شعر های کوتاه شیرکو بی کس - اشعار شیرکو بی کس
قطرهای روشنایی
بر ظلمت یک معنا چکید
اندوهم شعله گرفت…
کنارش
عشق
ترا نوشتم.
شیرکو بی کس
ترجمه از کردی: بابک صحرانورد
انسانی که با سکوت دمخور نشود
نمیتواند که با عشق من حرفی بزند .
کسی که با چشمش «باد» را نبیند
چگونه میتواند کوچم را درک کند
کسی که به صدای سنگ گوش نسپارد
نمیتواند صدایم را بشنود
کسی که در ظلمت نزیسته
چگونه به تنهایی من ایمان میآورد؟!
شیرکو بی کس
ترجمه از کردی: بابک صحرانورد
...اتاقی دارم
که تنهایی ام را کافی نیست
تنهاییم لبریز هیاهو و همهه است...
لبریز رنگ و عطر اندوه ...
شیرکو بی کس
ترجمه: عباس محمودی
می دانم
در نهایت من و تنهایی
باهم خواهیم ماند
او سیگارش خاموش خواهد شد و
من نیز برای همیشه
خواهم خوابید .
شیرکو بی کس
ترجمه: عباس محمودی
مرابگو!
من این سوی جهان
آروزمندِ آن باشم که بخواهم
برای کودکان ِ عریان و گرسنه سومالی
استکانی شیر شوم و ... بنوشَدم
تکه ای نان شوم و قورتم دهد
پیراهنی شوم و بپوشَدم
... مرا بگو ... باید برای کودکان بینوای و بی کس ِ سرزمین ام
_ از " کرکوک " تا " وان " _
چه شوم
مرا بگو
مرا بگو !؟
شیرکو بی کس
ترجمه: عباس محمودی
شاید از این به بعد
قلم ام را به دست باد بسپارم
او دیگر به جای من شعر بنویسد
فقط _ باد _
نشانی ِبرف و
باران را و
زبانه ی عشق تازه ام را
می داند .
شیرکو بی کس
ترجمه: عباس محمودی
می دانم
در نهایت من و تنهایی
باهم خواهیم ماند
او سیگارش خاموش خواهد شد و
من نیز برای همیشه
خواهم خوابید .
شیرکو بی کس
ترجمه: عباس محمودی
...اتاقی دارم
که تنهایی ام را کافی نیست
تنهاییم لبریز هیاهو و همهه است...
لبریز رنگ و عطر اندوه ...
شیرکو بی کس
در نگاهت
من خلوت تنهایی و ترانه ی تاکستانی هستم
که درفصل سخاوت زمین
به بار می نشیند.
شیرکو بیکس
بافنده ای
تمام عمر
ترنج و ابریشم می بافت
گل می بافت
اما وقتی مرد
نه فرشی داشت
و نه کسی
که گلی بر گورش بگذارد.
شیرکو بی کس
اسم من خواب
از دیار افسون
پدرم قله و
مادرم مه.
زاده به سالی ماه مردار، ماهی هفته مردار و روزی ساعت مردهام
بعد شبی آبستن به باد
بعد شبی کوژپشت و کوهستان به دوش
در بامدادی رنجور و زخم بر تن
از شفقی تارو تنگ
چون تیری خونین به زمین افتادم و
شلعهور شدم و چون مومی روشن
آتش به گردن
شدم پرسشی
لب به فریاد
شیرکو بی کس
متن کوردی :
من ناوم خهونه
خهلکی ولاتی ئهفسوونم
باوکم شاخه و
دایکم تهمه
من له سالیکی مانگ کوژراوو، له مانگیکی ههفته کوژراوو
له روژیکی سهعات کوژراودا
دوای شهویکی پشت کوماوهی ههوراز به کول
بهرهبهیانیکی زامدار
له شهفهقیکی کهسکهوه
وهک گزنگیکی خویناویی کهوتمه خواری و
داگیرسام و بووم به مومیک
گر به مل و
بووم به پرسیک
دهم به هاوار.
شیرکو بی کس
چهارکودک…
ترک و فارس
و عرب و کرد
مردی را به تصویرکشیدند
اولی: سرش را کشید
دومی: دستاناش
سومی: اعضاء و پاهایش
و چهارمی: اسلحهای به شانهاش آویخت.
شیرکو بی کس