بزلف دل نپیوندد اگر، دیوانه ای کمتر
گر از شمع رخت دوری کنم، پروانه ای کمتر
زکویت رخت بربستم، زهی بخت تو سیمین بر
که غوغا کم شد و در حضرتت افسانه ای کمتر
کناره چون ز بزمت در گزیدم، ماهوش، می گو
بس است آلودگیها ساکن کاشانه ای کمتر
ز چشم مست جانان بس خمار آلوده ام ساقی
بیار از روی رحمت این دمم پیمانه ای کمتر
به مویت گشت کاسد، از صبا، بازار عطاران
به زلف مشکبیز ای سرو سیمین شانه ای کمتر
زعشقت بسته ام از ناله و افغان دو لب، آری
ز مستان محبت ناله ی مستانه ای کمتر
به مجنونان، سروش از رحلت (مستوره) چون گوید
همی گویند: وه وه در جهان فرزانه ای کمتر مستوره اردلان
خدا کند رخ چون ماه انورش بینم
به کام دیده و دل بار دیگرش بینم
چه خوش بود که شود مست و من در آن مستی
به کف صراحی و بر لعل ساغرش بینم
خلل فتد به دل و دین من، یقین دانم
نعوذ بالله اگر چشم کافرش بینم
خدای را ندمد تا بروز حشر سحر
شبی که همچو دل خویش در برش بینم
مرا به ساحت گلشن چه کار؟ (مستوره)
اگر رخ گل و قدٌ صنوبرش بینم مستوره اردلان
دل شوریده چو با زلف تو پیوست بهم
تار و پیوند بتان یکسره بگسست بهم
از وفای تو گریزم نبود تا که قضا
رشته ی مهر، میان من و تو بست بهم
پای از جور بکش، تٌرک جفا پیشه چه سود
زپس مرگم اگر چند زنی دست بهم
تو سیه بختی من بین که به کام دل غیر
عهد و پیمان مودت همه بشکست بهم
شست آن شوخ بنازم که به صد ترستی
تن و جان و دل و دین از نگهی خست بهم مستوره اردلان
صورتگر چین تا رخ زیبای تو دیده
از رشک به دندان سرانگشت گزیده
رحمت به دل واله فرهاد فرستد
آن کس لب شیرین توای شوخ مکیده
از ناوک دلدوز تو در شهر دلی نیست
در سینه به مانند کبوتر نتپیده
هرجا که دلی هست قرین با غم هجرت
شبها به دو چشمم به چسان اشک چکیده
غیر از ستم و جور و جفا ای شه خوبان
(مستوره) زتو بوی وفائی نشنیده مستوره اردلان
چیست یش و کامرانی، گویمت گر خود ندانی
دولت وصل نگار و لذت روز جوانی
خرقه ی طاعات و تقوی رهن صهبا شد ولیکن
عاقبت دانم که این می حاصل آرد سرگرانی
گر حیات جاودان خواهی ز لعلش بوسه بستان
زانکه در آن لب بود مضمر حیات جاودانی
قصه در وصفش نرانم، حاش لله زانکه دانم
همچو نقش دلکشش صورت نبندد کلک مانی
گر مه و سروش بخوانم، بس خطا باشد که نبود
ماه با این دلفریبی، سرو با آن دلستانی
شهرت زیبای شیرین، شرح حٌسن روی لیلی
جمله با وصف مثال او بود افسانه خوانی
چشم دل (مستوره) از سیر جمالش برندوزی
صد رهت گویند اگر مانند موسی لن ترانی مستوره اردلان
سلام
خیلی شعرای قشنگی داره
عاشق کردستانم
موفق باشید