامه تو خط امان من است
ای نگهت خواستگه آفتاب
بر من ظلمت زده یک شب بتاب
پرده برانداز زچشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم
ای نفست یار و مددکار ما
کی و کجا وعده دیدار ما آقاسی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

مسلمـــان نمــــــایان تکنـوکــرات
ره آوردتان چیست به جز منکرات
شما گـــــــر نماینـــده مردمیـــد
چرا مات و مبهوت و سر در گمید
شمایی که دین را به نان می دهیـد
کجــــا در ره عشق جـان می دهیــد... آقاسی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

میرسد از راه مردی از دیار آشنایی
بر زبانش مهربانی در نگاهش روشنایی
روشنایی می دهد خورشید را برق نگاهش
می گذارد آسمان هر روز پیشانی به راهش
می رسد مهدی به دستش تیغ سرخ اقتدار
لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار آقاسی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

مسلمان بی نمازی، ناسپاسیست 
نماز اول قدم در خود شناسیست...
نماز آرام جان مومنین است 
ستون آسمان پیمای دین است
خوشا آنان که داعم در نمازند
تمام عمر قائم برنمازند آقاسی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

شیعیان فرهنگ عاشورا چه شد 
پرچم خون رنگ عاشورا چه شد 
کیست تا پرچم به دوش خون کشد 
شیعه را از خواب خوش بیرون کشد... آقاسی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

ای که هر دم دم ز حیدر میزنی
بر یتیمــــان علــــی سر می زنی
شاهـد اقبـــــال در آغوش کیست
کیسه نان و رطب بر دوش کیست
کیست آن کس کز علی یادی کند
بر یتیمـان مــن امــــــــدادی کند
دست گیرد کودکـان درد را
گرم سازد خانه های سرد را
ای جوانمردان جوانمردی چه شد
شیوه رندی و شبگـــردی چه شد
شیعگی تنها نماز و روزه نیست
آب تنها در میان کــــوزه نیست
کاسه را پر کن ز آب معرفت
تا درو جوشد شراب معرفت
بادۀ ممــــا رزقنــاهـــــم بنــوش
ینفقون بنیوش و در انفاق کوش
هم بنوش و هم بنوشان زین سبو
لـن تنالـــــوا البـر حتــی تنفقــــوا
جستجویی کن سبـــوی باده را
شستشویی کن به می سجاده را
ای مسلمان زاده بعد از هر اذان
رکعتی تنهی عن الفحشا بخـــوان
گر نمــــازت ناهی از منکر شود
از اذانت گوش شیطان کر شود
هر سحـر دست نیایش باز کن
بیخود از خود تا خدا پرواز کن
بال مرد حق بود دست دعا
لیس الانسان الا ما سعـــی آقاسی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد
به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد
به مکّه آمدم ای عشق تا تو را بینم
تویی که نقطه‌ی عطفی به اوج آیینم
کدام گوشه‌ی مشعر، کدام کنج منا
به شوق وصل تو در انتظار بنشینم
روا مباد که بر بنده‌ات نظر نکنی
روا مباد که ارباب جز تو بگزینم
چو رو کنی به رهت، درد و رنج نشناسیم
ز لطف روی تو دست از ترنج نشناسیم آقاسی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

ای که هر دم دم زحیدر می زنید 
بر یتیمان علی سر می زنید
بر یتیمان علی پرداختن 
بهتر از هفتاد مسجد ساختن
یا علی امروز تنها مانده ایم 
در هجوم اهرمن ها مانده ایم
یا علی شام غریبان را ببین 
مردم سر در گریبان را ببین
گردش گردونه را بر هم بزن 
زخم های کهنه را مرهم بزن
مشک ها در راه سنگین می روند 
اشک ها از دیده رنگین میروند
مشکهای خسته را بر دوش گیر 
اشک ها را گرم در آغوش گیر آقاسی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

خبر آمد خبری در راه است
سر خوش آن دل که از آن آگاه است
شاید این جمعه بیاید شاید
پرده از چهره گشاید شاید... آقاسی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

گفت خداوند جهان آفرین
بنده من لا ... الکافرین
قوم به حج رفته بالانشین
لکه ننگید به دامان دین
پشت به آداب خدا کرده اید
این چه دکانیست که وا کرده اید
دین که متاع سر بازار نیست
سیم و زر و درهم و دیتار نیست... آقاسی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

به آوای خروسان سحر خیز
سحر سر میزند از خواب برخیز
به آب دیده دل را شستشو کن 
پس آنگه جانب معشوق رو کن
مساجد خانه نور سرورند 
تجلی گاه آیات حضورند
زجا برخیز هنگام حضور است... آقاسی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گلچین اشعار محمد سلمانی

گلچین اشعار محمد سلمانی

بی‌حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست 
باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست 
سوگند می‌خورم به مرام پرندگان 
در عرف ما سزای پریدن تفنگ نیست 
با برگ گل نوشته به دیوار باغ ما 
وقتی بیا که حوصلة غنچه تنگ نیست 
در کارگاه رنگرزانِ دیار ما 
رنگی برای پوشش آثار ننگ نیست 
از بردگی مقام بلالی گرفته‌اند 
در مکتبی که عزّت انسان به رنگ نیست 
دارد بهار می‌گذرد با شتاب عمر 
فکری کنید فرصت پلکی درنگ نیست 
وقتی که عاشقانه بنوشی پیاله را 
فرقی میان طعم شراب و شرنگ نیست 
تنها یکی به قلّه تاریخ می‌رسد 
هر مرد پا شکسته که تیمور لنگ نیست  
محمد سلمانی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

...کاش میشد بنویسم بزنم بر در باغ 
که من از اینهمه دیوار بدم می آید 
دوست دارم به ملاقات سپیدار روم
ولی از مرد تبردار بدم می آید
ای صبا بگذر و از من، به تبر دار بگو
که از این کار تو بسیار بدم می آید... محمد سلمانی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

عشق پرواز بلندی‌ست مرا پر بدهید 
به من اندیشة از مرز فراتر بدهید
من به دنبال دل گمشده‌ای می‌گردم 
یک پریدن به من از بال کبوتر بدهید 
تا درختان جوان، راه مرا سد نکنند 
برگ سبزی به من از فصل صنوبر بدهید 
یادتان باشد اگر کار به تقسیم کشید 
باغ جولان مرا بی‌در و پیکر بدهید 
آتش از سینة آن سرو جوان بردارید 
شعله‌اش را به درختان تناور بدهید 
تا که یک نسل به یک اصل خیانت نکند 
به گلو فرصت فریاد ابوذر بدهید 
عشق اگر خواست، نصیحت به شما، گوش کنید 
تن برازندة او نیست، به او سر بدهید 
دفتر شعر جنون‌بار مرا پاره کنید 
یا به یک شاعر دیوانة دیگر بدهید  
محمد سلمانی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

وقتی که حکمران چمن باد می‌شود
اول تبر حواله شمشاد می‌شود
دیگر چه مکتب و چه مرام و چه مسلکی
در گلشنی که قبله‌نما باد می‌شود
بلبل خموش، غنچه گرفتار، گل ملول
یعنی چمن مدینه بیداد می‌شود
جایی که سنگ، زمزمه عشق سردهد
آنجاست تیشه قاتل فرهاد می‌شود
یک عمر آن که بود مجلد به جلد دوست
درگیر و دار حادثه جلاد می‌‌شود... محمد سلمانی

  گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

اگر چه بین من و تو هنوز دیوار است
ولى برای رسیدن، بهانه بسیار است
بر آن سریم کزین قصه دست برداریم
مگر عزیز من! این عشق دست بردار است
کسى به جز خودم اى خوب من چه مى داند
که از تو - از تو بریدن چه قدر دشوار است
مخواه مصلحت اندیش و منطقى باشم
نمی شود به خدا، پاى عشق در کار است
تو از سلاله ى‌سوداگران کشمیرى
که شال ناز تو را شاعرى خریدار است
در آستانه ى رفتن، در امتداد غروب
دعاى من به تو تنها،خدا نگهدار است
کسى پس از تو خودش را به دار خواهد زد
که در گزینش این انتخاب ناچار است 
محمد سلمانی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

زیر پای هر درخت، یک تبر گذاشتیم
هرچه بیشتر شدند، بیشتر گذاشتیم
تا نیفتد از قلم، هیچ‌یک در این میان
روی ساقه‌هایشان، ضربدر گذاشتیم
از برای احتیاط، احتیاطِ بیشتر
بین هر چهار سرو، یک نفر گذاشتیم
جابه‌جا گماردیم، چشم‌های تیز را
تا تلاش سرو را بی‌ثمر گذاشتیم
کارِمان تمام شد، باغ قتل‌عام شد
صاحبانِ باغ را، پشتِ در گذاشتیم
سوختیم و ریختیم، عاقبت گریختیم
باغِ گُر گرفته را، شعله‌ور گذاشتیم
روزِ اوّلِ بهار، سفره‌یی گشوده شد
جایِ هفت‌سین‌مان، هفت سر گذاشتیم
در بیان شاعری، حرف اعتراض بود
هی نگو چرا نگفت، ما مگر گذاشتیم؟
این سؤال دختر کوچکم «بنفشه» بود
چندمین بهار را پشت سر گذاشتیم؟ محمد سلمانی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

آنقدر از مقابل چشمان تو رد شدم
تا عاقبت ستاره شناسی بلد شدم 
منظومه ای برابر چشمم گشوده شد
آنشب که از کنار تو آرام رد شدم
گم بودم از نگاه تمام ستارگان
تا اینکه با دو چشم سیاهت رسد شدم...
شاید به حکم جاذبه شاید به جرم عشق
در عمق چشمهای تو حبس ابد شدم...  محمد سلمانی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

چنان ز پند شما ناصحان زمین گیرم
که گر دوباره نصیحت کنید، می میرم
مرا به خویشتن خویش وانهید که من
نه از قبیله ی زهدم ، نه اهل تزویرم... محمد سلمانی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

...تاریخ‌نویسان که قلم در کفشان بود 
جز ننگ به پیشانی میهن ننوشتند 
یک عمر از این شاخه به آن شاخه پریدند 
یک برگ ز خاموشی سوسن ننوشتند 
هفتاد من از کاغذ ملّت به هدر رفت 
افسوس که قانون مدوّن ننوشتند محمد سلمانی

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گلچین اشعار مارگوت بیگل

گلچین اشعار مارگوت بیگل

پس از سفر های بسیار و
عبور از فراز و فرود امواج این دریای طوفان خیز
بر آنم که در کنار تو لنگر افکنم
بادبان برچینم
پارو وانهم
سکان رها کنم
به خلوت لنگرگاهت در آیم
و در کنارت پهلو بگیرم
آغوشت را بازیابم
استواری امن زمین را 
زیر پای خویش مارگوت بیگل

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

بسیار وقت ها با یکدیگر از غم و شادیِِِ خویش سخن ساز می کنیم
اما در همه چیز رازی نیست
گاه به سخن گفتن از زخم ها نیازی نیست
سکوتِ ملال ها از راز ما سخن تواند گفت مارگوت بیگل

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

بی اعتمادی دری است
خودستایی چفت و بست غرور است
و تهی دستی دیوار است و لولاست
زندانی را که در آن محبوس رآی خویشیم
دلتنگی مان را برای آزادی و دلخواه دیگران بودن
از رخنه هایش تنفس می کنیم مارگوت بیگل

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

جویای راه خویش باش از این سان که منم
در تکاپوی انسان شدن
در میان راه دیدار می کنیم حقیقت را
آزادی را
خود را
در میان راه می بالد و به بار می نشیند
دوستی ای که توانمان می دهد
تا برای دیگران مأمنی باشیم و یاوری
این است راه ما
تو و من مارگوت بیگل

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

گذشته می گذرد
حال ،طماع است
آینده هجوم می آورد
بهتراست بگویمت
برگذشته چیره شو
حال را داوری کن
وآینده را بیاغاز مارگوت بیگل

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

پیش از آنکه واپسین نفس را بر آرم
پیش از آنکه پرده فرو افتد
پیش از پژمردن آخرین گل،
بر آنم که زندگی کنم
بر آنم که عشق بورزم
برآنم که باشم،
در این جهان ظلمانی
در این روزگار سرشار از فجایع
در این دنیای پر از کینه،
نزد کسانی که نیازمند منند
کسانی که نیازمند ایشانم،
تا دریابم،شگفتی کنم،باز شناسم
که می توانم باشم، که می خواهم باشم
تا روزها بی ثمر نماند
ساعت ها جان یابد
لحظه ها گران بار شود،
هنگامی که می خندم
هنگامی که می گریم
هنگامی که لب فرو می بندم... مارگوت بیگل

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

دلتنگی های آدمی را ، باد ترانه ای می خواند
رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد
و هر دانه ی برفی به اشکی ناریخته می ماند
سکوت سرشار از سخنان ناگفته است
از حرکات ناکرده
اعتراف به عشق های نهان
و شگفتی های بر زبان نیامده
در این سکوت حقیقت ما نهفته است
حقیقت تو 
و 
من مارگوت بیگل

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

پیش از آنکه به تنهایی خود پناه برم 
از دیگران شکوه آغاز میکنم
فریاد می کشم که:
" ترکم گفته اند !!! "
چرا از خود نمیپرسم 
کسی را دارم 
که احساسم را
اندیشه و رویایم را
زندگی ام را 
با او قسمت کنم ؟؟؟
آغاز جداسری
شاید 
از دیگران 
نبود. مارگوت بیگل

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عضویت