هر مرده

دانه ایست که در زمین می کاریم

اما رویش را سیمان می گیریم!

حسن آذری

شعر کوتاه عاشقانه،مینی شعر،شعر کوتاه زیبا،عاشقانه های کوتاه،شعر کوتاه دلتنگی،شعر کوتاه غمگین،شعر پر معنا و کوتاه،شعر پر محتوا

و صلح

اندک زمان استراحت سربازان

میان دو جنگ بود

فرصتی برای سرد شدن اسلحه ها

حسن آذری

شعر کوتاه عاشقانه،مینی شعر،شعر کوتاه زیبا،عاشقانه های کوتاه،شعر کوتاه دلتنگی،شعر کوتاه غمگین،شعر پر معنا و کوتاه،شعر پر محتوا

می خواستم نگهت دارم

می خواستم در مشتم باشی

هر چه مشتم محکمتر شد

تو رابیشتر از دست دادم

تو مثل آب بودی...

حسن آذری

شعر کوتاه عاشقانه،مینی شعر،شعر کوتاه زیبا،عاشقانه های کوتاه،شعر کوتاه دلتنگی،شعر کوتاه غمگین،شعر پر معنا و کوتاه،شعر پر محتوا

باد

از خاک دشمن بر می دارد

می آورد اینسوی مرز

روز دیگر/ باد مخالف

از اینسو به آن سو می کند خاک را...

کسی نبود به سربازها بگوید؟

به خانه هایتان برگردید و

بگذارید جنگ را

بادها ادامه دهند.

حسن آذری

شعر کوتاه عاشقانه،مینی شعر،شعر کوتاه زیبا،عاشقانه های کوتاه،شعر کوتاه دلتنگی،شعر کوتاه غمگین،شعر پر معنا و کوتاه،شعر پر محتوا

بخوان مرا به دعای افتتاح دگمه هایت

از تو به سلامت که برگردم

می شوم خسرو وطنت

ناصر خسرو سفرنامه ی تنت

حسن آذری

شعر کوتاه عاشقانه،مینی شعر،شعر کوتاه زیبا،عاشقانه های کوتاه،شعر کوتاه دلتنگی،شعر کوتاه غمگین،شعر پر معنا و کوتاه،شعر پر محتوا

مثل ماهی های گرسنه

چشم دوخته ایم به بالا

به کرمهایی آویزان

.

.

.

.

از قلاب جرثقیل

حسن آذری

شعر کوتاه عاشقانه،مینی شعر،شعر کوتاه زیبا،عاشقانه های کوتاه،شعر کوتاه دلتنگی،شعر کوتاه غمگین،شعر پر معنا و کوتاه،شعر پر محتوا

حرف زیاد داریم اما ؛

ما همه کارگریم

از کوره اگر در برویم

آجر می شود نانمان!

حسن آذری