شعرهای کوتاه محمدرضا ستوده - اشعار محمدرضا ستوده

گول خوردم،قطار باری بود!

"دهقان فداکار"

محمدرضا ستوده

شعر کوتاه عاشقانه،مینی شعر،شعر کوتاه زیبا،عاشقانه های کوتاه،شعر کوتاه دلتنگی،شعر کوتاه غمگین،شعر پر معنا و کوتاه،شعر پر محتوا

جوان روستایی کتابهای هدایت را خواند
با او همذات پنداری کرد
تصمیم به خودکشی گرفت
درز درها و پنجره ها را پوشاند
اما اوضاع او از هدایت هم بدتر بود
روستایشان هنوز گازکشی نشده بود!

 محمدرضا ستوده

شعر کوتاه عاشقانه،مینی شعر،شعر کوتاه زیبا،عاشقانه های کوتاه،شعر کوتاه دلتنگی،شعر کوتاه غمگین،شعر پر معنا و کوتاه،شعر پر محتوا.

مطلقاً این حرف را قبول ندارم
قدرت فساد نمی آورد
چون خداوند قادر مطلق است!

 محمدرضا ستوده

شعر کوتاه عاشقانه،مینی شعر،شعر کوتاه زیبا،عاشقانه های کوتاه،شعر کوتاه دلتنگی،شعر کوتاه غمگین،شعر پر معنا و کوتاه،شعر پر محتوا

2سال در پلیس راه تهران-کرج پُست داد
از سربازی برگشت
چشمش به حلقه دختر افتاد
پشت وانتش نوشت:
"هرگز نرسیدن بهتر از دیر رسیدن است!"

 محمدرضا ستوده

شعر کوتاه عاشقانه،مینی شعر،شعر کوتاه زیبا،عاشقانه های کوتاه،شعر کوتاه دلتنگی،شعر کوتاه غمگین،شعر پر معنا و کوتاه،شعر پر محتوا

دیگه خستم از این دوری
باید این فاصله پُر شه
من از تو موندن و خواستم
تو از من خونه و پورشه!

 محمدرضا ستوده

شعر کوتاه عاشقانه،مینی شعر،شعر کوتاه زیبا،عاشقانه های کوتاه،شعر کوتاه دلتنگی،شعر کوتاه غمگین،شعر پر معنا و کوتاه،شعر پر محتوا

تو که اهل ادعا و بینشی
تو که لبریز مرام و ارزشی
توی این وضعیت کمبود آب
می شه جانمازتو آب نکشی؟!

محمدرضا ستوده