گلچین تک بیتی های زیبای سعدی
محبوب خوش آواز
روی خوش و آواز خوش دارندهریک لذّتی
بنگر که لذت چون بود محبوب خوش آواز را
سعدی
شفاعت معصوم
فردا که هر کسی به شفیعی زنند دست
مائیم و دست و دامن معصوم مرتضی
سعدی
به چه کارآیدت آن دل
ای خردمندکه گفتی نکنم چشم به خوبان
به چه کارآیدت آن دل که به خوبان نسپاری؟
سعدی
سفر
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
صوفی نشود صافی تا در نکشد جامی
سعدی
خـــــوان الـــوان عمـــــر
دریغا که بر خـــــوان الـــوان عمـــــر
دمی خورده بودیم و گفتند بس
سعدی
خوش است عمر
خوش است عمر،دریغا که جاودانی نیست
پس اعتماد بر این پنج روز فانی نیست
سعدی
پیری وجوانی
پیری وجوانی پیهم چون شب و روزند
ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم
سعدی
محبّت یار
به خاک پای عزیزان که از محبّت یار
دل از محبّت دنیا و آخرت کندم
سعدی
صبر بسیار
صبر بسیار به باید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
سعدی
سوگند
قسم به جان توخوردن طریق عزّت نیست
به خاک پای توکان هم عظیم سوگند است
سعدی
ما کجــــائیم -تو کجایی
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ما کجــــائیم در این بحـــر تفکّر تو کجایی
سعدی
مشنو ای دوست...
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست
سعدی
خرمن معرفت
برو خوشه چین باش سعدی صفت
که گرد آوری خرمن معرفت
( سعدی )
گفته بودم
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
سعدی
حکمت ورحمت
خدا گر ز حکمت ببندد دری
ز رحمت گشاید در دیگری
سعدی
صراف سخن باش
صراف سخن باش و سخن بیش مگو
چیزی که نپرسند تو از پیش مگو
سعدی
مردی آن نیست
گرت از دست بر آید دهنی شیرین کن
مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی
سعدی
گنج و رنج
گنج خواهی در طلب رنجی ببر
خرمن ار می بایدت، تخمی بکار
سعدی
صدق پیش آر
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی
صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست
سعدی
تو بر خلق پاش
جوانمرد و خوشخوی و بخشنده باش
چو حق بر تو پاشد تو بر خلق پاش
سعدی
بنده پروری خدا
فرزند بنده ای است خدا را، غمش مخور
تو کیستی که به ز خدا بنده پروری
سعدی
ای ساربان
ای ساربان اهسته رو کارام جانم میرود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
سعدی
کبوتر اسیر باز
عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت
به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد
سعدی
زندان عشق
شب فراق نداند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق در بند است
سعدی
گرگ زاده
عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گر چه با آدمی بزرگ شود
سعدی
حدیث دوست
حدیث دوست بادشمن نگویـــم
که هرگز مدعی محرم نباشــــد.
سعدی
خاک کوی تو
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
سعدی
آسایش خلق
خدا را بر آن بنده بخشایش است
که خلق از وجودش در آسایش است
سعدی
مونس جان رفت
رفت از بر من آنکه مرا مونس جان بود
دیگر به چه امید در این شهر توان بود
سعدی
فضل پدر
گیرم پدر تو بود فاضل
از فضل پدر تو را چه حاصل
سعدی
داغ عشق
عشق داغی است که تا مرگ نیاید نرود
هر که بر چهره از این داغ نشانی دارد
سعدی
صبر بر جور رقیب
صبر بر جور رقیب چه کنم گر نکنم؟
همه دانند که در صحبت گل خاری هست
سعدی
با نادان مپیوند
طلب کردم ز دانایی یکی پند
مرا بفرمود با نادان مپیوند
سعدی
طیران آدمیت
طیران مرغ دیدی، تو ز پای بند شهوت
به در آی تا بینی، طیران آدمیت
سعدی
عشق محمد بس است
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد بس است و آل محمد
سعدی
راستی کن
سعدیا راست روان گوی سعادت بردند
راستی کن که به منزل نرود کج رفتار
سعدی
به عمل کار برآید
سعدیا! گرچه سخندان و مصالح گویی
به عمل کار برآید به سخندانی نیست
سعدی
بانگ و فریاد
ببری مال مسلمان و چو مالَت ببرند
بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست!
سعدی
دنیا نیرزد آنکه ....
دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی
زنهار بد مکن که نکردست عاقلی
سعدی
ای بلبـل اگـر نالی
ای بلبـل اگـر نالی من با تو هم آوازم
تو عشق گلی داری من عشق گل اندامــی
سعدی
بسیار سـفر باید
بسیار سـفر باید تا پخته شود خـامی
صوفی نشـــود صافی تا درنکشد جامی
سعدی
نکوکاری
نکوکاری از مردم نیک رای
یکی را به ده می نویسد خدای
سعدی
مطلب مرتبط: