شعرهای کوتاه سید احمد حسینی - اشعار سید احمد حسینی
من به آینه ها قول داده ام
که تو
یکی از همین دوشنبه های لعنتی
بر می گردی
و گرد و غبار دوری را
از چهره ی آینه پاک خواهی کرد
دوشنبه ها
آینه زودتر از همیشه می شکند .
سید احمد حسینی
درد
یعنی غرور مردی که
نسبتش با زنش
مشخص نیست.
سید احمد حسینی
وقتی که عشق
مضحکه ی دست ماه شد
دیدی
خیال خام پلنگت
تباه شد.
سید احمد حسینی
قرار نبود به کسی بگوید دوستت دارم
اما احمدرضا فقط کارگر ساده ی یک رستوران بود و هیچ وقت اجازه نداشت از آشپزخانه بیرون بیاید
سید احمد حسینی
بعد از تو
هیچ نامه ای به مقصد
نرسید.
سید احمد حسینی
تا به خودم آمدم
جنگ پدرم را گرفت
بانک خانه را .
سید احمد حسینی
ما تنها
برای سربازی
دست می زنینم که
در جنگ
دست نداشته باشد !
سید احمد حسینی