فریدون مشیری
غریبه
دست مرا بگیر که باغ نگاه توچندان شکوفه ریخت که هوش از سرم ربودمن جاودانیم که پرستوی بوسه اتبر روی من دردی ز بهشت خدا گشوداما چه میکنیدلرا که در بهشت خدا هم غریب بود
مطلب مرتبط:
گلچین اشعار فریدون مشیری