شعرهای کوتاه عباس صفاری - اشعار عباس صفاری
از هزاران زنی که فردا
پیاده می شوند از قطار
یکی زیبا
وَ مابقی مسافرند.
عباس صفاری
![]()
باران شاعر نیست
بی تردید اما
شعبده باز تر دستی است
که می تواند دار و ندارش را
در چشم های شاعرکش تو
پنهان کند .
عباس صفاری
![]()
گنجشکانی که رد تو را دیروز
درخت به درخت
و خیابان به خیابان
دنبال کرده اند
خدا می داند چه دیده اند
که جیکشان دیگر
در نمی آید .
عباس صفاری
![]()
پیاز را من رنده می کنم
که چشمه اشکم خشک نشود !
عباس صفاری
![]()
در به در
جویای مخارج سنگین خوابی طولانی است
در قالبی از یخ
و با تضمین بیداری
در قرنی که دولت فدرال مریخ
تصویر او را بر اسکناسهای سرخش
چاپ کرده باشد .
عباس صفاری
![]()
لازم نیست دنیادیده باشد
همین که تو را خوب ببیند
دنیایی را دیده است.
عباس صفاری
![]()
از هزاران زنی که فردا
پیاده میشوند از قطار
یکی زیبا
و مابقی مسافرند.
عباس صفاری