شعر عارفانه،شعر کوتاه عاشقانه،شعر نو کوتاه احساسی،شعر نو کوتاه فلسفی،شعر کوتاه عاشقانه جدید،شعر کوتاه دلتنگی،شعرهای عاشقانه زیبا،شعر کوتاه زیبا

۳۴ مطلب با موضوع «گلچین اشعار شاعران ایران و جهان :: ز تا ق» ثبت شده است

گلچین اشعار فروغی بسطامی

گلچین اشعار فروغی بسطامی

کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را؟
کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را؟
غیبت نکرده ای که شوَم طالب حضور
پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را 
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را 
چشم به صد مجاهده آیینه ساز شد
تا من به یک مشاهده شیدا کنم تو را 
بالای خود در آینـﮥ چشم من ببین 
تا با خبر ز عالم بالا کنم تو را 
مستانه کاش در حرم و دیر بگذری 
تا قبله گاه مؤمن و ترسا کنم تو را 
خواهم شبی نقاب ز رویت برافکنم 
خورشید کعبه، ماه کلیسا کنم تو را 
گر افتد آن دو زلف چلیپا به چنگ من
چندین هزار سلسله در پا کنم تو را
طوبی و سدره گر به قیامت به من دهند
یکجا فدای قامت رعنا کنم تو را 
زیبا شود به کارگِه عشق کار من 
هر گه نظر به صورت زیبا کنم تو را
رسوای عالمی شدم از شور عاشقی 
ترسم خدا نخواسته رسوا کنم تو را فروغی بسطامی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

مردان خدا پرده ی پندار دریدند
یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند 
هر دست که دادند همان دست گرفتند
هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند 
یک طایفه را بهر مکافات سرشتند
یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند 
یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند
یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند 
جمعی به در پیر خرابات خرابند
قومی به بر شیخ مناجات مریدند 
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند 
فریاد که در رهگذر آدم خاکی
بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند 
همت طلب از باطن پیران سحرخیز
زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند 
زنهار مزن دست به دامان گروهی
کز حق ببریدند و به باطل گرویدند 
چون خلق در آیند به بازار حقیقت
ترسم نفروشند متاعی که خریدند 
کوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است
کاین جامعه به اندازه هر کس نبریدند 
مرغان نظرباز سبک سیر فروغی
از دامگه خاک بر افلاک پریدند فروغی بسطامی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

از کشت عمل بس است یک خوشه مرا
در روی زمین بس است یک گوشه مرا
تا چند چو کاه گرد خرمن گردیم
چون مرغ بس است دانه‌ای توشه مرا فروغی بسطامی

 

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

تا قبله ی ابروی تو ای یار کج است
محراب دل و قبلهٔ احرار کج است
ما جانب قبلهٔ دگر رو نکنیم
آن قبله مراست گر چه بسیار کج است فروغی بسطامی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

یک شب آخر دامن آه سحر خواهم گرفت
داد خود را زان مه بیدادگر خواهم گرفت
چشم گریان را به طوفان بلا خواهم سپرد
نوک مژگان را به خوناب جگر خواهم گرفت
نعره ها خواهم زد ودر بحر وبر خواهم فتاد
شعله ها خواهم شد ودر خشک وتر خواهم گرفت
انتقامم را ز زلفش موبه مو خواهم کشید
آرزویم را ز لعلش سر به سر خواهم گرفت
یا به زندان فراقش بی نشان خواهم شدن
یا گریبان وصالش بی خبر خواهم گرفت
یا بهار عمر من رو به خزان خواهد نهاد
یا نهال قامت او را به بر خواهم گرفت
یا به پایش نقد جان بی گفت وگو خواهم فشاند
یا زدستش آستین بر چشم تر خواهم گرفت
یا به حاجت دربرش دست طلب خواهم گشود
یا به حجت از درش راه سفر خواهم گرفت
یا لبانش را زلب همچون شکر خواهم مکید
یا میانش را به بر همچون کمر خواهم گرفت
گر نخواهد داد من امروز داد،آن شاه حسن
دامنش فردا به نزد دادگر خواهم گرفت
باز اگر بر منظرش روزی نظر خواهم فکند
کام چندین ساله را از یک نظر خواهم گرفت فروغی بسطامی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

تا دست ارادت به تو داده‌ست دلم
دامان طرب ز کف نهاده‌ست دلم
ره یافته در زلف دل آویز کجت
القصه به راه کج فتاده‌ست دلم فروغی بسطامی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

چنین که برده شراب لبت ز دست مرا
مگر به دامن محشر برند مست مرا
چگونه از سرکویت توان کشیدن پای
که کرده هر سر موی تو پای بست مرا
کبود شد فلک از رشک سربلندی من
که عشق سرو بلند تو ساخت پست مرا
بدین امید که یک لحظه با تو بنشینم
هزار ناوک حسرت به دل نشست مرا
به نیم بوسه توان صد هزار جان دادن
از آن دو لعل می‌آلود می‌پرست مرا
کنون نه مست نگاه تو گشتم ای ساقی
که هست مستی این باده از الست مرا
نشسته خیل غمش در دل شکستهٔ من
درست شد همه کاری از این شکست مرا
خوشم به سینهٔ مجروح خویشتن یا رب
جراحتش مرساد آن که سینه خست مرا
پرستش صنمی می‌کنم فروغی سان
که عشقش از پی این کار کرده هست مرا فروغی بسطامی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

من که مشتاقم به جان برگشته مژگان تو را
هوشیاری مشکل است البته مستان تو را 
گر بدینسان نرگس مست تو ساغر می‌دهد
بهر حور از دست نتوان داد دامان تو را 
وعده فردای زاهد قسمت امروز نیست
کاو به خاطر آورد خاطر پریشان تو را 
جز سر زلف پریشانت نمی‌بینم کسی
سالها بیهوده رفتم خاک میدان تو را 
ای دریغ از تیغ ابرویت که خون غیر ریخت
صبح‌دم بیند اگر چاک گریبان تو را 
هرگز از جیب فلک سر بر نیارد آفتاب
گر بر افشانند زلف عنبر افشان تو را 
دامن آفاق را پر عنبر سارا کنند
تا به کام دل نبوسم لعل خندان تو را 
چشم گریان مرا از گریه نتوان منع کرد
ترسم آسیبی رسد شمع شبستان تو را 
آه سوزان را فروغی اندکی آهسته تر فروغی بسطامی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

تا دل به برم هوای دل‌بر دارد
افسانهٔ عشق دل‌بر از بر دارد
دل رفت ز بر چو رفت دلبر آری
دل از دل‌بر چگونه دل بر دارد فروغی بسطامی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

تا صورت زیبای تو از پرده عیان شد 
یک باره پری از نظر خلق نهان شد 
گر مطرب عشاق تویی رقص توان کرد 
ور ساقی مشتاق تویی مست توان کرد 
گیسوی دلاویز تو زنجیر جنون گشت 
بالای بلا خیز تو آشوب جهان شد 
نقدی که به بازار تو بردیم تلف گشت 
سودی که ز سودای تو کردیم زیان شد 
جان از الم هجر تو بی صبر و سکوت گشت 
تن از ستم عشق تو بی تاب و توان شد 
هم قاصد جانان سبک از راه نیامد 
هم جان گرانمایه به تن سخت گران شد 
چشمم همه دم در ره آن ماه گهر ریخت 
اشکم همه جا در پی آن سرو روان شد فروغی بسطامی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

این دل که به شهر عشق سرگشتهٔ تست
بیمار و غریب و در به در گشتهٔ تست
برگشتگی بخت و سیه روزی او
از مژگان سیاه برگشتهٔ تست فروغی بسطامی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گلچین اشعار فروغ فرخزاد

گلچین اشعار فروغ فرخزاد

اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ
بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم  
فروغ فرخزاد

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردنی ست  
فروغ فرخزاد

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

همه هستی من آیه تاریکیست
که ترا در خود تکرار کنان
به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد  
فروغ فرخزاد

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

هر چه دادم به او حلالش باد
غیر از آن دل که مفت بخشیدم
دل من کودکی سبکسر بود
خود ندانم چگونه رامش کرد
او که میگفت دوستت دارم
پس چرا زهر غم به جامش کرد 
فروغ فرخزاد

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد
مرواریدی صید نخواهد کرد  
فروغ فرخزاد

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

این چه عشقی است که در دل دارم
من از این عشق چه حاصل دارم
می گیریزی زمن و در طلبت
بازهم کوشش باطل دارم  فروغ فرخزاد

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

عاقبت خط جاده پایان یافت
من رسیده ز ره غبار آلود
تشنه بر چشمه ره نبرد و دریغ
شهر من گور آرزویم بود  فروغ فرخزاد

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

من نمی خواهم
سایه ام را لحظه ای از خود جدا سازم
من نمی خواهم
او بلغزد دور از من روی معبرها
یا بیفتد خسته و سنگین
زیر پای رهگذرها  فروغ فرخزاد

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

زندگی آیا درون سایه هامان رنگ می گیرد؟
یا که ما خود سایه های سایه های خود هستیم؟  فروغ فرخزاد

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

گفتم خموش (آری) و همچون نسیم صبح
لرزان و بی قرار وزیدم به سوی تو
اما تو هیچ بودی و دیدم هنوز هم
در سینه هیچ نیست بجز آرزوی تو  فروغ فرخزاد

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

عاقبت بند سفر پایم بست
می روم ، خنده به لب ، خونین دل
می روم از دل من دست بدار
ای امید عبث بی حاصل  فروغ فرخزاد

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده
ای بروی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم زآلودگی ها کرده پاک   فروغ فرخزاد

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

به چشمی خیره شد شاید بیابد
نهانگاه امید و آرزو را
دریغا ، آن دو چشم آتش افروز
به دامان گناه افکند او را  فروغ فرخزاد

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان  

چرا امید بر عشقی عبث بست ؟
چرا در بستر آغوش او خفت ؟
چرا راز دل دیوانه اش را
به گوش عاشقی بیگانه خو گفت ؟  فروغ فرخزاد

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

درد تاریکیست درد خواستن
رفتن و بیهوده از خود کاستن
سر نهادن بر سیه دل سینه ها
سینه آلودن به چرک کینه ها
در نوازش ، نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن   فروغ فرخزاد

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

رفتم ، که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
رفتم ، که در سیاهی یک گور بی نشان
فارغ شوم زکشمکش و جنگ زندگی  فروغ فرخزاد

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

او شراب بوسه می خواهد ز من
من چه گویم قلب پر امید را
او به فکر لذت و غافل که من
طالبم آن لذت جاوید را  فروغ فرخزاد

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

به لبهایم مزن قفل خموشی 
که در دل قصه ای ناگفته دارم 
ز پایم باز کن بند گران را 
کزین سودا دلی آشفته دارم   فروغ فرخزاد


گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

یاد بگذشته به دل ماند و دریغ
نیست یاری که مرا یاد کند
دیده ام خیره به ره ماند و نداد
نامه ای تا دل من شاد کند  فروغ فرخزاد

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

می روم خسته و افسرده و زارسوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا میبرم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش  فروغ فرخزاد

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

بخدا غنچه شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعله آه شدم صد افسوس
که لبم باز برآن لب نرسید   فروغ فرخزاد

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

سر به دامان من خسته گذار
گوش کن بانگ قدمهایش را
کمر نارون پیر شکست
تا که بگذاشت برآن پایش را  فروغ فرخزاد

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

کتابی،خلوتی،شعری،سکوتی
مرا مستی و سکر زندگانی است
چه غم گر در بهشتی ره ندارم
که در قلبم بهشتی جاودانی است  فروغ فرخزاد

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

ای سینه در حرارت سوزان خود بسوز
دیگر سراغ شعله ی آتش ز من مگیر
می خواستم که شعله شوم سرکشی کنم
مرغی شدم به کنج قفس خسته و اسیر  فروغ فرخزاد

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

تو همان به که نیندیشی
به من و درد روانسوزم
که من از درد نیاسایم
که من از شعله نیفروزم  فروغ فرخزاد

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

دیگر نکنم ز روی نادانی
قربانی عشق او غرورم را
شاید که چو بگذرم از او یابم
آن گمشده شادی و سرورم را  فروغ فرخزاد

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

فردا اگر ز راه نمی آمد
من تا ابد کنار تو میماندم
من تا ابد ترانه عشقم را
در آفتاب عشق تو میخواندم  فروغ فرخزاد

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

رفتم ،مرا ببخش ومگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه وجنونم کشانده بود  فروغ فرخزاد
 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

شمع ‚ ای شمع چه میخندی ؟
به شب تیره خاموشم
بخدا مُردم از این حسرت
که چرا نیست در آغوشم  فروغ فرخزاد

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه نا پیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست  فروغ فرخزاد

 

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

بخدا در دل و جانم نیست
هیچ جز حسرت دیدارش
سوختم از غم و کی باشد
غم من مایه آزارش  فروغ فرخزاد

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

زندگی شاید آن لحظه مسدودیست
که نگاه من در نی نی چشمان تو خود را ویران می سازد  
فروغ فرخزاد

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

بر تو چون ساحل آغوش گشودم
در دلم بود که دلدار تو باشم
وای بر من که ندانستم از اول
روزی آید که دل آزار تو باشم  فروغ فرخزاد

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

کاش چون پاییز بودم ، کاش چون پاییز بودم 
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم 
برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد
آفتاب دیدگانم سرد میشد  فروغ فرخزاد

  گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

در سرزمین قد کوتاهان 
معیارهای سنجش
همیشه بر مدار صفر سفر کرده اند
چرا توقف کنم؟
من از عناصر چهارگانه اطاعت می کنم
و کار تدوین نظامنامه ی قلبم
کار حکومت محلی کوران نیست   فروغ فرخزاد

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

تا به کی باید رفت
از دیاری به دیار دیگر
نتوانم ‚ نتوانم جستن
هر زمان عشقی و یاری دیگر
کاش ما آن دو پرستو بودیم
که همه عمر سفر می کردیم
از بهاری
به بهاری دیگر   فروغ فرخزاد

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

لحظه ها را دریاب
چشم
فردا کور است
نه چراغیست در آن پایان
هر چه از دور نمایانست
شاید آن نقطه نورانی
چشم گرگان بیابانست   فروغ فرخزاد

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

این گروه زاهد ظاهر ساز
دانم که این جدال نه آسانست
شهر من و تو ‚ طفلک شیرینم
دیریست کاشیانه شیطانست
روزی رسد که چشم تو با حسرت
لغزد بر این ترانه درد آلود
جویی مرا درون سخنهایم
گویی به خود که مادر من او بود  فروغ فرخزاد

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گلچین اشعار فرخی یزدی

گلچین اشعار فرخی یزدی

شب چو در بستم و مست از می‌نابش کردم  
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم 
دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا  
گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم 
منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم 
 آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم 
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع  
آتشی در دلش افکندم و آبش کردم 
غرق خون بود و نمی خفت ز حسرت فرهاد  
خواندم افسانه شیرین و به خوابش کردم 
دل که خونابهٔ غم بود و جگرگوشه دهر  
بر سر آتش جور تو کبابش کردم 
زندگی کردن من مردن تدریجی بود  
آنچه جان کند تنم‚ عمر حسابش کردم فرخی یزدی 

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

 

هر لحظه مزن در،که در این خانه کسی نیست
بیهوده مکن ناله،که فریاد رسی نیست
شهری که شه و شحنه و شیخش همه مستند
شاهد شکند شیشه که بیم عسسی نیست
آزادی اگر می طلبی،غرقه به خون باش
کاین گلبن نو خاسته بی خار و خسی نیست
دهقان دهد از زحمت ما یک نفس اما
آنروز کخ دیگر ز حیاتش نفسی نیست
با بودن مجلس بود آزادی ما محو
چون مرغ که پابسته ولی در قفسی نیست
گر موجد گندم بود از چیست که زارع
از نان جوین سیر به قدر عدسی نیست
هر سر به هوای سر و سامانی ما را 
در دل بجز آزادی ایران هوسی نیست
تازند و برند اهل جهان گوی تمدن
ای فارس مگر فارس ما را فرسی نیست
در راه طلب فرخی ار خسته نگردید
دانست که تا منزل مقصود بسی نیست فرخی یزدی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

هرجا سخن از جلوه ی آن ماه پری بود 
کارِ من سودازده ، دیوانه گری بود 
پرواز به مرغان چمن خوش که درین دام 
فریاد من از حسرت بی بال و پری بود 
گر اینهمه وارسته و آزاد نبودم 
چون سرو ، چرا بهره ی من بی ثمری بود 
روزیکه ز عشق تو شدم بی خبر از خویش 
دیدم که خبرها همه از بی خبری بود 
بی تابش مهر رُخت ای ماه دل افروز 
یاقوت صفت ، قسمت ما خون جگری بود 
دردا ، که پرستاری بیمار غم عشق 
شبها همه در عهده ی آه سحری بود فرخی یزدی 

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

آنچه را با کارگر سرمایه داری می کند
با کبوتر پنجه ی باز شکاری می کند
می برد از دسترنجش گنج اگر سرمایه دار
بهر قتلش از چه دیگر پافشاری می کند فرخی یزدی 

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

گرچه مجنونم و صحرای جنون جای منست
لیک دیوانه تر از من،دل شیدای منست
آخر از راه دل و دیده سرآرد بیرون
نیش آن خار که از دست تو درپای منست
رخت بربست ز دل شادی و ،هنگام وداع
با غمت گفت که:یا جای تو یا جای منست
جامه ای را که به خون رنگ نمودم،امروز
برجفا کاری تو شاهد فردای منست
سرتسلیم به چرخ آنکه نیاورد فرود
با همه جور و ستم همت والای منست
دل تماشایی تو،دیده  تماشایی دل
من به فکر دل و خلقی به تماشای منست
آنکه در راه طلب خسته نگردد هرگز
پای پر آبله بادیه پیمای منست فرخی یزدی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

گلرنگ شد در و دشت ، از اشکباری ما
چون غیر خون نبارد ، ابر بهاری ما 
با صد هزار دیده ، چشم چمن ندیده 
در گلستان گیتی ، مرغی به خواری ما 
بی خانمان و مسکین ، بد بخت و زار و غمگین 
خوب اعتبار دارد ، بی اعتباری ما 
این پرده ها اگر شد ، چون سینه پاره دانی 
دل پرده پرده خون است ، از پرده داری ما 
یکدسته منفعت جو ، با مشتی اهرمن خو 
با هم قرار دادند ، بر بی قراری ما
گوش سخن شنو نیست ، روی زمین و گر نه
تا آسمان رسیده است ، گلبانگ زاری ما 
بی مهر روی آن مه ، شب تا سحر نشد کم
اختر شماری دل ، شب زنده داری ما 
بس در مقام جانان ، چون بنده جان فشاندیم 
در عشق شد مسلم ، پروردگاری ما 
ازفر فقر دادیم ، فرمان به باد و آتش 
اسباب آبرو شد ، این خاکساری ما 
در این دیار باری ، ای کاش بود یاری 
کز روی غمگساری ، آید به یاری ما فرخی یزدی 

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

باغی که در آن آب هوا روشن نیست 
هرگز گل یکرنگ در آن گلشن نیست 
هر دوست که راستگوی و یکرو نبود 
در عالم دوستی کم از دشمن نیست  فرخی یزدی 

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

هرمملکتی در این جهان آباد است 
آبادیش از پرتو عدل و داد است 
کمتر شود از حادثه ویران و خراب 
هر مملکتی که بیشتر آزاد است  فرخی یزدی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

زندگانی گر مرا عمری هرسان کرد و رفت 
مشکل ما را بمردن خوب آسان کرد و رفت 
جغد غم هم در دل ناشاد ما ساکن نشد 
آمد و این بوم را یکباره ویران کرد و رفت 
جانشین جم نشد اهریمن از جادوگری 
چند روزی تکیه بر تخت سلیمان کرد و رفت 
پیش مردم آشکارا چون مرا دیوانه ساخت 
روی خود را آن پری از دیده پنهان کرد و رفت 
وانکرد از کار دل چون ع‍‍‍قده باد مشکبوی 
گردشی در چین آن زلف پریشان کرد و رفت 
پیش از اینها در مسلمانی خدائی داشتم 
بت پرستم آن نگار نامسلمان کرد و رفت 
با رمیدنهای وحشی آمد آن رعنا غزال 
فرخی را با غزل سازی غزلخوان کرد و رفت فرخی یزدی 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گلچین اشعار فخرالدین عراقی

گلچین اشعار فخرالدین عراقی

ای راحت روانم ، دور از تو نا توانم 
باری ،بیا ، که جانم در پای تو فشانم
گیرم که من نگویم ،لطف تو خود نگوید:
کین خسته چند نالد هر شب بر آستانم؟
ای بخت خفته ،برخیز، تا حال من ببینی
وی عمر رفته ،باز آی،تابشنوی فغانم
ای دوست ،گاه گاهی می کن بمن نگاهی
آخر چو چشم مستت من نیز ناتوانم
بر من همای وصلت سایه از آن نیفگند
کز محنت فراقت پوسید استخوانم
این طرفه تر که:دایـم تو با منی و من باز
چون سایه در پی تو گرد جهان روانم
کس دید تشنه ای را غرقه در آب حیوان
جانش بلب رسیده از تشنگی؟ من آنم
خواهم که یک زمان من با تو دمی بر آرم
از بخت بد عراقی آن هم نمی توانم فخرالدین عراقی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

زدو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی
چه کنم که هست این ها گل باغ آشنایی
همه شب نهاده ام سر چو سگان بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانه گدایی
مژه ها و چشم یارم به نظر چنان نماید
که میان سنبلستان چرد آهویی ختایی
در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است
به امید آن که شاید تو به چشم من در آیی 
سر برگ گل ندارم ز چه رو روم به گلشن
که شنیده ام ز گل ها همه بوی بی وفایی
به کدام مذهب است این به کدام ملت است این
که کشند عاشقی را که تو عاشقم چرایی
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی که درون خانه آیی 
به قمار خانه رفتم همه پاک باز دیدم 
چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی        
در دیر می زدم من که یکی ز در درآید
که درآ د آ عراقی که تو هم از آن مایی فخرالدین عراقی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

خرم تن آن کس که دل ریش ندارد
و اندیشهٔ یار ستم‌اندیش ندارد
گویند رقیبان که ندارد سر تو یار
سلطان چه عجب گر سر درویش ندارد؟
او را چه خبر از من و از حال دل من
کو دیدهٔ پر خون و دل ریش ندارد
این طرفه که او من شد و من او وز من یار
بیگانه چنان شد که سر خویش ندارد
هان، ای دل خونخوار، سر محنت خود گیر
کان یار سر صحبت ما بیش ندارد
معشوق چو شمشیر جفا بر کشد، از خشم
عاشق چه کند گر سر خود پیش ندارد؟
بیچاره دل ریش عراقی که همیشه
از نوش لبان، بهره بجز نیش ندارد فخرالدین عراقی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

عشق شوری در نهاد ما نهاد  
جان ما در بوتهٔ سودا نهاد 
گفت و گویی در زبان ما فکند  
جست و جویی در درون ما نهاد 
از خُمستان جرعه ای بر خاک ریخت  
جنبشی در آدم و حوّا نهاد 
دم به دم در هر لباسی رخ نمود  
لحظه لحظه جای دیگر پا نهاد 
یک کرشمه کرد با خود آن چنانک  
فتنه ای در پیر و در برنا نهاد 
شور و غوغایی برآمد از جهان  
حُسن او چون دست در یغما نهاد 
چون در آن غوغا عِراقی را بدید  
نام او سر دفتر غوغا نهاد فخرالدین عراقی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

هر سحر ناله و زاری کنم پیش صبا
تا ز من پیغامی آرد بر سر کوی شما
باد می‌پیمایم و بر باد عمری می‌دهم
ورنه بر خاک در تو ره کجا یابد صبا؟
چون ندارم همدمی، با باد می‌گویم سخن
چون نیابم مرهمی، از باد می‌جویم شفا
آتش دل چون نمی‌گردد به آب دیده کم
می‌دمم بادی بر آتش، تا بتر سوزد مرا
تا مگر خاکستری گردم به بادی بر شوم
وارهم زین تنگنای محنت آباد بلا
مردن و خاکی شدن بهتر که بی تو زیستن
سوختن خوشتر بسی کز روی تو گردم جدا
خود ندارد بی‌رخ تو زندگانی قیمتی
زندگانی بی‌رخ تو مرگ باشد با عنا  فخرالدین عراقی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

با یار به بوستان شدم رهگذری  
کردم نظری سوی گل از بی‌نظری 
آمد بر من نگار و در گوشم گفت:  
رخسار من اینجا و تو در گل نگری؟  فخرالدین عراقی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

بیا، کاین دل سر هجران ندارد
بجز وصلت دگر درمان ندارد
به وصل خود دلم را شاد گردان
که خسته طاقت هجران ندارد
بیا، تا پیش روی تو بمیرم
که بی‌تو زندگانی آن ندارد
چگونه بی‌تو بتوان زیست آخر؟
که بی‌تو زیستن امکان ندارد
بمردم ز انتظار روز وصلت
شب هجران مگر پایان ندارد؟
بیا، تا روی خوب تو ببینم
که مهر از ذره رخ پنهان ندارد
ز من بپذیر، جانا، نیم جانی
اگر چه قیمت چندان ندارد
چه باشد گر فراغت والهی را
چنین سرگشته و حیران ندارد؟
وصالت تا ز غم خونم نریزد
عراقی را شبی مهمان ندارد فخرالدین عراقی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

شاد کن جان من، که غمگین است 
رحم کن بر دلم، که مسکین است 
روز اول که دیدمش گفتم: 
آنکه روزم سیه کند این است 
روی بنمای، تا نظاره کنم 
کارزوی من از جهان این است 
دل بیچاره را به وصل دمی 
شادمان کن، که بی‌تو غمگین است 
بی‌رخت دین من همه کفر است 
با رخت کفر من همه دین است 
گه گهی یاد کن به دشنامم
سخن تلخ از تو شیرین است 
دل به تو دادم و ندانستم 
که تو را کبر و ناز چندین است 
بنوازی و پس بیزاری  آخر،
ای دوست این چه آیین است؟ 
کینه بگذار و دلنوازی کن 
که عراقی نه در خور کین است فخرالدین عراقی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گلچین اشعار فاضل نظری

گلچین اشعار فاضل نظری

راز ایـــن داغ نـــه در سجـــده ی طولانـی ماست
بوسه ی اوست که چون مهر به پیشانی ماست
شـادمـــانیم کـــــه در سنگــــدلی چـــون دیــــوار
بـــاز هــــم پنجـــره ای در دل سیمانی ماست...
فاضل نظری

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

پر شـــد آیینه از گـــل چینی 
آه از ایــن جلوه های تزیینی 
سکــه ی زندگــی دو رو دارد
گاه غمگین و گـاه غمگینــی 
شاخه های همیشه بالایی  
ریشه های همیشه پایینی 
عاقبت مـــیهمان یک نفریم 
مــرگ با طعم تلخ شیرینی
فاضل نظری

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

گـــــرچه می گویند این دنیا به غیر از خواب نیست 
ای اجل! مهمان نوازی کــن کـــــه دیگر تاب نیست
بیــن مـــاهی های اقیانـــوس و ماهـــی های تنگ
هیچ فرقی نیست وقتی چاره ای جز آب نیست!...
فاضل نظری

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

وضـــع مـــا در گـــردش دنـیا چـــه فرقی می کند
زنـــدگی یا مــرگ، بعــد از ما چه فرقـی می کند
مـــاهـــــیـان روی خـــــاک و مــاهــــیـان روی آب
وقت مـــردن، ســـاحل و دریا چـه فرقی می کند
سهـم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست
جـای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی می کند؟...
فاضل نظری

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

همراه بســـــیار است، اما همدمی نیست
مثل تمام غصـــه ها، این هم غمی نیست
دلــبســــته انـــدوه دامـــنگیر خــــود بـــاش
از عــالـــم غـــم دلرباتر عالمـــــی نیـــست
کــــار بــزرگ خــویــش را کـــــوچــک مـپندار
از دوست دشمن ساختن کار کمی نیست
چشــمی حقیقت بین کنار کعـبه می گفت
«انسان» فراوان است، اما «آدمی» نیست
فاضل نظری

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

از بــاغ مــیــبرنــد چــراغــــانــــی ات کنند
تا کـــــاج جشـــــنهای زمستانی ات کنند
پوشانده اند صبـــح تــو را ابـرهـــــای تــار
تنـهــا به این بهــانه که بارانـــــی ات کنند
یـــوسف به این رها شدن از چاه دل مبند 
ایـن بــار مـی بــرنـد که زنــــدانی ات کنند
ای گل گمان مکن به شب جشـن میروی
شــاید به خـــاک مرده ای ارزانی ات کنند
یک نقطه بیش فـرق رحیم و رجیم نیست
از نقطـــه ای بتـرس که شیطانی ات کنند
آب طلب نکرده همیشـــه مــــــراد نیست
گاهــی بــهانه ایست که قربانی ات کنند
فاضل نظری

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

در فــــکر فتــح قــلـــه قـافـم کـــه آنجاست
جـــایی کــــه تا امروز برآن پرچمی نیست
از صلح مــی‌گویند یا از جنگ می‌خوانند؟!
دیـــوانه‌ها آواز بــــی‌آهنگ مـــــی‌خـــوانند
گاهــــی قناریــــها اگــــر در باغ هم باشند
مانند مـــرغان قفس دلتنگ مـــــی‌خوانند
کنــج قفس مــی‌میرم و این خلق بازرگان
چـــون قصه‌ها مـــرگ مرا نیرنگ مـی‌دانند
ســنگم به بـدنامی زنند اکنون ولی روزی
نام مـــرا با اشـــک روی سنگ مـی‌خوانند
این ماهـــــی افتــــاده در تنگ تماشـــا را
پس کی به آن دریای آبی‌رنگ می‌خوانند
فاضل نظری

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

ناگـــزیرم از سـفر بــــی سرو سامان چون باد
بـــه گـــرفـتـار رهــــایـــی نتـــوان گــــفـت ازاد
کوچ تا چند؟! مگـر می شود از خویش گریخت
بــال تنهـــا غـــــم غــــربت بــه پرســتو ها داد
ایــن کـــه مردم نشــناسند تورا غربت نیست
غـــربت ان است کــــه یـــاران ببرنـــدت از یـاد 
فاضل نظری

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

راحت بخواب ای شهر! آن دیوانه مرده است
در پـــیلـــه ابــریشمـش پــروانــه مرده است
در تُــنــگ، دیـگــر شـور دریا غوطه‌ور نیست
آن ماهــی دلتنگ، خوشبخـتانه مرده است
یــــک عـــمــر زیـــر پــا لگـــد کــــردنــــد او را
اکنون که مــی‌گیرند روی شانه، مرده است
گـــنجشـکها! از شـــانـــه‌هـــایــم بــرنخیـزید
روزی درختـــی زیــــر ایــن ویرانه مرده است
دیـگــــر نخـــواهد شد کســـی مهمان آتش
آن شــمع را خاموش کن! پروانه مرده است
فاضل نظری

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

پس شاخه‌هــــای یاس و مریم فرق دارند
آری! اگـــر بســـیار اگـــر کـــم فـــرق دارند
شــادم تصــور مـــی‌کنی وقتـــی ندانـــی
لبخندهــــای شـــادی و غـــــم فرق دارند
برعکـــس مــــی‌گــردم طـواف خانـه‌ات را
دیــوانــه‌هــا آدم بــــه آدم فـــرق دارنــــــد
من با یقین کافر، جهان با شک مسلمان
با ایــن حســـاب اهل جهنم فرق دارند...
فاضل نظری

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

تــا بپـیـــونـدد به دریـا کـــــوه را تنـــها گــــذاشت
رود رفــت امـــا مســیر رفـتنــش را جـــا گذاشت
هیچ وصلی بی جدایی نیست، این را گفت رود
دیده گلگون کـــرد و ســر بر دامـن صحرا گذاشت
هــر کــه ویران کـــرد ویران شد در این آتش سرا
هیـــزم اول پـایـــه ی ســــوزاندن خـــود را نهــاد
اعتبـار ســـر بلنــدی در فـــروتـــن بــودن اســـت
چشــمه شد فواره وقتی بر سر خود پا گذاشت
مــــوج راز ســــر به مهری را به دنیا گفت و رفت
با صــدف هایی که بین ســـاحل و دریا گذاشت
فاضل نظری

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

مــن کــــــه در تنـــگ بــــرای تــو تـمـــاشــا دارم
بــــا چـــــه رویـــــی بنــــویـســم غــم دریا دارم؟
دل پر از شوق رهایی سـت ،ولی ممکن نیست
بـــــــه زبــــــان اورم ان را کـــــــــه تــمــنـــا دارم
چــیســـــتم؟! خــــاطــره زخـــم فرامــوش شده
لـــب اگــــر بــاز کـــنم بـا تــو ســخن هـــــا دارم
بـا دلــت حســـرت هم صحبتی ام هست ،ولی
ســنگ را بــا چـــه زبانــــی بــه ســـخن وادارم؟
چیـــزی از عمــر نمانده ست ،ولی می خواهم
خــانــه ای را کــــه فــــروریــختـــه بــر پــا دارم...
فاضل نظری

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

شـــعـــلـه انـفـــس و آتــــش‌زنــــه آفــــــاق اسـت
غــــم قـــــرار دل پــــــــرمشــــغله عشــــاق است
جــــام مــــی‌ نزد مـــن آورد و بـــر آن بوســـه زدم
آخــــــرین مــــرتبـــه مســت‌شــدن اخــلاق است
بیـــش از آن شــوق کــــه مــن بـا لب ساغر دارم
لب ســــاقـــی به دعـــاگویــی من مشتاق است
بـعـد یــک عــــمر قنــاعــــت دگــــــر آمــــوختــــه‌ام
عشق گنجی است که افزونی‌اش از انفاق است
بـاد، مشـتــــی ورق از دفـــتـر عمـــــر آورده است
عشـــق ســرگــرمـــی سـوزاندن این اوراق است
فاضل نظری

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

هــــــم دعـــا کـن گره از کار تو بگشاید عشق 
هــــــم دعـــا کــــن گره تـازه نیــــفزایـد عشق 
قـایقـــی در طلـــب مـــوج بــــه دریـــا پیوست 
بایـــد از مــــرگ نترســـــید ،اگـــــر باید عشق
عــــاقــبـت راز دلــــم را بــــه لبــــانـــش گفتم
شاید این بوسه به نفرت برسد ،شاید عشق
شـمع افــــروخــت و پــروانـــــه در آتش گل کرد
مــــی توان ســـوخت اگــر امـر بفرماید عشق
پیلــــه ی عشق مـــن ابــــریشم تنهایی شد
شـمع حـق داشت، به پروانه نمی آید عشق
فاضل نظری

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

بـــه نسـیـمـــی همه راه بــه هـــم مــــی ریزد 
کـــی دل سـنگ تــو را آه بــه هـــم مــــی ریزد
ســنگ در برکـــــه مـــی اندازم و مــــی پندارم 
بــا همیــن ســـنگ زدن ، مـاه به هم می ریزد 
عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است 
گـــاه مــــی مــانـد و نـاگـــاه بــه هــم می ریزد 
انچــه را عقل به یک عمر به دست آورده است 
دل بـــه یــک لـــحظه کــوتاه به هم می ریزد...
فاضل نظری

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عضویت