گلچین سخنان زیبا و کوتاه سعدی- سخنان بزرگان
چیست دانی سر دلداری و دانشمندی
آن روا دار که گر بر تو رود بپسندی سعدی
سر گرگ باید هم اول برید
نه چون گوسفندان مردم درید سعدی
اندیشه کردن به این که چه بگویم، بهتر است از پشیمانی از این که چرا گفتم . سعدی
مبخشای بر هر کجا ظالمیست
که رحمت بر او جور بر عالمیست
هر آنکس که بر دزد رحمت کند
به بازوی خود کاروان میزند
جفاپیشگان را بده سر به باد
ستم بر ستم پیشه عدل است و داد سعدی
خدا کشتی آنجا که خواهد برد
اگر ناخدا جامه بر تن درد سعدی
مردی نه اینستکه حمله آورد ، بلکه مردی آنستکه در وقت خشم خود را بر جای بدارد و پای از حد انصاف بیرون ننهد .سعدی
آنکه هفت اقلیم عالم را نهادهر کسی را آنچه لایق بود داد.سعدی
نادان را به از خاموشی نیست و اگر این مصلحت بدانستی ، نادان نبودی .سعدی
در میان دو کس دشمنی میفکن ، که ایشان چون صلح کنند تو در میانه شرمسار باشی .سعدی
بیا تا برآریم دستی ز"دل"
که نتوان برآورد فردا ز "گل"سعدی
هرکس خود را نصیحت نکند ، به نصیحت دیگران محتاج است .سعدی
به چای خوردن تو پیش آدم بعدی قسم به اینهمه که در سَرم مُدام شده قسم به من!سعدی
اندیشه کردن که چه گویم,بهتر از پشیمانی خوردن که چرا گفتم.سعدی
هر آن سری که داری با دوست در میان منه چه دانی وقتی دشمن تو گردد و هر گزندی توانی به دشمن مرسان که باشد وقتی دوست گردد.سعدی
به گرسنگی مردن بهتر که نان فرو مایگان خوردن .سعدی
آدمی با کینه ، زندگی را بر دوستان نیز تنگ می کند .سعدی
مال از بهر آسایش عمر است نه عمر از بهر گرد آوردن مال.سعدی
از نظر هرکسی عقل او کامل است و فرزندش در چشم او زیبا جلوه می کند .سعدی
سفله چون به هنر با کس بر نیاید به غیبت کارها سازد .سعدی
نه چندان درشتی کن که از تو سیر شوند ،نه چندان نرمی کن که بر تو دلیر شوند . سعدی
دشمن چواز هر حیله ای در ماند ، سلسله ی دوستی بجنباند . پس کارها بکند به دوستی که هیچ دشمن نکند به دشمنی . سعدی
سر دشمن به دست دشمن دیگر کوب که از دست هردو خلاصی یابی .سعدی
سخن میان دو دشمن چنان گوی که چون دوست گردند شرمنده نباشی . سعدی
بدست اهن تفته کردن خمیر
به از دست بر سینه ژیش امیر سعدی
دشمن چون از همه حیلتی فرو ماند سلسله دوستی بجنباند . پس آنگه به دوستی کارها کند که هیچ دشمنی نتواند .سعدی
عقل در دست نفس چنان گرفتار است که مرد در دست زن گریز رای .سعدی
اسکندر رومی را گفتند دیار مشرق و مغرب به چه گرفتی؟ گفت: هر مملکت را گرفتم رعیتش را نیازردم و نام پادشاهان جز به نیکویی نبردم.سعدی
داروی تربیت از پیر طریقت بستان کآدمی را بتر از علت نادانی نیست سعدی
دو کس دشمن ملک و دیناند، پادشاه بیحلم و زاهد بیعلم سعدی
گرت از دست برآید، دهنی شیرین کن مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی سعدی
حکیمی را پرسیدند از سخاوت و شجاعت کدام بهتر است، گفت آن که را سخاوت است به شجاعت حاجت نیست. سعدی
همه عیب خلق دیدن نه مروت است و مردی نگهی به خویشتن کن که تو هم گناه داریسعدی
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم سعدی
بدی را بدی سهل باشد جزا اگر مردی " اَحسِن الی مَن اَساء " سعدی
دو برادر یکی خد مت سلطان کردی و دیگری بزور و بازو نان خوردی باری توانکر گفت درویش را که چرا خدمت نکنی تا از مشقت کار کردن بر هی گفت تو چرا کار نکنی تا از مذلت رهایی یابی که خردمندان گفته اند نان خود خور و نشستن به که کمر زرین بخدمت بستن... سعدی