شعرهای کوتاه یاور مهدی پور - اشعار یاور مهدی پور
برهنه ات می کنند تا بهتر شکسته شوی
نترس گردوی ِ کوچک
آنچه سیه می شود
روی تو نیست.
یاور مهدی پور
با همین بازی ها شروع شد زندگی
با همین صندلی ها
که هرگز به تعداد ما
نبود
و ما
با هر سوت داور
تنهاتر شدیم.
یاور مهدی پور
دارد عادتم می شود
که با دلهره تو را ببوسم
مثل ِ گنجشک ها
که هرگز آسوده از زمین دانه بر نمی چینند.
یاور مهدی پور
خواب
عینکی ست
که بر چشم می زنم
تا تو را
نزدیکتر ببینم.
یاور مهدی پور
از هوا حرف می زنی
از تقلای ِ باد بر موهایت
و نمی دانی همین خیابان که با تو خندیده است
چه بر سر پلک های من
خواهد آورد.
یاور مهدی پور
مه در خیابان راه می رود
چشم ها و پنجر ها
خیس می شوند
اندوه را
چگونه قسمت کرده اند
که در دل ِ هر خانه ای قدری پیداست.
یاور مهدی پور
عجیب است دریا
همین که غرقش می شوی
پس می زند تو را .
یاور مهدی پور