گلچین اشعار منوچهر آتشی

نگاه ها چه ظالمانه جای کلمات را گرفته اند
سکوت چه قدر جای صدا را
هنوز نگفته ام دوستت دارم
نگاهم اما به عربده گفت
عربده ای که نرگس حافظ
را پژمرده کرد
هنوز نگفته ای دوستت دارم
سکوتت اما بارانی شد
و دل صنوبری خشکم را خرم کرد
در این تابوت آرواره ، سروی به شکل دل آدمی بود
سروی مرده در خشکسال مهر
از مژگان می ترایی تو آفتابی جاری شد
مرده بیدارشد و تابوت را شکست
و شلنگ انداز خیابان ها را
باغ سرو کرد
سکوت چه قدر جای صداها را می گیرد هنوز
نگاه چه ظالمانه جای کلمه ها را
این تقدیر دیدار بی گاه ما نیست
از تمامی تاریخ بپرس منوچهر آتشی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان


اکنون که قناری ها
را سر می برند
اکنون که باز
سودازدگانی کباب جگر چکاوک را خوش دادند
کودکانمان را چه گونه فردا یاد آریم
که
پرنده ای بوده و آوازی
و قلمروهایی
از جنس تارها و طنین ؟ منوچهر آتشی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

 
در این باغ کوچک چرا
چرا صدای تبر قطع نمی شود چرا صدای افتادن ؟
تا کی به سوگ سروها بنشینیم تا کی به سوگ صنوبرها
در این باغ کوچک مگر چند
سرو صنوبر هست
که دندان برنده ی تبر از شکستنشان سیر نمی شود ؟ منوچهر آتشی
گلچین اشعار شاعران ایران و جهان

 

بر کنده ی تمام درختان جنگلی
نام ترا به ناخن برکندم
اکنون ترا تمام درختان
با نام می شناسند
نام ترا به گرده ی گور و گوزن
با ناخن
پلنگان بنوشتم
اکنون ترا تمام پلنگان کوه ها
اکنون ترا تمام گوزنان زردموی
با نام می شناسند
دیگر نام ترا تمام درختان
گاه بهار زمزمه خواهند کرد
و مرغ های خوشخوان
صبح بهار نام ترا
به جوجه های کوچک خود یاد خواهند داد
ای بی خیال مانده
ز من دوست
دیگر ترا زمین و زمان
از برکت جنون نجیب من
با نام می شناسند
ای آهوی رمنده ی صحرای خاطره
در واپسین غروب بهار منوچهر آتشی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان


جاده گفتی یعنی رفتن ؟
جاده یعنی تکرار همین واژه ؟
دریغ
دوست دانایم دانا باش
که حقیقت بس غمناکتر است
جاده رفتن نیست
که تو بتوانی با آسانی
چند کمند
سوی آفاقی چند
از پی صید ابعاد زمان اندازی
که به دام آری آهوهای می روم و خواهم رفت و خوا...
که به بند آری ‌آهوهای چست زمان را
جاده رفتن نیست منوچهر آتشی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان


خانه‌ات سرد است؟
خورشیدی در پاکت می‌گذارم
و برایت پست می‌کنم
ستاره‌ی کوچکی در کلمه‌ای بگذار 
و به آسمانم روانه کن
بسیار تاریکم  منوچهر آتشی

گلچین اشعار شاعران ایران و جهان


همیشه
از آن چه نیست سخن می گوییم
از آب در بیابان
و
در خانه
عشق و نان
این گونه
انگار زندگانی را
زیباتر می یابیم
همیشه
از آن چه نیست بلندتر سخن می گوییم
از مهربانی در مهمانی از شرف در سودا
از داد در بیداد جا
تا بوده
این گونه بوده قصه ی ما
دنیای یاوه را انگار
این گونه گواراتر توانیم داشت
اکنون بنشین
تا باری از آن چه هست سخن
بگوییم
از دروغ بگوییم که حرام است اما
مانند قارچ از فراز دیوارهامان بر می خیزد
آن گونه
که جای گندم و گل سرخ را تنگ کرده است
همین منوچهر آتشی