نیما یوشیج

شعرهای نو نیما یوشیج


بز ملا حسن


بز ملا حسن مسئله گو
چو به ده از رمه می کردی رو
داشت همواره به همره پس افت
تا سوی خانه ،‌ ز بزها ، دو سه جفت
بز همسایه ،‌بز مردم ده
همه پر شیر و همه نافع و مفت
شاد ملا پی دوشیدنشان
جستی از جای و به تحسین می گفت
مرحبا بز بزک زیرک من
که کند سود من افزون به نهفت
روزی آمد ز قصا بز گم شد
بز ملا به سوی مردم شد
جست ملا ،‌ کسل و سرگردان
همه ده ، خانه ی این خانه ی آن
زیر هر چاله و هر دهلیزی
کنج هر بیشه ،‌به هر کوهستان
دید هر چیز و بز خویش ندید
سخت آشفت و به خود عهد کنان
گفت : اگر یافتم این بد گوهر
کنمش خُرد سراسر استخوان
ناگهان دید فراز کمری
بز خود را از پی بوته چری
رفت و بستش به رسن ،‌زد به عصا
بی مروت بز بی شرم و حیا
این همه آب و علف دادن من
عاقبت از توام این بود جزا
که خورد شیر تو را مردم ده ؟
بزک افتاد و بر او داد ندا
شیر صد روز بزان دگر
شیر یک روز مرا نیست بها ؟
یا مخور حق کسی کز تو جداست
یا بخور با دگران آنچه تراست

 گلچین اشعار شاعران ایران و جهان،اشعار زیبا، اشعار عاشقانه،اشعار عرفانی،اشعار کوتاه،گنجینه ی بهترین شعرها،شعر،شعر کوتاه،، گلچین بهترین شعرها،شعرهای زیبا،شعر نو، شعر نو شاعران،

مطلب مرتبط:

گلچین اشعار نیما یوشیج