شعرهای کوتاه بهزاد خواجات - اشعار بهزاد خواجات
در حالی که زن ها
آتشفشانی زیر و رو هستند ،
روایاتی معتبر
در نامه های باقی مانده
از ناخدایی که به دریا رفت
و دریا ، خود ، رفته بود .
بهزاد خواجات
![]()
پشیمان اگر بود ، پشیمان اگر بودم
این جاده های دراز
در من این طور فشرده ، فشار نمی گرفت
به بازار کاوه می زدم
در یک فلفل دلمه ای خانه می ساختم
و آماده می شدم برای مردن .
بهزاد خواجات
![]()
من عجب هایم را گذاشته ام برای بعد
تا پیرزن معروف آن فیلم
سوزنش را بالاخره نخ کند
و من ببینم که سرانجام چه باید کرد.
بهزاد خواجات
![]()
کنار شما ایستاده ام که کنارم بایستند
و همه در معصومیت زیر شلواری ها
به نیچه و گوساله ای نگاه کنیم
که چشم در چشم هم فلج شده اند.
بهزاد خواجات
![]()
مگر این اعدامی را ندیده ای
که هر روز قرص اش را سر وقت می خورد
حتا اگر صدای کلید ول نکند؟
بهزاد خواجات
و باید قصه وشعر راحفظ کنم