شعر عارفانه،شعر کوتاه عاشقانه،شعر نو کوتاه احساسی،شعر نو کوتاه فلسفی،شعر کوتاه عاشقانه جدید،شعر کوتاه دلتنگی،شعرهای عاشقانه زیبا،شعر کوتاه زیبا

۲۷۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشعار زیبا» ثبت شده است

گلچین اشعار هوشنگ ابتهاج (سایه)

گلچین اشعار هوشنگ ابتهاج (سایه)

درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پُر ملالِ ما پرنده پَر نمی زند 
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کُند
کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمی زند
نشسته ام در انتظارِ این غبارِ بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
گذرگهی ست پُر ستم که اندر او به غیرِ غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
دلِ خرابِ من دگر خراب تر نمی شود
که خنجرِ غمت ازین خراب تر نمی زند
چه چشمِ پاسخ است ازین دریچه های بسته ات؟
برو که هیچ کس ندا به گوشِ کر نمی زند
نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درختِ تر کسی تبر نمی زند هوشنگ ابتهاج

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

امروز 
نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی، که پس پرده نهان است
گر مرد رهی ؛ غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینه سرمنزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که بر آسود ، زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از ان روست که خونابه فشان است
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ایام دل آدمیان است... هوشنگ ابتهاج

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت
دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت
شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ
زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت  هوشنگ ابتهاج

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

 

وه، چه شیرین است.
رنج بردن با فشردن؛
در ره یک آرزو مردانه مردن!
و اندر امید بزرگ خویش
با سرو زندگی‌ بر لب
جان سپردن!
آه؛ اگر باید
زندگانی را بخون خویش رنگ آرزو بخشید
و بخون خویش نقش صورت دلخواه زد بر پرده امید؟ هوشنگ ابتهاج

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

...چون کوه نشستم من با تاب و تب پنهان
صد زلزله برخیزد آنگاه که برخیزم
برخیزم و بگشایم بند از دل پر آتش
وین سیل گدازان را از سینه فروریزم
چون گریه گلو گیرد از ابر فرو بارم
چون خشم رخ افروزد در صاعقه آویزم
ای سایه ! سحرخیزان دلواپس خورشیدند
زندان شب یلدا بگشایم و بگریزم هوشنگ ابتهاج

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

چرا پنهان کنم ؟ عشق است و پیداست 
درین آشفته اندوه نگاهم 
تو را می خواهم ای چشم فسون بار 
که می سوزی نهان از دیرگاهم 
چه می خواهی ازین خاموشی سرد ؟
زبان بگشا که می لرزد امیدم 
نگاه بی قرارم بر لب توست 
 که می بخشی به شادی های نویدم 
دلم تنگ است و چشم حسرتم باز
چراغی در شب تارم برافروز
به جان آمد دل از ناز نگاهت
فرو ریز این سکوت آشناسوز هوشنگ ابتهاج

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

شب فرو می افتاد 
به درون آمدم و پنجره ها رابستم 
باد با شاخه در آویخته بود 
من در این خانه تنها تنها 
غم عالم به دلم ریخته بود 
ناگهان حس کردم
که کسی 
آنجا بیرون در باغ 
در پس پنجره ام می گرید 
صبحگاهان شبنم 
می چکید از گل سیب هوشنگ ابتهاج

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

سایه ها،زیر درختان، در غروب سبز می‌گریند.
شاخه ها چشم انتظار ِ سرگذشت ابر،
و آسمان، چون من، غبار آلود دلگیری.
باد، بوی خاک ِ باران خورده می‌آرد.
سبزه ها در راهگذار ِ شب پریشانند.
آه، اکنون بر کدامین دشت می‌بارد؟
باغ، حسرتناک ِ بارانی ست،
چون دل من در هوای گریه‌ی سیری... هوشنگ ابتهاج

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

عزیزم‌
پاک‌ کن‌ از چهره‌ اشکت‌ را، ز جا برخیز
تو در من‌ زنده‌ای‌، من‌ در تو
ما هرگز نمی‌میریم‌
من‌ و تو با هزارانِ دگر
این‌ راه‌ را دنبال‌ می‌گیریم‌
از آن‌ ماست‌ پیروزی‌
از آن‌ ماست‌ فردا
با همه‌ شادی‌ و بهروزی‌
عزیزم‌
کار دنیا رو به‌ آبادی‌ست‌
و هر لاله‌ که‌ از خون‌ شهیدان‌ می‌دمد امروز
نوید روز آزادی‌ست‌. هوشنگ ابتهاج

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

 هوای روی تو دارم نمی گذارندم
مگر به کوی تو این ابرها ببارندم
مرا که مست توام این خمار خواهد کشت
نگاه کن که به دست که می سپارندم
مگر در این شب دیر انتظار ِعاشق کش
به وعده های وصال تو زنده دارندم
غمی نمی خورد ایام و جای رنجش نیست
هزار شکر که بی غم نمی گذارندم هوشنگ ابتهاج

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

بسترم صدف خالی یک تنهاییست
و تو
چون مروارید
گردن آویز کسان دگری!... هوشنگ ابتهاج

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

چه غریب ماندی ای دل ! 
نه غمی ، نه غمگساری
نه به انتظار یاری ،
نه ز یار انتظاری
غم اگر به کوه گویم
بگریزد و بریزد
که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری... هوشنگ ابتهاج

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

گفتمش شیرین ترین آواز چیست؟
چشم غمگینش به رویم خیره ماند
قطره قطره اشکش از مژگان چکید
لرزه افتادش به گیسوی بلند
زیر لب غمناک خواند
ناله‌ی زنجیرها بر دست من!... هوشنگ ابتهاج

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

زمان بی کرانه را 
تو با شمار عمر ما مسنج 
به پای او دمی ست این درنگ درد و رنج 
به سان رود 
که در نشیب دره سر به سنگ می زند رونده باش 
امید هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش هوشنگ ابتهاج

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گلچین اشعار ویلیام شکسپیر

گلچین اشعار ویلیام شکسپیر

وقتی چهل زمستان پیشانی تو را از همه طرف احاطه و محاصره کرد
و در کشتزار جمال تو چین و شیارهای عمیق حفر نمود
زمانی که این پوشش جوانی غرور آمیز را
به صورت لباس ژنده و کم ارزش درآورد
اگر از تو پرسیدند
آن همه زیبایی تو کجا شدند
آن همه خزانه با ارزش روزهای نشاط و جوانی کجا رفتند
اگر بگویی در گودی چشمان فرو رفته ام
گم شده اند
شرمساری بی فایده است
چقدر سرمایه گذاری زیبایی
اگر میتوانستی جواب دهی
"این طفل زیبای من حساب مرا صاف
و جوابگو عذرخواه پیری من است"
زیباییش ثابت کننده زیبایی توست
که آنرا به ارث برده است ویلیام شکسپیر

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

شکوه ِ دنیا همچون دایره ای بر روی آب است
که هر زمان بر پهنای خود می افزاید
و در منتهای بزرگی هیچ می شود. ویلیام شکسپیر

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

هر زمان که از جور ِ روزگار
و رسوایی ِ میان ِ مردمان
در گوشه ی تنهایی بر بینوایی ِ خود اشک می ریزم،
و گوش ِ ناشنوای آسمان را با فریادهای بی حاصل ِ خویش می آزارم،
و بر خود می نگرم و بر بخت ِ بد ِ خویش نفرین می فرستم،
و آرزو می کنم که ای کاش چون آن دیگری بودم،
که دلش از من امیدوارتر
و قامتش موزون تر
و دوستانش بیشتر است.
و ای کاش هنر ِ این یک
و شکوه و شوکت ِ آن دیگری از آن ِ من بود،
و در این اوصاف چنان خود را محروم می بینم
که حتی از آنچه بیشترین نصیب را برده ام
کمترین خرسندی احساس نمی کنم.
اما در همین حال که خود را چنین خوار و حقیر می بینم
از بخت ِ نیک، حالی به یاد ِ تو می افتم،
و آنگاه روح ِ من
همچون چکاوک ِ سحر خیز
بامدادان از خاک ِ تیره اوج گرفته
و بر دروازه ی بهشت سرود می خواند
و با یاد ِ عشق ِ تو
چنان دولتی به من دست می دهد
که شأن ِ سلطانی به چشمم خوار می آید
و از سودای مقام ِ خود با پادشاهان، عار دارم. ویلیام شکسپیر

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

من گل رز دیده ام، نقاب که از چهره بردارد سفید و قرمز است 
اما چنین گلی بر گونه های معشوقم ندیده ام. 
عطر هایی هستند با رایحه ی دلپذیر 
بیشتر از رایحه ای که معشوق من با خود دارد. 
چشمان معشوقه ام بی شباهت به خورشید است 
مرجان بسیار قرمز تر از لبان اوست. 
من دوست دارم معشوقم حرف بزند ،هر چند می دانم 
صدای موسیقی بسیار دلنواز تر از صدای اوست. 
مطمئنم ندیده ام الهه ای را هنگام راه رفتن 
معشوق من اما وقتی راه می رود ، زمین می خراشد. 
من اما سوگند می خورم معشوقه ام نایاب است 
من نیز مثل هر کس دیگر با قیاسی اشتباه سنجیده ام او را.  ویلیام شکسپیر

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

پس از مرگم در سوگ من منشین
آن هنگام که بانگ ناخوشایند ناقوس مرگ را می شنوی
که به دنیا اعلام می کند: من رها گشته ام ؛ 
ازاین دنیای پست , از این مأمن پست ترین کرم ها
وحتی وقتی این شعر را نیز می خوانی, به خاطر نیاور
دستی که آنرا نوشت, چرا که آنقدر تو را دوست دارم 
که می خواهم در افکار زیبایت فراموش شوم 
مبادا که فکر کردن به من تو را اندوهگین سازد
حتی اسم من مسکین را هم به خاطر نیاور
آن هنگام که با خاک گور یکی شده ام
هر چند از تو بخواهم این شعر را نگاه کنی
بلکه بگذار عشق تو به من , با زندگی من به زوال بنشیند 
مبادا که روزگار کج اندیش متوجه عزاداری تو شود
و از اینکه من رفته ام (از جدایی دو عاشق) خوشحال شود. ویلیام شکسپیر

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

وقتی قندیل های یخ از دیوار می آویزد ، 
و " دیک " شبان با های دهانش سر انگشت هایش را گرم می کند 
و "تام " کنده های هیزم را به تالار می کشد 
وقتی سطل شیر ، یخ زده به خانه می رسد ، 
وقتی خون در رگ ها منجمد می شود و جاده ها را گل می پوشاند ، 
جغد با چشمان خیره ،آواز شبا نه اش را می خواند 
" هو ،هو ! 
آوای خوشی است 
وقتی " جو آن " چرب و چیلی کفکیر را در دیگ می چرخاند 
وقتی باد با تمام توان می وزد و می غرد 
و سرفه ها کشیش را از سخن گفتن باز می دارد 
وقتی پرندگان در برف روی تخم هایشان می خوابند ، 
و نوک بینی " مریان " سرخ و ملتهب به نظر می آید 
وقتی سیب های کباب شده در کاسه صدا می کنند 
جغد با چشمان خیره ، آواز شبانه اش را می خواند 
هو ، هو !" 
آوای خوشی است 
وقتی جو آن چرب و چیلی کفکیر را در دیگ می چرخاند ویلیام شکسپیر

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گلچین اشعار کمال الدین وحشی بافقی (2)

گلچین اشعار کمال الدین وحشی بافقی

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید  
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید... وحشی بافقی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

 

دیری ست که ما معتکف دیر مغانیم
رندیم و خراباتی و فارغ ز جهانیم...
چون کاسه شکستیم نه پر ماند و نه خالی
بی‌کیسه‌ی بازار چه سود و چه زیانیم... 
شیریم سر از منت ساطور کشیده
قصاب غرض را نه سگ پای دکانیم  
پروانه‌ای از شعله ما داغ ندارد
هر چند که چون شمع سراپای زبانیم  
هشیار شود هر که در این میکده مست است
اما دگرانند چنین ، ما نه چنانیم  
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی میی هست در این میکده مستیم  وحشی بافقی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

 شد دل‌آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت
با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت  
حاش لله که وفای تو فراموش کند
سخن مصلحت‌آمیز کسان گوش کند  وحشی بافقی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت
سنبل پرشکنش هیچ گرفتار نداشت  
اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت  
اول آن کس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم  وحشی بافقی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

در ره پر خطر عشق بتان بیم سر است
بر حذر باش در این راه که سر در خطر است  
پیش از آنروز که میرم جگرم را بشکاف
تا ببینی که چه خونها ز توام در جگر است... وحشی بافقی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

سوز تب فراق تو درمان پذیر نیست
تا زنده‌ام چو شمع ازینم گزیر نیست  
هر درد را که می‌نگری هست چاره‌ای
درد محبت است که درمان پذیر نیست... وحشی بافقی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست... وحشی بافقی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است
یک منزل از آن بادیه‌ی عشق مجاز است  
در عشق اگر بادیه‌ای چند کنی طی
بینی که در این ره چه نشیب و چه فراز است... وحشی بافقی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او
داد رسوایی من شهرت زیبایی او  
بسکه دادم همه جا شرح دلارایی او
شهر پرگشت ز غوغای تماشایی او  
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
کی سر برگ من بی سر و سامان دارد وحشی بافقی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

چون چنین است پی کار دگر باشم به
چند روزی پی دلدار دگر باشم به  
عندلیب گل رخسار دگر باشم به
مرغ خوش نغمه‌ی گلزار دگر باشم به وحشی بافقی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

تو مپندار که مهر از دل محزون نرود
آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود  
وین محبت به سد افسانه و افسون نرود
چه گمان غلط است این ، برود چون نرود  
چند کس از تو و یاران تو آزرده شود
دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود وحشی بافقی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

یار این طایفه خانه برانداز مباش
از تو حیف است به این طایفه دمساز مباش  
می‌شوی شهره به این فرقه هم‌آواز مباش
غافل از لعب حریفان دغا باز مباش  
به که مشغول به این شغل نسازی خود را
این نه کاری‌ست مبادا که ببازی خود را  وحشی بافقی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

گر کسب کمال می‌کنی می‌گذرد
ور فکر مجال می‌کنی می‌گذرد  
دنیا همه سر به سر خیال است ، خیال
هر نوع خیال می‌کنی می‌گذرد وحشی بافقی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد
لطفی که از این پیش به ما داشت ندارد  
رحمی که به این غمزده‌اش بود نماندست
لطفی که به این بی سرو پا داشت ندارد  
آن پادشه حسن ندانم چه خطا دید
کان لطف که نسبت به گدا داشت ندارد  
گر یار خبردار شود از غم عاشق
جوری که به این قوم روا داشت ندارد  
وحشی اگر از دیده رود خون عجبی نیست
کان گوشه‌ی چشمی که به ما داشت ندارد وحشی بافقی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

فریاد که سوز دل عیان نتوان کرد
با کس سخن از داغ نهان نتوان کرد  
اینها که من از جفای هجران دیدم
یک شمه به سد سال بیان نتوان کرد وحشی بافقی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

پیوستن دوستان به هم آسان است  
دشوار بریدن است و آخر آن است  
شیرینی وصل را نمی‌دارم دوست
از غایت تلخیی که در هجران است وحشی بافقی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

المنة لله که ندارم زر و سیمی
کز بخل خسیسی شوم ، از حرص لیمی  
شغلی نه که تا غیر برد مایده خلد
باید ز پی جان خود افروخت جحیمی  
نه عامل دیوان و نه پا در گل زندان
نی بسته‌ی امیدی و نی خسته‌ی بیمی  
ماییم و همین حلقی و پوشیدن دلقی
یک گوشه‌ی نان بس بود و پاره گلیمی... وحشی بافقی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گلچین اشعار کمال الدین وحشی بافقی

گلچین اشعار کمال الدین وحشی بافقی

آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ
اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ  
شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد
گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ  
کرده‌ای عهد که بازآیی و ما را بکشی
وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ  
رفتی و باز نمی‌آیی و من بی تو به جان
جان من اینهمه بی رحم چرایی، بازآ  
وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی
گرچه مستوجب سد گونه جفایی، بازآ  وحشی بافقی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

من آن مرغم که افکندم به دام سد بلا خود را
به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را  
نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گل
به دست خویش کردم اینچنین بی دست و پا خود را وحشی بافقی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

طی زمان کن ای فلک ، مژده‌ی وصل یار را
پاره‌ای از میان ببر این شب انتظار را  
شد به گمان دیدنی، عمر تمام و ، من همان
چشم به ره نشانده‌ام جان امیدوار را  
هم تو مگر پیاله‌ای، بخشی از آن می کهن
ور نه شراب دیگری نشکند این خمار را ... وحشی بافقی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

منع مهر غیر نتوان کرد یار خویش را
هر که باشد، دوست دارد دوستار خویش را  
هر نگاهی از پی کاریست بر حال کسی
عشق می‌داند نکو آداب کار خویش را... وحشی بافقی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

خانه پر بود از متاع صبر این دیوانه را
سوخت عشق خانه سوز اول متاع خانه را  
خواه آتش گوی و خواهی قرب، معنی واحد است
قرب شمع است آنکه خاکستر کند پروانه را  
هر چه گویی آخری دارد به غیر از حرف عشق
کاینهمه گفتند و آخر نیست این افسانه را  
گرد ننشیند به طرف دامن آزادگان
گر براندازد فلک بنیاد این ویرانه را  
می ز رطل عشق خوردن کار هر بی ظرف نیست
وحشیی باید که بر لب گیرد این پیمانه را  وحشی بافقی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

قدر اهل درد صاحب درد می‌داند که چیست
مرد صاحب درد، درد مرد، می‌داند که چیست  
هر زمان در مجمعی گردی چه دانی حال ما
حال تنها گرد، تنها گرد، می‌داند که چیست  
رنج آنهایی که تخم آرزویی کشته‌اند
آنکه نخل حسرتی پرورد می‌داند که چیست  
آتش سردی که بگدازد درون سنگ را
هرکرا بودست آه سرد، می‌داندکه چیست...  وحشی بافقی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

جان سوخت ز داغ دوری یار مرا  
افزود سد آزار بر آزار مرا  
من کشتنیم کز او جدایی جستم
ای هجر به جرم این بکش زار مرا  وحشی بافقی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

آن سرو که جایش دل غم پرور ماست
جان در غم بالاش گرفتار بلاست  
از دوری او به ناخن محرومی
سد چاک زدیم سینه جایش پیداست وحشی بافقی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

اندر ره انتظار چشمی که مراست
بی نور شد و وصال تو ناپیداست  
من نام بگرداندم و یعقوب شدم
ای یوسف من نام تو یعقوب چراست وحشی بافقی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

کوی تو که آواره هزاری دارد
هرکس به خود آنجا سر و کاری دارد  
تنها نه منم تشنه‌ی دیدار، آنجا
جاییست که خضر هم گذاری دارد وحشی بافقی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

می‌خواست فلک که تلخ کامم بکشد
ناکرده‌ی می طرب به جامم، بکشد  
بسپرد به شحنه فراق تو مرا
تا او به عقوبت تمامم بکشد وحشی بافقی

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

در کوی توام پای تمنا نرود
من سعی بسی کنم ولی پا نرود  
خواهم که ز کویت روم اما چه کنم
کاین بیهده گرد پا دگر جا نرود وحشی بافقی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

کس نزد هرگز در غمخانه‌ی اهل وفا
گر بدو گویند بر در ، کیست گوید آشنا  
چیست باز این زود رفتن یا چنین دیر آمدن
بعد عمری کامدی بنشین زمانی پیش ما  
چون نمی‌آید به ساحل غرقه‌ی دریای عشق
می‌زند بیهوده از بهر چه چندین دست و پا  
گفته‌ای هر جا که می‌بینم فلان را می‌کشم
خوش نویدی داده‌ای اما نمی‌آری بجا  
چهره خاک آلود وحشی می‌رسد چون گرد باد
از کجا می‌آید این دیوانه‌ی سر در هوا وحشی بافقی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

ای منشاء دانایی و ای مایه هوش
بفرست از آن که تا سحر خوردم دوش  
بسیار نه ، کم نه، آن قدر بخش که من
هشیار نگردم و نمانم مدهوش وحشی بافقی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

تا بود چنین بود و چنین است جهان
از حادثه دهر کرا بود امان  
بلقیس اگر به ملک جاویدان رفت
جاوید تو مانی ای سلیمان زمان وحشی بافقی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گلچین اشعار نیما یوشیج

گلچین اشعار نیما یوشیج

می تَراوَد مَهتاب
می درخشد شَب تاب،
نیست یک دَم شِکَنَد خواب به چشمِ کَس ولیک
غَمِ این خُفته ی چند
خواب در چشمِ تَرَم می شکند.
نگران با من اِستاده سَحَر
صبح می خواهد از من
کز مبارکْ دَمِ او آوَرَم این قومِ به جانْ باخته را بلکه خبر
در جگر لیکن خاری
از رَهِ این سفرم می شکند... نیما یوشیج

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
یک نفردر آب دارد می سپارد جان.
یک نفر دارد که دست و پای دائم‌ میزند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می‌دانید.
آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن،
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا تواناییّ بهتر را پدید آرید،
آن زمان که تنگ میبندید
برکمرهاتان کمربند،
در چه هنگامی بگویم من؟
یک نفر در آب دارد می‌کند بیهود جان قربان!
آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!
نان به سفره،جامه تان بر تن؛
یک نفر در آب می‌خواند شما را... نیما یوشیج

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

من دلم سخت گرفته است از این
میهمان‌خانه‌ی مهمان‌کش روزش تاریک
که به جان هم نشناخته انداخته است:
چند تن خواب آلود
چند تن ناهموار
چند تن ناهشیار... نیما یوشیج

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

فریاد می زنم ،
من چهره ام گرفته !
من قایقم نشسته به خشکی !
مقصود من ز حرفم معلوم بر شماست ، 
یک دست بی صداست ،
من ، دست من کمک ز دست شما می کند طلب،
فریاد من شکسته اگر در گلو ، وگر
فریاد من رسا ،
من از برای راه خلاص خود و شما،
فریاد می زنم
، فریاد می زنم!! نیما یوشیج

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

زندگانی چه هوسناک است ، چه شیرین!
چه برومندی دمی با زندگی آزاد بودن،
خواستن بی ترس،حرف از خواستن بی ترس گفتن،شاد بودن!... نیما یوشیج

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

ترا من چشم در راهم
شباهنگام
که می گیرند در شاخ « تلاجن» سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم.
شباهنگام.در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمیکاهم
ترا من چشم در راهم نیما یوشیج

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

آن گل زودرس چو چشم گشود 
به لب رودخانه تنها بود 
گفت دهقان سالخورده که : حیف که چنین یکه بر شکفتی زود 
لب گشادی کنون بدین هنگام 
که ز تو خاطری نیابد سود 
گل زیبای من ولی مشکن 
کور نشناسد از سفید کبود 
نشود کم ز من بدو گل گفت 
نه به بی موقع آمدم پی جود 
کم شود از کسی که خفت و به راه 
دیر جنبید و رخ به من ننمود 
آن که نشناخت قدر وقت درست 
زیرا این طاس لاجورد چه جست ؟ نیما یوشیج

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

خانه ام ابری ست
یکسره روی زمین ابری ست با آن.
از فراز گردنه خرد و خراب و مست
باد میپیچد.
یکسره دنیا خراب از اوست
و حواس من!
آی نی زن که تو را آوای نی برده ست دور از ره کجایی؟
خانه ام ابری ست اما 
ابر بارانش گرفته ست... نیما یوشیج

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

در پیله تا به کی بر خویشتن تنی
پرسید کرم را مرغ از فروتنی
تا چند منزوی در کنج خلوتی
دربسته تا به کی در محبس تنی
در فکر رستنم ـپاسخ بداد کرم ـ  
خلوت نشسنه ام زیر روی منحنی
هم سال های من پروانگان شدند
جستند از این قفس،گشتند دیدنی
در حبس و خلوتم تا وارهم به مرگ
یا پر بر آورم بهر پریدنی
اینک تو را چه شد کای مرغ خانگی!
کوشش نمی کنی،پری نمی زنی؟ نیما یوشیج

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

شب همه شب شکسته خواب به چشمم
گوش بر زنگ کاروانستم
با صداهای نیمه زنده ز دور
همعنان گشته همزبان هستم

جاده اما ز همه کس خالی است
ریخته بر آوار آوار
این منم به زندان شب تیره که باز
شب همه شب
گوش بر زنگ کاروانستم نیما یوشیج

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

از این راه شوم ،گرچه تاریک است
همه خارزار است و باریک است
ز تاریکیم بس خوش آید همی
که تا وقت کین از نظرها کمی... نیما یوشیج

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان 

به چشم کور از راهی بسی دور
به خوبی پشه ای پرنده دیدن
به جسم خود بدون پا و بی پر
به جوف صخره ای سختی پریدن
گرفتن شر زشیری را در آغوش
میان آتش سوزان خزیدن
کشیدن قله الوند بر پشت
پس آنکه روی خار و خس دویدن
مرا آسانتر و خوشتر
بود زان
که بار منت دو نان کشیدن نیما یوشیج

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

آنچه شنیدید زخود یا زغیر
وآنچه بکردند زشر و زخیر
بود کم ار مدت آن یا مدید
عارضه ای بود که شد ناپدید
و آنچه بجا مانده بهای دل است
کان همه افسانه بی حاصل است نیما یوشیج

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عضویت