گلچین تک بیتی های زیبای مولوی
ساعتی میزان اینی، ساعتی میزان آن
یک نفس میزان خود شو، تاشوی موزون خویش
مولوی
دیوانه شو
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
وندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
مولوی
میل دل
هرکسی را بهـر کاری ساختند
مــیل آنرا در دلــــش انداخـتند
مولوی
من بنده خوبانم
من بنده خوبانم هر چند بدم گویند
با زشت نیامیزم هر چند کند نیکی
مولوی
بیا تا قدر
بیا تا قدر همدیگر بدانیم
که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم
مولوی
بی همگان به سر شود
بی همگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
مولوی
دلا نزد کسی بنشین
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
مولوی
تا باد چنین بادا
عید آمد و عید آمد یاری که رمید آمد
عیدانه فراوان شد تا باد چنین بادا
مولوی
ای خدا
ای خدا این وصل را هجران مکن
سرخوشان عشق را نالان مکن
«مولوی»
ما ز بالاییم
ما ز بالاییم و بالا می رویم
ما ز دریاییم و دریا می رویم
مولوی
جـــدایی از همزبان
هــر کــه او از همــزبـانی شــد جـــدا
بـی نـــوا شــد گــرچــه دارد صــد نــوا
مولوی
کوه و صدا
ما چو ناییم و نوا در ما ز توست
ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست
مولانا
تولد دوباره
کدام دانه فرو رفت در زمین که نرست
چرا به دانه ی انسانیت این گمان باشد
مولوی
آب دریا
آب دریا را اگـــــــر نتوان کشـید
هم به قدر تشنگی باید چشید
مولوی
دولت پـاینــــده
مـــرده بدم زنده شدم ، گـریه بـدم خنــده شدم
دولت عشـق آمــد و مـــن دولت پـاینــــده شدم
مولوی
مرغ باغ ملکوت
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته ام از بدنم
مولوی
زهی عشق، زهی عشق که ماراست خدایا
چه نغز است و چه خوب است و چه زیباست خدایا
مولوی
من که حیران ز ملاقات توام
چون خیالی ز خیالات توام
مولوی
قدحی دارم بر کف به خدا تا تو نیایی
هله تا روز قیامت نه بنوشم نه بریزم
مولوی
به خدا کز غم عشقت نگریزم نگریزم
وگر از من طلبی جان نستیزم نستیزم
مولوی
آب حیات عشق را در رگ ما روانه کن
آینه صبوح را ترجمه شبانه کن
مولوی
پوزبند وسوسه عشق است وبس
ورنه کی وسواس را بستست کس؟
مولوی
جمله صحرا مار و کژدم پر شود
چون که جاهل شاه حکم مر شود
مولوی
بگذاشتیم غم تو نگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادارتر است
مولوی
تصوف چیست؟ گفت:به هنگام هجوم
اندوه شادی یافتن در دل است
مولوی
این جهان زندان و ما زندانیان
حفره کن زندان و خود را وا راهان
مولوی
آزمودم مرگ من در زندگی است
چون رهی زین زندگی پایندگی است
مولوی
عالم این خاک و هوا گوهر کفر است وفنا
در دل کفر آمده ام تا که به ایمان برسم
مولوی
مطلب مرتبط:
گلچین اشعار زیبای مولوی